loading...
فرهنگی
فرهنگی بازدید : 40 جمعه 27 شهریور 1394 نظرات (4)

جانی دپدست قیچی


جانی دپ متولد ۹ ژوئن ۱۹۶۳ در اونزبورو واقع در کنتاکی امریکا

اسم مستعار:اقای بوگندو(البته به انتخاب خودش)

قد:۱۷۰ سانتی مترن کریستوفر

پدر: مهندس

مادر:پیشخدمت

برادر:دی٬پی٬دپ

از سوی مجله امپایر به عنوان یکی از ۱۰۰ ستاره تاریخ سینما در سال ۱۹۹۵ شناخته شد.

دخترش از ازدواج با ونسا پارادایس که در ۲۷ می ۱۹۹۹ متولد شد.رز ملودی دپ نام دارد.

از سوی مجله امپایر مقام ۶۷ را در بین ۱۰۰ ستاره همیشگی سینما بدست اورد.

در سال ۹۶ از سوی مجلهpeopel به عنوان یکی از ۵۰ مرد زیبای جهان انتخاب شد.

به خاطر تخریب یک اپارتمان در سال ۹۴ دستگیر شد.

با شرلین فین٬ جنیفر گری و ویونا رایدر نامزد بود.

وقتی با ویونا رایدر سر صحنه فیلم ادوارد دست قیچی نامزد می کند winona forever را روی شانه اش خالکوبی می کند که پس از جدایی aوn را حذف می کند و جمله واینونا برای همیشه به wino forever تبدیل میشود.

در گروهی به نام THE KIDS نوازنده گیتار بود.

در فیلم شکلات در ۲۰۰۲ اهنگسازی کرد.

بین سالهای ۱۹۸۳تا ۱۹۸۵ با خواهر یکی از دوستانش در گروه موسیقیTHE KIDS ازدواج کرده بود.نام این خانم که در گروه هم حضور داشت لوری ان الیسون بود.

در ۲۰۰۱ یکی ار ۲۰ چهره دنیای سرگرمی شناخته می شود.

در ویدیو کلیپی سال ۹۱ تام پتی ظاهر می شود.نام کلیپ:در گسترده ای به غایت گشوده است.

هر دو فرزندش از پارادایس یعنی لیلی و جک از روی اسامی دو کاراکتر اصلی فیلم افسانه ساخت ۱۹۹۵ نامگذاری شده اند.

در تاریخ نامعلومی با همسرش ونسا پارادایس ازدواج می کند که تا به امروز دوام اورده.

همسرش ونسا پارادایس یک خواننده و نویسنده آهنگهای پرطرفدار در کشورش فرانسه است.و از او با عنوان بازیگر رویایی نام می برند.

دپ بابت بازی در هر قسمت سریا خیابان جامپ ۲۱ (۱۹۸۷) مبلغ ۴۵ هزار دلار دستمزد می گرفت.

معروف است هر ماه بیش هزار نامه از طرفدارانش دریافت می کند.

سال ۹۸ به اتهام ضرب و شتم در ونکوور کانادا یک شب زندانی شد.

به خاطر لباسهای جین پاره ای که می پوشد معروف است.

همچنان در هتل زندگی می کند و هیچ خانه و ماشینی ندارد.

در زمان نامزدیش با واینو رایدر در اتاق یک هتل زندگیمی کردند.

همسر اولش لوری ان در زمان ازدواج ۲۵ سال داشت در حالی که دپ ۲۰ ساله بود.

مدتی از طریق تلفن خودنویس می فروخت.

سال ۹۴ بخاطر تخریب یک هتل راهی زندان شد.

در سال ۲۰۰۲ بخاطر بازی در فیلم دزدان دریایی کارائیب موفق به دریافت جایزه بهترین بازیگر از سوی تماشاگران شد.

به گفته دپ یکی از بزرگترین اشتباهات او بازی در فیلم به دنبال ناکجااباد در سال ۲۰۰۴ می باشد.

رابرت دنیرو درباره او گفته:بدون جانی سینما چیزی کم داشت.

اولین فیلم:نقش گلین لانتر در فیلم کابوس خیابان الم ساخته وس کریون (۱۹۸۴)

سال ۹۷ فیلم شجاع را کاگردانی کرد که از نوشته های خودش بود.

جمله معروف:در ۲۷ می ۱۹۹۹ هر انچه که انجام داده بودم یک جور خیال باطل بوده وجود داشتن بدون زندگی کردن.تولد دخترم بود که به من زندگی داد.
فیلم‌شناسی
۲۰۰۹ - دشمنان عمومی (جان دیلینگر)
۲۰۰۹ - شهر گناه ۳ (در حد شایعه)
۲۰۰۹ - خاطرات رم (پائول کمپ)
۲۰۰۹ - شهر گناه ۲ (در حد شایعه)
۲۰۰۹ - شانتارام (لیندزی)
۲۰۰۷ - سوئینی تاد (سوئینی تاد)
۲۰۰۷ - دزدان‌دریایی کارائیب: پایان جهان (کاپیتان جک اسپارو)
۲۰۰۶ - دزدان‌دریایی کارائیب: صندوقچه مرد مرده (کاپیتان جک اسپارو)
۲۰۰۶ - هرزه (لارنس دان مور)
۲۰۰۵ - عروس مردگان (صدا) (ویکتور ون دورت)
۲۰۰۵ - چارلی و کارخانه شکلات سازی (ویلی وونکا) (بر اساس داستانی از رولد دال)
۲۰۰۴ - افسار گسیخته (راچستر)
۲۰۰۴ - در جستجوی ناکجاآباد (سر جیمز ماتیو باری)
۲۰۰۴ - و بعد از آن آنها شاد زیستند
۲۰۰۴ - پنجره مخفی (مورت رینی)
۲۰۰۳ - صبحانه با شکارچی (وین اوینگ)
۲۰۰۳ - گمشده در لامانچا (لوییز په په)و(کیث فولتون)
۲۰۰۳ - روزی روزگاری در مکزیک (ساندس)
۲۰۰۳ - دزدان‌دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه (کاپیتان جک اسپارو)
۲۰۰۱ - از جهنم (فرد آبرلین)
۲۰۰۱ - مردی که گریه می‌کرد (سزار)
۲۰۰۰ - قبل از شبهای پاییز(خولیان اسکنیبل)
۲۰۰۰ - نهمین دروازه (رومن پولانسکی)
۲۰۰۰ - شکلات (رو)
۱۹۹۹ - اسلیپی هالو (ایکابد کرین)
۱۹۹۹ - همسر فضانورد (اسپنسر آرماکوست)
۱۹۹۹ - دروازه نهم (دین کورسو)
۱۹۹۸ - ترس و نفرت در لاس‌وگاس (رائول داک/تامپسون)
۱۹۹۷ - شجاع (رافائل) (در مقام کارگردان)
۱۹۹۷ - دنی براسکو (دانی براسکو/جو پیستونه)
۱۹۹۵ - شکاف زمان (جن واتسون)
۱۹۹۵ - مرد مرده (ویلیام بلیک)
۱۹۹۵ - دون خوان دومارکو (دون خوان)
۱۹۹۴ - اد وود (اد وود)
۱۹۹۳ - بنی و جون (سام)
۱۹۹۳ - چه کسی انگور گیلبرت خورد
۱۹۹۳ - رویای آریزونا (اکسل بلاکمار)
۱۹۹۰ - ادوارد دست‌قیچی (ادوارد)
۱۹۹۰ - گریه بچه (جان واتر)
۱۹۸۶ - جوخه (گیتور لرنر)
۱۹۸۴ - پناهگاه دزدان (جورج باورز)
۱۹۸۴ - کابوسی در خیابان الم (گلن لانتز) جوایز
۲۰۰۵ -نامزد اسکار بازیگر نقش اول مرد برای فیلم در جستجوی ناکجاآباد
۲۰۰۴ -نامزد اسکار بازیکر نقش اول مرد برای فیلم دزدان دریایی کارائیب: نفرین مروارید سیاه
۱۹۹۷ -نامزد نخل طلایی جشنواره کن برای فیلم شجاع

فرهنگی بازدید : 54 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (0)

به تماشای آب های سپید بنشینید


حسین علیزاده بی شک یکی از بزرگترینهای تاریخ موسیقی جهان است . که موسیقی اش ما را بدنیا دیگری ورای دنیای مادی می برد او در سال 1330 در منطقه سید نصر الدین بازار تهران متولد شد. دوره‌های آموزش موسیقی را در هنرستان موسیقی تهران زیر نظر استادانی چون هوشنگ ظریف و حسین دهلویطی کرد
و پس از راه یابی به رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران از محضر دیگرانی چون حبیب‌الله صالحی،محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی خان برومند، سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله خان دوامی نکته های نوازندگی تار و سه تار و ردیف موسیقی سنتی ایران در سطوح عالی را فرا گرفت.
علیزاده از سال‌های ابتدایی دهه پنجاه به تدریس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پرداخت و همزمان شکل دهی گروه مرکز حفظ واشاعه و شیدا و عارف و گروه سازهای ملی و حضور در برنامه‌های موسیقی جشن و هنر شیراز را دنبال کرد که حاصل آن تدوین و اجرای دستگاه ماهور توسط گروه مرکز حفظ و اشاعه (جشن هنر شیراز1354) و کنسرت نوا با خوانندگی پریسا (فاطمه واعظی) در سال 1355 همین جشن بود.
در این سالها علیزاده با ساخت و اجرای قطعاتی چون سواران دشت امید و حصار فرمی تازه را به موسیقی ایرانی اضافه کرد که نبوغ وی دراین زمینه را نشان داد.[درباره سواران دشت امید و حصار]
ساخت کنسرتوی نی و ارکستر با عنوان نینوا در سالهای ابتدایی دهه شصت نام علیزاده را بیش از گذشته بر زبان ها جاری ساخت . این قطعه که با نی جمشیدعندلیبی به عنوان تکنواز نی اجرا شد ، از جمله شاخص ترین قطعات تاریخ موسیقی ایران به شمار می رود که علیزاده آن را با الهام از تحولات سالهای ابتدایی دهه شصت تصنیف کرد. پس از تعطیلی و توقف موسسه چاووش، علیزاده برای ادامه تحصیل موسیقی به دانشگاه آزاد برلین رفت و در سال‌های میانی دهه شصت به ایران بازگشت و گروه شیدا و عارف را بازسازی کرد که حاصل آن کنسرت شور انگیز با صدای شهرام ناظری، صدیف تعریف و بیژن کامکار در تالار وحدت بود. این کنسرت بعدها با صدای شهرام ناظری در آلبومی به همین نام انتشار عمومی یافت.
پس از آن علیزاده به تجربه در ساخت انواع موسیقی پرداخت که در زمینه موسیقی ایرانی در قالب تکنوازی می توان به آثاری چون ترکمن، پایکوبی، همایون(با سه تار) و ماهور، هجرانی، همنوایی، نوا (تار) در زمینه گروه نوازی آلبوم های راز ونیاز (با صدای علیرضا افتخاری) صبحگاهی (با صدای محسن کرامتی) و آثاری به صورت گروه نوازی (آوای مهر،راز نو، به تماشای آبهای سپید، نی نوا، عصیان و واریاسیون کردی) اشاره کرد.
علیزاده در زمینه موسیقی فیلم هم تجربه‌های موفقی داشت که از جمله آنها می‌توان به موسیقی فیلم‌های چوپانان کویر (حسین محجوب)، دل شدگان (علی حاتمی)، گبه (محسن مخملباف)، عشق طاهر (محمد علی نجفی)، ایران سرای من است (پرویز کیمیاوی)، زمانی برای مستی اسب‌ها (بهمن قبادی)، ابر و ‌آفتاب (محمود کلاری)، میراث کهن (سید محمد میر سلطانی)، زشت و زیبا (احمد رضا معتمدی)، لاک پشت‌ها هم پرواز می‌کنند (بهمن قبادی)، نیومانگ (بهمن قبادی) و موسیقی متن سریال تلویزیونی زیر تیغ اشاره کرد.
وی همچنین درزمینه انتشار کتاب و آلبوم‌های آموزشی تجربه‌های موفقی داشت که انتشار ده قطعه برای تار (در 4 جلد) ردیف میرزا عبدالله (اجرا باتار و سه تار)، دستور تار و سه تار دوره متوسطه تا پیشرفته (کتاب ونوار) بوسه‌های باران (مجموعه تصانیف) و پارتیتور قطعه نوا از جمله کارهای وی در این زمینه است.
حسین علیزاده از سال‌های پایانی دهه 70 همکاری خود را با محمد رضا شجریان و کیهان کلهر و همایون شجریان آغاز کرد که حاصل آن اجرای کنسرت‌های مختلف در اروپا و آمریکا و کنسرت همنوا بابم در تهران (تالار کشور) بود. حاصل همکاری شجریان و علیزاده آلبوم‌های فریاد، همنوا بابم، داد و بیداد، زمستان و نوا بود
علیزاده در سال 83 با ژیوان گاسپاریان همکاری مشترکی داشت که حاصل آن کنسرتی در کاخ نیاوران بود که بعدها این کنسرت در قالب آلبومی به نام به تماشای آبهای سپید انتشار عمومی یافت و تا مرحله نهایی جایزه گرمی برای بخش موسیقی جهانی پیش رفت. حسین علیزاده در کمک به ساخت سازهای تازه تجریه‌های موفقی داشت که از آن میان می‌توان به ابداع سازهای سلانه و شور انگیز اشاره کرد که هم اینک نیز در کنسرت‌هایش از آن بهره می‌گیرد. همچنانکه در معرفی سازندگان سازها نیز پیشگام بود و درکنسرت‌های خود از سازندگان سازهایی که خود با آنها تکنوازی می کرد در بروشور کنسرت یاد کرده است. سال گذشته علیزاده گروهی به نام ضربانگ را شکل داد که حاصل آن اجرا در چند کشور اروپایی بود
علیزاده که سالها قبل در فکر تجریه‌های تازه در زمینه موسیقی آوازی بود، با شکل دهی گروهی به نام هم آوایان این تجربه را توسعه داد که آخرین اجرای این گروه در تابستان امسال از گسترش ایده‌‌های تازه وی دراین زمینه خبر می‌دهد.

فرهنگی بازدید : 57 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (0)

بخشی از یک فیلمنامه منتشر نشده رسول ملاقلی پور


خوابگرد

بخشی از یک فیلمنامه منتشر نشده رسول ملاقلی پور

رسول ملا قلی پور در شرایطی که تازه فیلم امیدوارکننده اش- "میم مثل مادر"- اکران شده بود و در تدارک ساخت "ظهر روز دهم" بود. از سینمای ایران هجرت کرد و جامعه سینما را سوگوار خود کرد."ظهر روز دهم" تنها فیلم او نبود که به سرانجام نرسید؛"خوابگرد" را هم می توان به این پروژه های ناتمام اضافه کرد؛ همان فیلمی که ملاقلی پور بلافاصله پس از"مزرعه پدری" می خواست جلوی دوربین ببرد اما فرصتی برای ساختنش فراهم نشد. معدود افرادی که این فیلمنامه را خوانده اند، اعتقاد دارند که اگر"خوابگرد" ساخته می شد، بهترین فیلم و اوج کارنامه ی کاری ملاقلی پور در می آمد؛ مثلا علی ملا قلی پور آن را بهترین فیلمنامه پدرش می داند. یکی از عمده ترین دل مشغولی های رسول- یعنی رفت و برگشت مدام بین خیال و واقعیت که در "سفر به چزابه"، "هیوا" و "مزرعه پدری" هم وجود داشت- در "خوابگرد" به اوج خود رسیده. "خوابگرد" را می توان یک "تریلرسورئالیستی" توصیف کرد؛ داستانی پرتنش و پرتحرک که در فضایی وهم آلود رخ می دهد. فیلم ماجرای دانشجویی به نام "پریسا" است که برای انتشار کتابش به یک ناشر رجوع می کند. ناشر، کتاب او را برای چاپ رد می کند اما ماجرا همین جا تمام نمی شود و به شکل غیر منتظره، تلاش ناشر برای نابودی کتاب و نویسنده آن(یعنی پریسا) شروع می شود.این گزیده از فیلمنامه، نمونه خوبی است برای توصیف فضای شوم"خوابگرد". در این جا پریسا برای پیدا کردن کار به یک دفتر اداری مراجعه می کند. مدیر غیر عادی این دفتر، یکی از اولین نشانه های دنیای ترس و وحشتی است که پریسا، نادانسته دارد به آن پا می گذارد.

روز-داخلی –شرکت

سالن نسبتا بزرگ با دیوارهای سفید و بدون هیچ قاب عکسی و در جلوی یک میز نیم دایره با تلفن و فکس، کامپیوتر و صدای آرام موسیقی که از آن شنیده می شود. پریسا نزدیک میز می رسد.در پیچ سمت راست، اتاقی با در بسته و بالای آن دوربین مداربسته و در کنار دیوارها چند گلدان با گل های متنوعی قرار دارد. آشپزخانه اوپن و کوچکی نیز در سمت چپش می بیند. به اطراف کنجکاوانه نگاه کرده و آب دهان را قورت می دهد.

پریسا:...سلام

کسی را نمی بیند. در دیگر پشت سرش بسته اشت و در دیگری در سمت راست قرار دارد. به طرف در مقابل می رود.روی در تابلوی مدیرعامل قرار دارد. صدای جوش کتری روی اجاق گاز را می شنود. به مقابل در رسیده و با انگشت یک ضربه به در می زند. از پشت سر صدای مرد را می شنود. یکه خوردت بر می گردد.

صدای مرد: بله

پریسا: ...سلام

مرد 60 ساله با موهای رنگ شده و کت و شلوار، از اتاق آن سو جلو می آید.

مرد:سلام،خانم؟

پریسا: پاینده

مرد: اسم؟

پریسا: پریسا

مرد: پریسا پاینده؟

مدیر: بله، ببخشید درست اومدم؟ آقای داوودی؟

پریسا: بله، من داوودی هستم؛ مدیرعامل شرکت واردات و صادرات. تشریف بیارین داخل اتاق.

اتاق مدیرعامل را نشان می دهد؛ به طرف اتاق می روند.

مدیر: اینجا کاملا راحت باشین، راحتی جزء لاینفک زندگیه.

پریسا:ببخشید اون کتری داره می جوشه.

مدیر: خوبه، باهوش هستید. کامل پرفکت،گوش هاتون هم کاملا تیز، شما بفرمایید داخل من الان میام.

به طرف آشپزخانه میرود. پریسا پشت در می ایستد.

مدیر: گفتن بفرمایید داخل

پریسا: ...بله بله

پریسا در را بازکرده و داخل اتاق من شد. مقابل پنجره یک میز بزرگ قرار دارد که تلفن و وسایل دیگری از جمله چند مجسمه کوچک روی آن است. در لب میز حدود 30 عدد انواع پیپ قرار دارد. مقابل میز چند عدد مبل نارنجی رنگ و یک میز پذیرایی است که روی آن قند، نسکافه و... گذاشته اند. مقایل میز مدیر نیز یک کاناپه تختواب شو قرار دارد که باز بوده و روی آن یک حوله است. کنار میز مقابل، چند عدد مانیتور روی یک میز قرار دارد. مدیر در پشت سرش با 2 لیوان ماگ می رسد.

مدیر: ... ببخشید اینجا یه مقدار نامرتبه، لیوانتو بگیر...

پریسا لیوان را می گیرد، تلفن زنگ می زند.

مدیر: اون تلفن را جواب بده!

پریسا: ... من!؟

مدیر حوله را بر می دارد.

مدیر : بله

پریسا ناباورانه خم شده و گوشی را بر می دارد.

پریسا: بله ... الو؟

صدایی نمی آید، گوشی را می گذارد. مدیر تختواب را با فشاری جمع کرده و به شکل کاناپه در می آورد.

مدیر: اینها هم جزء لاینفک زندگیه... چرا ایستادی؟ بشین.

پریسا نشسته و لیوانش را روی میز گذاشته و مدیر پشت میزش می نشیند.

مدیر: نشکافه اس، بخور!

پریسا:ممنونم!

مدیر: خب، از خودت بگو.

پریسا: مدیریت بازرگانی خوندم...

مدیر: بله

پریسا: سابقه کار توی 2 تا شرکت دارم.

مدیر: کجا؟

پریسا: ببخشید شما کارمند دیگه ای ندارین؟

مدیر: کم کم پیداشون می شه، اینجا یکی از شعبه های جدید التاسیس شرکت منه( کاغذی را مقابلش گذاشته و با خودنویس یادداشت می کنمد).

مدیر: پدرت چه کارهاست؟

پریسا: نجار بزرگیه،بود...

مدیر: بود یا هست؟

پریسا : (احساس خطر کرده است) می دونید پدرم آدم خوبیه ولی هیچ وقت نفهمید چه جوری با بچه هاش باید رفتار کنه، فکر کنم شما یه پدر موفق باشید.

مدیر به صندلیش تکیه می دهد.

مدیر: چیه راحت نیستی؟

به روسری او اشاره می کند؟

پریسا: خیلی ممنون، عادت دارم تو محیط کار...

مدیر: اینجا که کسی نیست... راحت باش! راحتی جزء لاینفک زندگیه.

پریسا: بله، ببخشید آقای مدیر فکر می کنید من می تونم باهاتون همکاری داشته باشم؟

تلفن زنگ می زند.

مدیر: وقتی به ات گفتم جواب تلفن بده؛ یعنی استخدامی.

پریسا در حال بلند شدن گوشی را بر می دارد.

پریسا: خیلی ممنون... بله؟ سلام خانم؟... درسته، با عرض پوزش، استخدام؟(به مدیر اشاره می کند)... نه متاسفانه... خواهش می کنم، خداحافظتون.

گوشی را می گذارد.

مدیر: کامیونیکیشن خوبی دارین.

پریسا: خیلی ممنون... می شه یه مقدار از کاری که باید اینجا داشته باشم را بفرمایید.

مدیر:حتما تشریف بیارین.

بلند می شود. پریسا به دنبال او داخل راهرو شده. به کنار میز منشی می رسد.

مدیر: در پشت مردان بزرگ زنان بزرگی هستند. می تونید از همین جای منشی استفاده کنید. اتاق من هم جزء لاینفک این شرکته.

پریسا:...بله

مدیر: بشین، راحت باش، شماره یک داخلی هم مربوط به اتاق منه.

پریسا: بله آقا

پشت میز می نشیند. مدیر برگشت یهو به طرف اتاقش می رود. پریسا نگاهش می کند. تلفن زنگ می زند. مدیر در را پشت سرش می بندد. پریسا گوشی را بر می دارد.

پریسا: بله

صدای دختر: سلام خانم شما یه آگهی استخدام

پریسا:استخدام کردیم.

صدا: کثافت ها!

پریسا:بله؟

صدا قطع شده و گوشی را می گذارد. به در اتاق بسته مدیر نگاهی کرده و سپس کامپیوتر و وسایل روی میز و کشوهای داخلی را یکی یکی نگاه می کند. کنار میزش یک گلدان بزرگ مصنوعی قرار دارد. گوشی را برداشته و شماره ای را می گیرد. صدای فریبا از پشت تلفن شنیده می شود.

صدای فریبا: بله؟

پریسا دستش را مقابل دهان و گوشی گرفته و در حال نگاه به اتاق مدیر آهسته صحبت می کند.

پریسا: سلام

فریبا:سلام دختر، چی شد؟

پریسا: آدم عجیب غریبیه...

فریبا: حواستو جمع کن، مهم اینه که استخدام بشی، بذارش سرکار، یه جوری خرش کن.

در باز شده و مدیر با لیوان به طرف او می آید.

پریسا: آره خاله جون، خواستم بگم نگران نباشید.

پریسا به احترام بلند می شود.

پریسا: باشه خاله جون، نه حتما میام، قرص هاتونو بخورید، خداحافظ

گوشی را می گذارد.

پریسا: ببخشید، گفتن خاله ام نگران نشه.

مدیر لیوان را به طرف او می گیرد.

مدیر: کار خوبی کردین، لیوانتون، یه کاپوچینوی خوشمزه.

پریسا: ممنون0لیوان را می گیرد).

مدیر: چه حس خوبی دارم. خیلی وقته که این جوری نبودم.

پریسا: خوشحالم

مدیر: زندگی خوبی ندارم پریسا، تو رو محرم می دونم. زنم سال هاست از سرطان رنج می بره، تقریبا تنهام.

پریسا: متاسفم.

مدیر: ولی با حضور شما فکر کنم یا اتفاق های خوبی برای بیفته... احساس می کنم راحت نیستید؟

پریسا: هستم.

مدیر : قهوه تون.

به طرف اتاقش می رود. مقابل در، لحظه ای به عقب بر میگردد، پریسا لیوان چای را مقابل دهانش می گیرد. مدیر در را پشت سرش می بندد. پریسا می خواهد جرعه ای بنوشد. منصرف شده و آن را داخل گلدان خالی می کند. نفسی کشیده و به اطراف نگاه می کند. چشمش به دوربین مداربسته مقابل می افتد. نگران می شود. از کیفش دفترچه ای بیرون آورده و صفحات نوشته شده را ورق شده و می خواهد در صفحه سفید بنویسد.دستش را در فکر، زیر چانه قرار می دهد. چشمش به گلدان می افتد. مایعات ریخته شده از زیر گلدان روی زمین جاری شده است. هول شده، داخل آشپزخانته به دنبال پارچه ای می گردد. کشوهای کابینت را جست وجو می کند. همه خالی است. با عجله برگشته و از روی میز چند دستمال کاغذی برداشته و روی زمین را خشکمی کندو همچنان از زیر گلدان مایع بیرون می آید. کلافه به دوربین مدار بسته روی سقف نگاه می کند.دستمال ها را داخل سطل آشغال می اندازد. بلند شده و پشت میز می نشیند. دیزالوبه خودش که روی میز خم شده است. دیزالو پشت به پنجره ایستاده است. صدای زنگ را می شنود. دنبال آیفون به اطراف می نگرد و مدیر بیرون می آید. آیفون را به پریسا نشان می دهد.پریسا به طرف آیفون می رود.

مدیر: ناهار آورده؟

پریسا: بله...

مدیر از جیبش پول بیرون می آورد. پریسا در را باز می کند. مردی با 2 سینی غذا داخل می شود. مدیر اتاقش را نشان می دهد.

روز-داخلی- اتاق مدیر

مدیر درپوش بشقاب ها را بر می دارد. 2 بشقاب برنج و 2 ظرف خورش قورمه سبزی و 2 سالاد دیده می شود. پریسا سرپا ایستاده است. مدیر به او خیره می شود. پریسا می نشیند. متوجه مانیتورهای روشن می شود. مدیر از اتاق بیرون می رود. پریسا به غذاها نگاع می کند. چنگال را برداشته داخل سالاد زده و منصرف می شود. مدیر با 2 لیوان داخل می شود و یکی را جلوی پریسا و یکی دیگر را مقابل خود می گذارد. پریسا خورش را روی برنج ریخته و قاشقی می خورد. مدیر نیز با لذت غذا را می جود.

مدیر:delicious؛ دیوونه قومه سبزی هستم... همیشه این قدر کم حرفی؟

پریسا: ... شنونده خوبی هستم، بیشتر گوش می دم.

مدیر: از اون آب هم بخور... که این هم جزء لاینفک زندگیه.

پریسا نیشخند می زند.

مدیر: به نظر می رسه خیلی نگرانی دختر. درست می گم نه...؟!

پریسا: من... چرا باید نگران باشم؟

مدیر جرعه ای آب می نوشد. پریسا نیز با تردید فقط لب هایش را خیس می کند.

مدیر: چشمات نشون می ده که ادم فوق العاده باهوشی هستی. Image هاتو به کار بنداز، اگه به جایی نرسیدی، شرایط رو درک نکردی.

پریسا: تا شرایط چی باشه؟

مدیر: می تونم کاری کنم که موفق ترین زن عالم بشی، می تونی منشی من بشی.

پریسا: شما لطف دارین و لی چرا این همه محبت؟

مدیر: من آدم بدبختی ام پریسا.

پریسا: خدانکنه، به تون نمیاد.

مدیر: چرا از اون آب نمی خوری؟

پریسا: چشم ، می خورم.

مدیر: استخدامت کردم نه واسه اینکه جواب تلفن هارودی، تو باید منشی من باشی، سکرتم، همه چیز رو توی دست های قشنگت بگیری.

لیوانش را به طرف پریسا می گیرد.

مدیر: بخورش

پریسا: تشنه ام نیست.

مدیر: بخورش، اگه زهرماری چیزی توش ریخته بودم که توی لیوان خودم نمی ریختم. پریسا با تردید بلند می شود.

مدیر: بشین غذاتو بخور.

پریسا: ممنون، می رم سرکارم.

مدیر: گفتم بشین.

پریسا: ببینید آقا، من سعی می کنم شما رو درک کنم. می خواین خانومتون رو خبر کنم؟ شما حالتون خوب نیست.

مدیر: من بدبختم، خیلی بدبختم. می دونی؟ خیلی بدبختم، بشین.

پریسا در حال نشستن لیوان را روی میز ولو می کند.

مدیر: مهم نیست، می رم یه لیوان دیگه میارم.

پریسا: نه ممنون، تعارف نمی کنم.

مدیر می خندد، بلند می شود.

مدیر: نه تو شک داری، خیلی هم(مقابل پریسا خم می شود. به چشم های او خیره می شود) نترس، من آزارم به مورچه هم نمی رسه من یه اومانیست هستم.

از اتاق بیرون می رود. پریسا کلافه چشمش به مانیتور می افتد. مدیر را می بیند که وارد آشپزخانه شده و از یخچال یک بطری آب برداشته و داخل لیوان می ریزد. از کادر مانیتور خارج می شود. پریسا می خواهد بیرون برود. مدیر لیوان را به طرف او می گیرد.

مدیر: بخورش.

پریسا:... چرا؟

مدیر: می خوام راحت بخوابی، هیچ دردی رو حس نکنی.

پریسا: آقای محترم من برای کار اومدم، نه پارتنر شما هستم، نه منیجر.

مدیر در را می بندد؛ می نشیند. پریسا بلافاصله در را باز کرده و داخل سالن میشود. مدیر عصبی بیرون آمده و جلوی او می پیچد.

مدیر: پریسا جون تو دچار سوءتفاهم شدی.

پریسا: اسم من خانوم پاینده است.

مدیر: پس این لیوان رو سربکش.

پریسا:چرا؟

مدیر: دیگه به هیچ چیز دلخوش نیستم، انگار همه ی لذت های دنیا از بین رفتن... من هرکاری تو زندگی ام دلم خواسته کردم ولی نمی دونم چرا دیگه... فقط دوست دارم استخون های قلم و دست و پاروبشکونم. نمی دونی صدای قرچ و قروچش چه کیفی داره، عشقمه وقتی نوک استخون ها از لای انگشت ها می زنه بیرون.

پریساوحشت زده عقب می رود. مدیر آستین چپ را بالا می زند. جای چند زخم روی دست نمایان است.

مدیر: چند وقت پیش کسی روگیرنیاوردم، مجبور شدم دست خودم رو بشکونم.

پریسا آرام به طرف در می رود.مدیر نیز هماهنگ با او قدم برمی دارد. پریسا لحظه ای سرش گیج می رود. به میز تکیه می دهد. مدیر به طرف او می آید و حرکات والس گونه ای انجام می دهد. پریسا کوله اش را یا احتیاط از روی میز بر می دارد.مدیر لیوان را به طرف او می گیرد.

مدیر: بخورش، راحت می خوابی..

پریسا به طرف در می دود، مدیر به مقابل او می پیچد.

پریسا:... ببین آقای محترم، من خودم اگه پا بده دیوونه تر از همه ام.

مدیر: چه خوب،معرکه شد.

با لیوان به طرفش می آید. پریسا لیوان را از اوگرفته و به دیوار می کوبد.

پریسا: معذرت می خوام، بذار برم.

مدیر: اون آرنجاتو بشکونم واستخون هاتو ببینم چه جوری از گوشت بیرون می زنه، بعدش برو. پریسا عقب رفته و به میز می خورد. مدیر به طرف پریسا هجوم می آورد. پریسا جاخالی داده ومدیر کیف او را می گیرد. دسته کیف پاره شده. پریسا به پشت میز رفته و صندلی را بر می دارد.

پریسا: دیوونه از سر راهم برو کنار، دادمی زنم.

صندلی را به شیشه پنجره می کوبد. شیشه خرد می شود.

مدیر: نکن این کارو.

صندلی را به طرف مدیر می گیرد، کیفش می افتد. خم می شود کیف را بر می دارد. مدیر دست او را می گیرد.پریسا جیغ می کشد.

مدیر: وای چه دست های قشنگی!

پریسا او را هول داده و مدیر به زمین می افتد. صندلی را به روی او می کوبد. مدیر و صندلی هر دو به زمین می افتند. پریسا دستپاچه کیف و کوله اش را بر می دارد و به طرف در می دود. مدیر با سر وصورت خونین و نامتعادل می خواهد بلند شود. پریسا در را باز کرده و می گریزد. مدیر عصبی بلند شده و قدم می زند، زیر لب غرولند می کند. در اتاق را باز کرده و دست خود را به داخل می برد. چشم هایش را بسته و در را محکم به طرف دست خود می کوبد.

فرهنگی بازدید : 34 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (0)

سفر احتمالی« براد پیت » به ماه


کمپانی هالیوود فاکس قرن بیستم فیلمی براساس زندگی «نیل آرمسترانگ»، اولین مردی که قدم به ماه گذاشت می‌سازد که «براد پیت» یکی از گزینه‌های بازی در این نقش است.

 

به نقل از روزنامه گاردین، کمپانی هالیوودی «فاکس قرن بیستم»، در نظر دارد زندگی «نیل آرمسترانگ»، فضانوردی که در تاریخ 20 جولای 1969 به عنوان اولین انسان قدم به کره ماه گذاشت، را در قالب یک فیلم سینمایی جلوی دوربین ببرد.
به گزارش گاردین برای بازی در نقش «آرمسترانگ»، هم‌اکنون چند گزینه مطرح است که مهمترین آنها «براد پیت» و «ویگو مورتنسن» هستند، البته «تام هنکس»، بازیگر 51 ساله فیلم آپلو 13 که نسبت به بازی در این نقش ابراز علاقه کرده به نظر می‌رسد که برای بازی در این فیلم خیلی مسن باشد.
بنا براین گزارش علاوه بر پیت و مورتنسن، «مت دمون»، «اریک بانا»، «کریستین بل»، «لئوناردو دی‌کاپریو»، «جک گیلنهال» نیز از جمله بازیگرانی هستند که نام آنها بعنوان بازیگران احتمالی نقش «آرمسترانگ» مطرح است.
گاردین در ادامه این گزارش افزود: «نیکول پرلمن»، نویسنده هالیوودی هم اکنون در حال نوشتن فیلمنامه این فیلم است.
این فیلمنامه که هنوز نامی برای آن انتخاب نشده، براساس رمان «اولین مرد: زندگینامه نیل آرمسترانگ» نوشته «جیمز هنسن»، مورخ ناسا،‌ نگاشته می‌شود.
«باری نورمن»، منتقد مشهور سینما در مطلب جدیدی که درباره این فیلم منتشر شده است، آورده است: «آرمسترانگ» یک قهرمان بزرگ ملی است که «براد پیت» برازنده این نقش است، هم‌اکنون فیلمنامه برای تمام بازیگران آمریکایی با فک چهارگوش فرستاده شده تا مناسب بودن آنها برای این نقش مورد ارزیابی قرار گیرد، به نظر من پیت گزینه مناسبی است، اگرچه جانی دپ بازیگر بهتری است ولی فکر می‌کنم که او نسبت به پیت میان عموم مردم آمریکا از مقبولیت کمتری برخوردار است.
آرمسترانگ پنجم آگوست سال 1930 در اوهایو دیده به جهان گشود و در دومین و آخرین ماموریت فضایی خود در سال 1969 در سن 38 سالگی به اتفاق دو فضانورد دیگر با فضاپیما آپولو 11 راهی ماه شد.
او هم‌اکنون 77 ساله است و به تنهایی زندگی می‌کند و پاسخ او برای شرکت در مراسم‌ها و ایراد هر گونه سخنرانی، به طور مطلق منفی است.

فرهنگی بازدید : 139 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (0)

فیلم تلویزیونی «میم، الف، دال، ر مادر»«مسعود رسام»بزودی می آید



«میم،الف،دال،ر مادر» در روزهای پایانی تدوین
فیلم تلویزیونی «میم، الف، دال، ر مادر» به کارگردانی «مسعود رسام» روزهای پایانی تدوین خود را می‌گذراند.

 

«رضا جودی» که تهیه کنندگی فیلم تلویزیونی «میم، الف، دال، ر مادر» را بر عهده دارد در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت:‌تصویربرداری این فیلم تلویزیونی در ایام نوروز به پایان رسید و در حال حاضر مراحل پایانی تدوین خود را توسط «مهدی جودی» می‌گذراند.
وی افزود: فیلم تلویزیونی «میم، الف، دال، ر مادر» برای پخش از شبکه دو سیما ساخته شده و بازیگرانی چون فاطمه گودرزی، مهرداد ضیائی، فریبا نادری و پویان گنجی در آن ایفای نقش کرده‌اند.
وی در ادامه گفت: داستان فیلم تلویزیونی «میم، الف، دال، ر مادر» را «مسعود شامحمدی» نوشته و ماجرای زن امروز را در مواجهه با خانواده و مسئولیتش در زندگی مدرن امروزی را به تصویر می‌کشد و البته با توجه به موضوع مادر محوری که دارد احتمال پخش آن در روز مادر نیز وجود دارد.
وی تصریح کرد:تله فیلم «میم، الف، دال، ر مادر» داستان مادری 40 ساله است که صاحب دو فرزند به نام‌های مریم و سعید است. رخساره با شوهر خود با بازی مهرداد ضیائی در یک خانه استیجاری و با درآمد اندک شوهر به سختی زندگی می‌کند. رخساره آنقدر درگیر مشکلات و مسائل روزمره زندگی است که خود و روابط اطرافش را فراموش کرده است، او کسی را ندارد تا درد دل کند، رخساره در اثر تصادفی به کما می‌رود...
سایر عوامل این فیلم تلویزیونی عبارتند از:مجری طرح:میثاق فیلم، مدیر تصویربرداری:امیرقربان‌خانی، جلوه‌های ویژه رایانه‌ای:رضا فخاریه،
طراح چهره‌پردازی:مجید اسکندری، طراح صحنه و لباس: نرمین نظمی، صدابردار: علی نیازی و مدیر تولید:بهرام جلالی.
منبع :www.farsnews.com
فرهنگی بازدید : 43 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

اخراجی های 2 مانند اخراجی های 1 پرفروش خواهد بود


فیلم اخراجی ها ۲ بزودی به کارگردانی مسعود ده نمکی ساخته میشود.
مسئول انتخاب بازیگران پروژه اخراجی‌ها ۲ گفت: بازیگران جدید «اخراجی‌ها۲» نقش اسرا را بازی می‌کنند.

"محمدرضا شریفی‌نیا" اظهار داشت: پیش‌تولید پروژه "اخراجی‌ها۲" را شروع کرده‌ایم و این روزها، در حال بستن قرارداد با سایر عوامل به جز بازیگران هستیم.
وی افزود: هنوز بستن قرارداد بازیگران شروع نشده و بیشتر بازیگران "اخراجی‌ها"، در "اخراجی‌ها2" حضور خواهند داشت.
شریفی‌نیا گفت: بیشتر بازیگران جدیدی که در این فیلم حضور خواهند داشت، نقش اسرا را ایفا خواهند کرد ضمن این که اگر برخی از بازیگران "اخراجی ها" نتوانند به "اخراجی‌ها2" بیایند، از بازیگر جدید استفاده خواهیم کرد.
به گزارش فارس طراحی لوکیشن‌های "اخراجی‌ها2" پس از پایان تعطیلات نوروز 87 آغاز شد و مسعود ده‌نمکی درصدد است تا این فیلم را در فاصله زمانی بین اول و نیمه خرداد کلید بزند.
پیش‌بینی می‌شود با توجه به ترتیب بازیگرانی که در "اخراجی‌ها" دیدیم، "اخراجی‌ها2" پربازیگر‌تر از قسمت‌ اول خود باشد.
محمدرضا شریفی‌نیا مسئول انتخاب بازیگر برای این فیلم است و تاکنون حضور بازیگرانی چون اکبرعبدی در "اخراجی‌ها 2" قطعی شده است.
منبع : www.farsnews.com
فرهنگی بازدید : 47 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

کنسرت سیمین غانم برای بانوان


در آخرین روز نخستین ماه بهار، "سیمین غانم" تازه‌ترین کنسرتش را در تهران به‌صحنه می‌برد.
به گزارش خبرنگار بخش موسیقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اجرای این کنسرت موسیقی ویژه‌ی بانوان اعلام شده است که از 30 فروردین‌ماه جاری در تالار وحدت آغاز می‌شود و تا دوم اردیبهشت‌ماه سال‌جاری ادامه دارد.
بنیاد فرهنگی هنَری رودکی برگزارکننده‌ی این کنسرت است که از ساعت 15 به‌صحنه می‌رود.
بنا بر این گزارش، همزمان با آغاز اجراهای غانم در تالار وحدت، کنسرت ارکستر زهی پارسیان هم به‌صحنه می‌روند.
مدت اجرای این ارکستر دو شب، از ساعت 21:30 در تالار وحدت اعلام شده است.
این ارکستر ازسوی انجمن موسیقی ایران با همکاری بنیاد فرهنگی هنری رودکی تدارک دیده شده و با سرپرستی مازیار ظهیرالدینی همراه است.منبع :www.isna.ir

فرهنگی بازدید : 41 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

از عطاری تا عرفان


روایت بدیع الزمان فروزانفر از عطار
نام وی به اتفاق اکثر مورخیان و تذکره نویسان محمد است. کنیه او به گفته محمد عوفی «ابو جامد» و لقب او «فریدالدین» است. شیخ عطار در قصاید و غزلیات و در مثنویاتش گاه خود را بعنوان فرید یاد میکند که بی گمان مخفف لقب او «فریدالدین» است.
شیخ ما در غالب قصاید و غزلیات و سایر آثار خویش از خود به لفظ «عطار» نیز یاد میکند و معاصرین و دیگران هم او را بدین عنوان شناخته اند و شهرت این عنوان به حدی است که نام و عناوین دیگر او را تحت الشعاع قرار داده و تقریبا از خاطره ها برده است و علت شهرت او بدین نام آن است که وی دارو فروش بوده و طبابت می کرده و در عرف چنین کس را «عطار» میگفته اند و هنوز هم میگویند.
دولتشاه که معاصر جامی بوده، تاریخ ولادت شیخ را در ششم شعبان سال
۵۱۳ به روزگار سنجر بن ملکشاه (۵۱۱ . ۵۵۲) شمرده است.. بی هیچ شک گفته دولتشاه صحت ندارد و غلط است و گمان میرود که ولادت شیخ در حدود سال ۶۱۸ و در قتل عام نیشابور بدست مغول واقع شده و او نزدیک به ۸۰ سال و علی تحقیق هفتاد و اند سال زندگانی کرده است.
چنانکه از مطالعه آثار عطار برمیآید، وی مردی بوده است مطلع از علوم و فنون ادبی و حکمت و کلام و نجوم و محیط بر علوم دینی از تفسیر و روایت احادیث و فقه و به افتضای شغل خود بصیر در گیاه شناسی و معرفت خواص ادویه و عقاقیرو آگاهی اش از مبادی طب نیز قابل انکار نیست. اطلاعش از علم نجوم هم انکار پذیر نیست و از آثارش برمیآید که به حل اسرار فلک و آگاهی از سیر چرخ و ستارگان عشقی داشته و در ستاره شناسی و نجوم کنجکاو بوده است.
عطار علی رغم بیزاری از فلسفه و نقد فیلسوفان در حکمت طبیعی و الهی نیز قوی دست بوده و کتاب «اسرار نامه» اش چکیده عقاید و آراء اصحاب حکمت است و نظر او در ماسله خداشناسی و وحدت وجود متکی است به دلایل متین و براهین متفن و او در این باره مانند دقیقترین کسانی که در علوم نظری بحث کرده اند سخن میگوید.
و اما آثار عطار. درباره آثار عطار تذکره نویسان سخنان مبالغه آمیز و بیرون از تحقیق گفته اند؛ ولی آثار مسلم عطار همان هاست که در مقدمه «خسرو نامه» و «مختار نامه» آنها را ذکر کرده و عبارت است از الهی نامه، اسرار نامه، جواهر نامه، خسرو نامه، شرح القلب، مصیبت نامه، مقامات طیور یا منطق الطیر، دیوان قصاید و غزلیات، مختار نامه که مجموعه رباعیات اوست؛ بنابراین عطار
۹ اثر منظوم از خود برمیشمارد و چون «تذکره الاولیاء» را بر این عدد بیفزاییم، آنچه زاده طبع و ریخته خامه سحر کار اوست از ۱۰ کتاب نمیگذرد. از جواهرنامه و شرح القلب هنوز نشانی پدید نیست و بنابراین تنها هشت اثر منظوم و منثور از شیخ ما باقی مانده است و بقیه کتب که بدو نسبت میدهند یا بطور قطع از او نیست، مانند: مظهر العجایب، لسان الغیب، جواهر اذات، اشتر نامه، مفتاح الفتوح، بی سر نامه، حیدری نامه و از این قبیل منظومه های بی سر و ته و سخیف و در منتهای سخف و رکاکت که مردمان مزور و خام گفتار بر هم بسته و به شیخ ما نسبت داده اند و مشتی سلیم دل و خام ریش آن افترا را پذیرفته و در جزو آثار وی آورده اند و یا آنکه در معرض شک است مانند: پند نامه که نگارنده در انتساب آن به عطار متردد خاطر است.
و اما در مورد پایان کار عطار باید گفت که طهار به مرگ طبیعی نمرده و شربت شهادت نوشیده و محل قتلش در شهر نیشابور بوده است.
«ابن الطوفی» سال قتل او را تعیین نمیکند، ولی این که شهادت او بدست تتار و در شهر نیشابور اتفاق افتاده قرینه است بر اینکه وقوع قتل وی در حادثه فتح نیشابور و کشتار عام آن شهر بدست مغول بوده و چون فتح و قتل عام نیشابور به تصریح «عطا ملک جوینی» در روز شنبه پانزدهم صفر سال
۶۱۸ اتفاق افتاده و تا پانزده روز طول کشیده، پس شهادت شیخ علی تحقیق در نیمه دوم صفر همان سال به وقوع پیوسته است.

فرهنگی بازدید : 35 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

نام عموی داریوش برای اولین بار روی کتیبه هخامنشی دیده شد



مطالعه کتیبه‌ای از دوره هخامنشیان که ناشناخته باقی مانده بود، برای نخستین بار نام عموی داریوش را روی کتیبه برای پژوهشگران آشکار کرد. پیش از این نام عموی داریوش تنها در متون تاریخی برده شده بود.
برای نخستین بار است که پژوهشگران نام فرنکه را روی کتیبه می بینند
مطالعه قطعه کتیبه ناخوانده هخامنشی به خط فارسی باستان که تا کنون پژوهشگران از وجود آن بی خبر بودند، برای نخستین بار نام عموی داریوش را که پیش از این تنها در متون تاریخی دیده شده بود برای پژوهشگران آشکار کرد.

"شاهرخ رزمجو"، باستان شناسی که موفق به شناسایی این کتیبه شده دراین باره به CHN گفت: «چندی پیش و به دنبال انجام ماموریتی اداری قطعه کتیبه‌ای متعلق به پی یک بنا را شناسایی کردم که نه تنها نام داریوش در آن برده شده است که برای نخستین بار و در یکی از سطرهای آن با نام "فرنکه" عموی داریوش نیز مواجه شدم.»

رزمجو همچنین گفت: « بخشی از سطرهای شکسته کتیبه هنوز بازسازی و خوانده نشده است و در حال حاضر به همراه پروفسور "سیمز ویلیامز" قسمت های شکسته کتیبه را از روی طرحی که هنگام شناسایی آن زدم بازسازی می‌کنیم تا ترجمه آن را کامل و کل متن را منتشر کنیم.»

این باستان شناس همچنین به CHN گفت: « عموی داریوش شخصیت بسیار مهمی در زمان حکومت هخامنشیان داشته و در آن دوران مسئول سازمان اداری هخامنشیان بوده است.»

وی افزود: «در این متن از عنوان اداری فرنکه نیز یاد شده است. اهمیت این موضوع در آن است که تا کنون در متون تاریخی نامی از سمت آن برده نشده است. وی برادر "ویشتاسب" پدر داریوش و در شهری کنار تخت جمشید مستقر بوده است و از آن جا مسائل اداری هخامنشیان از جمله پرداخت ها و دریافت ها را مدیریت می‌کرده است.»

به گفته رزمجو اگر محل کشف کتیبه مشخص شود می توان محل شهری را هم که در نزدیکی تخت جمشید بوده شناسایی کرد.

شیوه کنده‌کاری و جنس سنگ در این کتیبه با نمونه های مشابه از سنگ های پی بنا در تخت جمشید متفاوت است.

نام عموی داریوش به عنوان یکی از شخصیت های هخامنشی مهم در متون تاریخی نیز برده شده است. وی در متون یونانی "فارناکس" و در متون ایلامی "پرنکه" نامیده شده است.

فرهنگی بازدید : 38 پنجشنبه 22 مرداد 1394 نظرات (0)

فیلم جدید مجید مجیدی در هند


«مجید مجیدی» نگارش فیلمنامه کشمیر را آغاز کرد
«مجید مجیدی»،کارگردان فیلم تحسین‌شده «آواز گنجشکها»، نگارش فیلمنامه‌ جدیدش را با موضوع «کشمیر» آغاز کرد.

 

«مجیدی» که سال گذشته برای نمایش فیلم «بید مجنون» به هندوستان سفر کرده بود،با پیشنهاد شرکت «اسپوت بوی یوتی‌وی» هندوستان قرار است فیلمی در سریناکار کشمیر بسازد.
براساس این گزارش،«مجیدی» این روزها تحقیقات نهایی و نگارش ابتدایی متن فیلمنامه‌اش را شخصا شروع کرده است و در صورت نیاز سفری دوباره به هندوستان خواهد داشت.
هنوز مشخص نیست که نگارش فیلمنامه فوق چه زمانی به پایان برسد و وارد مرحله تولید شود. مجیدی هنوز عنوانی برای تازه‌ترین فیلم سینمایی‌اش انتخاب نکرده است.
این فیلم با موضوع کودکان ساخته می‌شود و قهرمانانش را کودکان تشکیل می‌دهند.فیلمبرداری آن قرار است در بمبئی، کشمیر و دهلی انجام ‌شود.
«مجیدی» پیش از این به مطبوعات هندوستان گفته بود: احساس می‌کنم چنین پروژه‌هایی به افزایش تولید مشترک ایرانی و هندی می‌انجامد و فیلمسازان مستعد ایرانی را برای رسیدن به مخاطب گسترده‌تر تشویق می‌کند.این پروژه‌های مشترک علاوه بر مبادلات فنی و فرهنگی به هر دو طرف ایرانی و هندی سود می‌رساند و سینمایی با وجهه بین‌المللی بنیان می‌نهد. ضمن اینکه سینمای انسان
گرایانه را در هند گسترش می‌دهد
فرهنگی بازدید : 19 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

مهناز افشار خسته از گیشه


گفتگو با مهناز افشار

با اینکه مهناز افشار به عنوان ستاره سینمای تجاری ایران شناخته می شود، اما گزیده کاری او در سال 86 و پاسخ اش به "دعوت" ابراهیم حاتمی کیا نشان از علاقه به تغییر جایگاه او از ستاره صرف بودن به بازیگری تجربه گرا است.

افشار در این سال ها پول سازترین بازیگر زن سینمای ایران بوده و حضورش در فیلمها، تا حدودی گیشه را گارانتی کرده است. او در چند سال اخیر در کنار حضور در فیلم های تجاری، منتظر تجربه فیلم هایی مانند سالد فصل(فریدون جیرانی)، کارگران مشغول کارند(مانی حقیقی) یا چه کسی امیر را کشت(مهدی کرم پور) نشان از علاقه افشار به نوعی دیگر از سینما نیز دارد. "انعکاس" ساخته رضا کریمی بیستمین فیلم سینمایی کارنامه هنری مهناز افشار است. با اینکه این فیلم هم در زمره آثار بدنه سینمای ایران طبقه بندی می شود، اما اثری خوش ساخت و حرفه ای است و یک مهناز افشار متفاوت دارد. نقش افشار و حتی گریمش در "انعکاس" به هیچ کدام از فیلم های قبلی او شباهتی ندارد. بهتر است فیلم را اول ببینید تا قضاوت راحت تر شود.

چرا امسال بر عکس سال گذشته اینقدر کم کار بودید؟

بعد از فیلم "تسویه حساب" خانم میلانی، با خودم گفتم مهناز افشار، دیگر بس است. دیگر داری خیلی شلوغ می کنی. قبل از آن هم "محاکمه" و "رئیس" را کار کرده بودم. اتفاقا در این دوره فیلنامه هایی هم که می خواندم بعضی هایشان بد نبود اما تصمیم گرفتم کار نکنم تا اینکه فیلمنامه "انعکاس" به دستم رسید و بازی در آن را قبول کردم.
گریم چقدر به نوع بازی شما کمک می کند؟

بسیار زیاد. من جزء بازیگرانی هستم که گریم و لباس روی بازی و حس درونی ام تاثیر می گذارد.

در پروژه ها چقدر آزادی عمل دارید؟ مثلا سر کار آقای کیمیایی؟

اصولا کارگردان ها به بازیگر آزادی می دهند تا بازیگر از خلاقیتش هم استفاده کند. چون اگر بخواهی سفت بگیری، اصلا فیلم در نمی آید. چون به هر حال من به عنوان یک بازیگذ ایده و نظر و فکر دارم و می روم می نشینم روی نقش کار می کنم. برایش شناسنامه در می آورم و با آن همذات پنداری می کنم. من با آقای کیمیایی هم کار کردم بسیار ایشان انعطاف داشتند و صحبت ها را قبول می کردند. الان هم که سر کار آقای حاتمی کیا هستم، بسیار ایشان منعطف هستند و خیلی خوب حرف ها را گوش می دهند. تا الان که مشکلی نداشتم.

یک ویژگی کار حاتمی کیا دورخوانی های قبل از کار است. چقدر به شما کمک می کند؟

بله. خیلی متفاوت است. ما دورخوانی فراوانی داریم. سر صحنه هم که می رویم اول تمرین می کنیم و همه چیز مشخص می شود و بعد فیلمبرداری آغاز می شود. این خواست خود ایشان است و به من مهناز افشار هم بسیار کمک می کند.

"انعکاس" چه جایگاهی در کارنامه بازیگری شما دارد؟ فکر می کنم بیستمین فیلم تان باشد.

بله. فکر می کنم کار نکرده ام. من دوازده، سیزده سال است که دارم در سینما کار می کنم. هیچ توقعی هم ندارم و در سینما سقفی نمی بینم. بدون هیچ ادا و غروری کار می کنم و سعی می کنم اطلاعات و دانشم را بیشتر کنم. ورزش می کنم، کتاب می خوانم و فیلم می بینم. انتقادها را هم می پذیرم و نظرها را می شنوم. درباره"انعکاس" هم فکر می کنم نتیجه کار را مردم باید مشخص کنند. ما بازتابش را از مردم و منتقدانی که بدون غرض ورزی نظر می دهند باید بگیریم و آن وقت خواهیم فهمید که "انعکاس" چطور فیلمی است.

اولین کارتان سریال "گمشده" بود که ظاهرا الان هم دارد دوباره پخش می شود؟

بله. مجموعه "گمشده" بود که البته الان پخش اش تمام شده.

دهه 70 دهه شروع کار و تثبیت شما بود با فیلم های "نگین"،"شور عشق" و شیرهای جوان". در اوایل دهه 80 به عنوان ستاره کاملا جا افتادید و فیلم هایتان تا سال 85 فروش خوبی کرد. فکر می کنم از سال 86 کم کم دارید به سمت تجربه های متفاوت پیش می روید.

بعضی ها به من میگویند بازیگر تجاری، اما به نظر من هیچ اشکالی ندارد که یک بازیگر فیلمی ارزشمند در کارنامه اش داشته باشد که باعث رونق سینمای ایران هم بشود. این یک حسن است و کسی نمی تواند ایراد بگیرد چون اگر سینما رونق نداشته باشد کسی فیلم نمی بیند تا بعدش فیلم های ارزشمند هم تولید شود. ولی این را قبول دارم که من بازیگر، اگر فیلم پرفروشی دارم باید حتما فیلم با ارزشی هم باشد و حرفی برای گفتن داشته باشد. خب به هر دلیلی آدم اشتباه هم می کند. اوایل کار هم ممکن است یکسری فیلم ها در کارنامه ام داشته باشم که به دلیل کم تجربگی و اینکه می خواستم وارد سینما بشوم و تجربه کسب کنم، بازی کرده ام. من در دبیرستان علوم تجربی خوانده ام و بعد ادامه تحصیل دادم و تدوین خواندم. یعنی الکی وارد سینما نشدم. با یک دیدگاه وارد شدم. بعد هم کلاس های بیان آقای سمندریان را رفتم. کتاب خواندم و فیلم دیدم و تمرین کردم. به هر حال هر فیلمی تجربه ای بود برای فیلم بعدی. ممکن است فیلم هایی در کارنامه من باشد که من از نتیجه اش اطلاع نداشتم و خوب در نیامده باشد آن هم به هزار دلیل. الان که فکر می کنم، می بینم هر انتخابی که کرده ام آن لحظه دلیلی برای خودش داشته و دوست داشته ام. تمام فیلم هایی که در کارنامه ام هست به خاطر وقت و انرژی که برایش گذاشته ام برای من قابل احترام است چه بسا که ممکن است بعضی هایشان هم نتیجه خوبی نداشته باشند.

از جایگاهتان در سینما راضی هستید؟

الان که از جایگاه خودم راضی نیستم. نه شعار است و نه ادا و اصول. ضمنا نمی دانم چرا یک عده با من مشکل دارند و دوست ندارند مهناز افشار ترقی کند...

چه کسانی؟از بین سینماگران یا مردم؟

مردم که نه. بالاخره هر کسی را عده ای دوست دارند و عده ای نه. در خود سینما منظورم است. من فکر می کنم کارهای متفاوتی کرده ام. اگر"شور عشق" را بازی کردم یا "خاکستری" و "نگین"، همزمان "کارگران مشغول کارند" را هم دارم یا فیلم هایی مانند"چه کسی امیر را کشت؟"،"آتش بس"یا " سالاد فصل". وقتی نگاه می کنم، می بینم که بیشتر کاراکترهایی که کارکرده ام، متفاوت هستند و هیچ کدام یک مدل نیست. برخی کم لطفی ها آدم را سرد می کند. البته شاید هم تقصیر خودم باشد. ممکن است روند کاری ام را درست انجام نداده باشم. یک کار خوب انجام داده ام و بعدش یک کار ضعیف کرده ام و آدم ها مانده اند که بالاخره مهناز افشار تکلیفش چیست؟ می خواهد فیلم خوب بازی کند یا نه؟ می توانم بگویم که خودم هم تقصیر داشته ام. اما به هر حال از انتخاب کارهایم خیلی ناراضی نیستم برای اینکه سعی کردم کاراکترهای متفاوتی را تجربه کنم و امیدوار بتوانم کارهای بهتری انجام دهم.

فکر می کنید چرا سایه "شورعشق" هنوز بالای سرتان هست و از بین نمی رود؟

علت دارد. برای اینکه"شور عشق" فیلمی بود که برای بار اول در سینمای ایراندرباره یک دختر و پسر جوان ساخته شد و برای خیلی ها بت شد. این مضمون در آن زمان خیلی مهم بود اما شاید اگر الان ساخته شود، دیگر استقبالی از آن صورت نگیرد. این فیلم چون سکوی پرتابی برای من و آقای رادان بود خیلی ها ما راهنوز هم به این دو فیلم وصل می کنند. به نظر من در هر صنفی، هر کس یک استارت و یک سکوی پرتاب دارد و البته این نقطه استارت همیشه در پرونده اش هست. حالا یا می تواند خیلی قوی باشد یا خیلی ضعیف. به هر حال آدم ها بک گراندشان را نمی توانند پاککنند. من هم خوشحالم که بک گراند بدی ندارم. "شور عشق" هم خیلی فیلم بدی نبوده...

البته تنها زرشک سینمای ایران هم نصیب این فیلم شد...

بله و اتفاقا من خیلی از این بابت خوشحالم. به نظرم فیلم دیده شد. چرا مراسم اعطای زرشک زرین فقط یک سال انجام شد و فقط هم به "شور عشق" داده شد و تمام؟

سکوی پرتاب شما و بهرام رادان با هم بود. بهرام رادان عمدا رفت بهسمت تجربه گرایی و این باعث شد کارنامه قابل اعتنایی داشته باشد و دو سیمرغ هم بگیرد. اما با این وجود او دیگر جایگاه یک استار را در سینمای ایران ندارد. اما شما انتخاب هایتان طوری بوده یا پیشامد این بوده که جایگاهتان را به عنوان استار تثبیت کرده اید. فکر می کنید این عامدانه بوده یااینکه شرایط شما را پیش برده؟

نمی دانم این حرفی راکه می زنم در این زمانه درست است یا نه. ممکن است به نظر عده ای خنده دار به نظر بیاید. اما من به شدت به سرنوشت اعتقاد دارم. البته کنارش تلاش و تفکر و بینش درست را در نظر دارم. به هر حال درباره هر فیلمی فکر می کردم و تصمیم می گرفتم و انتخاب می کردم اما معتقدم که سرنوشت من این طور رقم خورده و دارم در مسیری هدایت شده در کائنات حرکت می کنم. خداوند من را در این مسیر گذاشته و بعد هم به مهناز افشار گفته که خب حالا خودت چقدر توان و دانش داری؟

خودتان کدام را بیشتر می پسندید؛ جایگاه یک استار یا یک بازیگر تجربه گرا با نقش های متفاوت؟

من هردویش را در کنار هم می پسندم.

این ممکن هست؟

بله. نمی خواهم بگویم این اتفاق برای من افتاده امامی خواهم بگویم سعی کرم فیلم هایی را بازی کنم که مردم دوست داشته باشند و ازآن استقبال کنند و در عین حال آدم های اهل فکر بدون غرض ورزی ازآن تعریف کنند. برای من ارزشمند است که یک کارگردان یا نویسنده یا خبرنگار و ادم هایی که اهل فکر هستند، بگویند خانم افشار فلان کارتان چقدر خوب بود. پس یعنی من آن مسیر را هم تجربه کرده ام.

فکر می کنید مهناز افشار وقتی می رود در فیلم هایی مثل"چه کسی امیر را کشت" یا "کارگران مشغول کارند" بازی می کند، به خاطر قابلیت های بازیگری اش است یا به خاطر استار بودن او را انتخاب می کنند تا فیلم بیشتر دیده شود؟

در مورد فیلم "کارگران مشغول کارند" آقای مانی حقیقی به من گفتند وقتی بازی من در "سالاد فصل" را دیدند، خوش شان آمد و خواستند من در فیلم شان حضور داسته باشم. در مورد "سالاد فصل" هم من قبلش فیلم شاخصی نداشتم و اگر توجه خاص آقای جیرانی و حتی اصرارهای آقای شریفی نیا نبود این اتفاق نمی افتاد. جا دارد که از هر دویشان تشکر کنم.

چطور شد که برای "سالاد فصل" انتخاب شدید؟

در فیلم "خاکستری" آقای جیرانی را در اتاق تدوین می دیم. همیشه سبک آقای جیرانی را دوست داشم و البته الان هم دوست دارم. گفتم بالاخره اتفاق به وقتش خواهد افتاد. گذشت و آقای شریفی نیا گفتند که آقای جیرانی می خواهند فیلم بسازند و من رفتم و قسمت شد که بازی کنم. وقتی فیلم تمام شد آقای جیرانی گفتند خیلی خوب بودی و شاید من باید این نقش را گسترش می دادم.

بازی در "چه کسی امیر را کشت" چگونه پیش آمد؟

یادم است که از طرف آقای کرم پور فیلمنامه ای به من رسید که بخوانم. دیدم خیلی کار نویی است، عوامل و بازیگران خیلی خوبی هم دارد. البته برای بازی در این فیلم واقعا خیلی ترس داشتم چون فکر می کردم که مهناز افشار میان این همه بازیگر پیشکسوت و بزرگ چه می خواهد بکند؟ ولی بعد دیدم چه محک خوبی است. آدم به خودش می گوید سعی کن کم نیاری و خیلی خوب باشی. هیچ وقت لطف آثای شکیبایی را یادم نمی رود که من را دیدند و گفتند وقتی سالاد فصل را دیدم، متوجه شدم از نوک پا تا نوک موهایت بازی می کنی. اصلا باور نمی کردم آقای شکیبایی این حرف را به من بزند. چقدر خالص و چقدر بی عقده و بزرگوار. این حرف را حتی اگر ایشان فقط برای خوشحال کردن من گفته باشد، به من انرژی می دهد و برای من خیلی ارزشمند است. یکسری دوستان در سینما به من کم لطفی کردند اما خدا را شکر دوستانی هم داشتم که به من کمک کردند، در سینما بمانم. فیلمنامه "چه کسی امیر را کشت؟" را که خواندم، آقای شکیبایی هم آنجابودند و دوست داشتم باز هم با ایشان کار کنم. البته با هم بازی نداشتیم ولی نقش های متفاوت و عجیب و غریب بازی کنم. مثلا آرزویم این است که نقش آنتونی کویین در گوژپشت نتردام را بازی کنم.

خب اینکه هیچ وقت امکان پذیر نخواهد بود...

عیب ندارد. نقش زنش را که می توانم بازی کنم،(می خندد) متاسفانه در سینمای ایران باید نقش دیوونه یا معتاد را بازی کنی تا دیده بشوی. هیچ وقت نقشهای رئال دیه نمی شوند، در صورتی که در سینمای جهان نقشهای رئال جایگاه ویژه ای دارد.

خیلی از بازیگران به خصوص خانم ها به سمت تجربه های دیگری در سینما مانند کارگردانی رفته اند. شما چنین قصدی ندارید؟

فعلا قصد کارگردان شدن ندارم. ورود به هر رشته ای تخصص و تجربه می خواهد اما چون قبل از بازیگری تدوین خوانده ام و کارهای فنی را هم دوست دارم، شاید یکروز بااجازه استادان به سمت فیلمبرداری بروم بااجازه تهیه کنندگان، تهیه کننده شود. البته یک قصه کوتاهم دارم که بدم نمی آید آن را بسازم. این قصه از باورهای خودم ناشی شده و شاید محک خوبی برایم باشد.

فرهنگی بازدید : 12 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

فتحی با "مردی برای تمام فصول" به تئاتر بازمی‌گردد



فتحی با "مردی برای تمام فصول" به تئاتر بازمی‌گردد
حسن فتحی پس از 15 سال دوری از صحنه تئاتر اسفندماه امسال نمایش "مردی برای تمام فصول" را در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه می‌برد.
این کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون گفت: "من سه پروژه به اداره کل هنرهای نمایشی پیشنهاد داده‌ام که مورد استقبال قرار گرفته و به تدریج با همکاری آنها پروژه‌ها را پیش می‌بریم. اولین پروژه نمایش "مردی برای تمام فصول" رابرت بولت است که در صورت توافق اسفندماه آن را در تئاتر شهر به صحنه می‌برم و دو پروژه دیگر به سال 88 موکول خواهد شد."

فتحی درباره عوامل و گروه بازیگری این نمایش توضیح داد: "هنوز در حال بررسی موضوع اجرای نمایش با مجموعه تئاتر شهر هستیم و همه چیز به صورت قطعی مشخص نشده است. وقتی در مورد مسائل کلی با اداره کل هنرهای نمایشی و تئاتر شهر به توافق برسیم، به مسائل جزئی کار خواهم پرداخت."

فتحی نمایش "در خیابان‌های سرد شهر" نوشته اعظم بروجردی را سال 72 در مجموعه تئاتر شهر به صحنه برد. وی بعد از آن در زمینه تصویر به کار خود ادامه داد و پارسال دو مجموعه تلویزیونی "مدار صفر درجه" و "میوه ممنوعه" از این کارگردان در تلویزیون پخش شد که مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت.
منبع:www.mehrnews.com

فرهنگی بازدید : 29 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

فروش سینمای ایران در نوروز بی سابقه بود


فروش 950 میلیونی سینمای ایران در اکران نوروز 87
فیلم های سینمایی اکران شده در فروردین ماه سال 87 در مجموع بیش از 9 میلیارد و 500 میلیون ریال فروختند و باعث رونق سینمای ایران در فصل بهار شدند.

به نقل از روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی ، فیلم «دایره زنگی» ساخته پریسا بخت‌آور 3 میلیارد و 855 میلیون و 480 هزار ریال در طول 19 روز بیشترین فروش فروردین ماه سال جاری را داشته است .
فیلم «مجنون لیلی» ساخته قاسم جعفری نیز در طول 19 روز اکران خود 3 میلیارد و 592 میلیون و 787 هزار ریال فروخت و در رتبه دوم قرار گرفت.
فیلم های «زن دوم» ساخته سیروس الوند با فروش یک میلیارد و 324 میلیون و 126 هزار ریال و «به همین سادگی» ساخته رضا میرکریمی نیز با فروش 526 میلیون و 471 هزار ریال در رتبه های بعدی جدول اکران قرار گرفتند.
فیلم خارجی «1408» ساخته میکائیل هافستروم نیز در طول 24 روز اکران 108 میلیون و 485 هزار ریال فروخته است.
فروش فیلم «فرش ایرانی» نیز در طول اکران فروردین به 69 میلیون و 525 هزار ریال رسیده است.www.farsnews.comمنبع
فرهنگی بازدید : 22 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

بزرگان تئاتر در نمایشی از مسعود رایگان


مسعود رایگان نمایش «‌مرگ تدریجی آقای ترکاشوند» را با حضور بازیگرانی همچون هما روستا، حسن پورشیرازی و رویا تیموریان به صحنه می‌برد.
این نمایش پنج بازیگر دارد که به زودی دو بازیگر دیگر آن نیز مشخص خواهند شد.
نمایش «مرگ تدریجی آقای ترکاشوند» نوشته مسعود رایگان است که تمرینات مقدماتی آن از اواخر اردیبهشت آغاز می‌شود.
قرار است این نمایش از هفته اول تیر ماه در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر به صحنه برود.
همچنین برای اجرای این نمایش گفت‌وگوهایی با سعید ذهنی برای ساخت موسیقی و سیامک احصایی برای طراحی صحنه و لباس انجام شده است.
گفتنی است: در آغاز قرار بود این نمایش اواخر فروردین سال جاری به صحنه برود اما به‌ دلیل حضور بازیگران در پروژه‌های دیگر، اجرای آن به تیر ماه موکول شد.
نمایش «مرگ تدریجی آقای تر کاشوند» رابطه دو نسل را به تصویر می‌کشد که در جریان این رابطه مشکلاتی وجود دارد. منبع : www.isna.ir
فرهنگی بازدید : 13 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

حامد بهداد در فیلمی که تمام بازیگرانش کانادایی خواهند بود


نقل از سایت سینمایی سوره، «قاسم جعفری» ضمن اعلام این خبر گفت: فیلم سینمایی «خدا یک چیزهای کوچک» توسط خودم به نگارش درآمده و هم اکنون در حال تکمیل و بازنویسی فیلمنامه آن هستم.
وی افزود: پروانه ساخت این فیلم اواخر سال 86 گرفته شده و اوایل خردادماه در کانادا کلید می خورد.
جعفری در مورد انتخاب بازیگران کار جدیدش گفت: در این فیلم تنها یک بازیگر ایرانی بازی می‌کند که به احتمال بسیار زیاد حامد بهداد خواهد بود و از بازیگران تئاتر و بازیگران غیرحرفه‌ای کانادایی برای بازی در این فیلم استفاده می‌شود، چون این فیلم یک فیلم پرسوناژ است و نیازی به بازیگر حرفه ای خارجی ندارد. همچنین از عوامل تنها حضور محمد کلاری برای مدیر فیلمبرداری قطعی شده است.
این فیلم ششمین ساخته بلند سینمایی جعفری خواهد بود و دارای ژانر اجتماعی است که به موضوع مهاجرت می‌پردازد.
او پیش از این در سینما فیلم‌های ماه مهربان، قاصدک، بازنده، گرگ و میش و مجنون لیلی را کارگردانی کرده است.

فرهنگی بازدید : 33 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

شاهکار تازه فرشچیانرونمایی می شود


استاد محمود فرشچیان نقاشی کوثر را برای نمایش بزرگی و شکوه حضرت زهرای اطهر (س) به‌پایان رسانده است که در موزه‌ی آستان قدس رضوی رونمایی می‌شود.

این هنرمند نقاش و مینیاتوریست نام‌دار ایرانی که سال‌هاست شاه‌کارهایش را در ینگه‌ی دنیا خلق کرده و به ایران ‌می‌آورد، به‌تازگی از سفر معنوی حج بازگشته در گفت‌وگو با خبرنگار بخش هنرهای تجسمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اشاره به خلق اثر نقاشی مقاومت و پیروزی خرمشهر از رونمایی تابلوی نقاشی کوثر که در جلالت و عظمت مقام حضرت فاطمه‌ی زهرا (س) توسط وی ترسیم شده است، خبر داد.

وی افزود: این اثر به‌زودی در آستان قدس رضوی و موزه‌ی حضرت امام رضا (ع) رونمایی خواهد شد.

استاد فرشچیان با ابراز ارادت خود به شهیدان سرافراز حماسه‌ی دفاع مقدس گفت: تاکنون چند اثر در خصوص این حماسه‌سازان خلق کرده‌ام که در موزه سعدآباد قرار دارد و انشا‌الله در اولین فرصت در مورد مقاومت و پیروزی خرمشهر نیز دست به‌کار خواهم شد.

این استاد 77 ساله‌ی اصفهانی که در حال حاضر مقیم ایالت نیوجرسی آمریکاست، در فاصله‌ی سال‌های 1327 تا 1373 در 83 نمایشگاه گروهی شرکت و 51 نمایشگاه انفرادی برپا کرده است.

شهرهای الجزایر، فلورانس، مونیخ، سالک‌لیت سیتی، پکن، کراچی، نیویورک، شانگ‌های، شیکاگو، کی‌اف، پاریس، تهران، استانبول، لاهور، راولپندی، وین، اصفهان، میلان، رم و واشنگتن دی‌سی، تاکنون میزبان‌های مینیاتورهای وی بوده‌اند.

نام محمود فرشچیان در سال 1379 در فهرست روشنفکران قرن بیست‌ویکم ثبت شده است و موزه‌داران و مجموعه‌داران شخصی به داشتن قطعه‌ای از او مباهات می‌کنند

فرهنگی بازدید : 48 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

تلاش برای صدور مجوز پخش فیلم کفرآمیز 20 سال پیش


پس از حدود بیست سال، قرار است تصمیم جنجال‌برانگیز بریتانیایی‌ها برای ممنوعیت فیلمی مذهبی که در آن، حضرت عیسی (ع) در حالی که روی صلیب است، در آغوش کشیده شده و مورد نوازش قرار می‌گیرد، بازبینی شود.
این فیلم در آن زمان کفرآمیز خوانده شده و توقیف شده بود.به نقل از گاردین در سال 1989، هیأت ممیزی فیلم‌های بریتانیا، مجوز پخش فیلم Visions of Ecstasy فیلمی کم‌هزینه درباره قدیس ترزا، یک عارف مسیحی قرن شانزدهم را به این دلیل که در این فیلم، قدیس «ترزا آویلایی»، پیکر حضرت عیسی(ع) را در روی صلیب در آغوش گرفته و نوازش می‌کند، به خاطر جلوگیری از ایجاد خشم ملی، صادر نکرد.در حالی که «نایجل وینگرو»، کارگردان این فیلم، مدعی بود که اثری هنری آفریده است، هیأت دیدگاه متفاوتی داشت و اعلام کرد: ترکیب پورنوگرافی و مذهب، می‌تواند باعث خشم کلیسای مسیحی شود، اما هم‌اکنون و در اقدامی که ظاهرا نشان‌دهنده تغییر ارزش‌های اخلاقی در بریتانیاست، هیأت باز هم وینگوور را برای ارایه درخواست برای دریافت مجوز فیلمش دعوت کرده است.دعوت دوباره از کارگردان این فیلم پس از بازبینی دوباره قانون کفر و الحاد در ماه ژوئن است که مانع بزرگی برای بسیاری از افرادی بود که در این‌گونه فعالیت‌ها شرکت داشتند.صدور مجوز برای پخش این فیلم، پایانی بر یکی از جنجالی‌ترین رخدادهای تاریخ سینمای بریتانیاست. در آن زمان، عده‌ای این جنجال را که تقریباً همزمان با انتشار رمان آیات شیطانی سلمان رشدی بر پا شده بود، خلاف قوانین آزادی بیان می‌دانستند و برای همین، موضوع آنقدر بالا گرفت که کار به دیوان اروپایی حقوق بشر در «استراسبورگ» کشیده شد و دیوان، رأی هیأت را برای حذف صحنه‌های عاشقانه فیلم تأیید کرد و در نتیجه، فیلم اصلاً نمایش داده نشد.وینگوور که هم‌اکنون تهیه‌کننده فیلم‌های وحشتناک است، اعلام کرده که هنوز درباره ارایه درخواست مردد است، چرا که اگر هم‌اکنون این فیلم را می‌ساخت، نسبت به آن زمان، بسیار متفاوت بود. او خودش می‌گوید: «در آن زمان در حال اکتشاف در دنیای تاریک احساسات نفسانی بودم و اگر هم‌اکنون بخواهم اَن را پخش کنم، باید یک مستند نیز در کنار آن برای شناسایی بیشترش بسازم.»به هر حال در زمان ساخت، این فیلم باعث ایجاد اعتراضات سیاسی بسیاری شد. این در حالی است که سکولارهای این کشور نیز فشار بسیاری بر وینگوور آورده‌اند که با دریافت مجوز پخش این فیلم، مهر تأییدی بر مرگ قانون کفر و الحاد بزند!

فرهنگی بازدید : 24 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

بهار ،حضور توست و بودن توست بیاد جمشید اسماعیل خانی


جمشید اسماعیل خانی یکی از پرکارترین هنرمندان دوره خود بود .او سبک خاصی در ارائه نقش خود داشت شتابزدگی و عصبانیت ظاهری او و در این میان خوش قلبی در میان فریادها و دادو بیدادهایش سبک به یاد ماندنی را در ذهن بینندگان بجای گذاشت . او در چند نقش به همراه همسرش گوهر خیر اندیش بعنوان زوج هنری نیز خوش درخشیدند . 20فروردین هر سال یادآور غمی جانکاه برای گوهر خیر اندیش و طرفداران اسماعیل خانی است . و همچنین که بر روی آرامگاهی ابدی اش آمده است بهار حضور توست و بودن توست .یادش گرامی .بیو گرافی:جمشید اسماعیل خانی
متولد: بهار 1329شیراز
تاریخ فوت: بهار 1381مدرک تحصیلی : دیپلم
همسر: گوهر خیراندیش


از دوران دبیرستان فعالیتهای تئاتر خود را آغاز کرد. بازیهای او همیشه زیبا و دیدنی است. او برای بازی در فیلمهای «زیر بامهای شهر» و «روسری آبی» کاندیدای بهترین بازیگر نقش دوم مرد از جشنواره های هشتم و سیزدهم فیلم فجر شد. او آخرین فیلمی که از او به نمایش درآمد، فیلم «نوروز» بود که در بیستمین جشنواره فیلم فجر جزو فیلمهای بخش مسابقه بود و آخرین حضور او در تلویزیون در مجموعه تلویزیونی «همسایه ها» به نقش بنگاه دار بود.زیر بامهای شهر (اصغر هاشمی - 1368)
چون ابر در بهاران (سعید امیرسلیمانی - 1369)
همه یک ملت (حسین مختاری - 1369)
آپارتمان شماره سیزده (یدالله صمدی - 1369)
در آرزوی ازدواج (اصغر هاشمی - 1369)
مسافران (بهرام بیضایی - 1370)
لبه تیغ (جمال شورجه - 1371)
دو همسفر (اصغر هاشمی - 1371)
یک مرد یک خرس (مسعود جعفری جوزانی - 1371)
عیالوار (پرویز صبری - 1371)
روسری ‌آبی (رخشان بنی اعتماد - 1373)
تعطیلات تابستانی (فریدون حسن پور - 1374)
تا آخرین نفس (نجات یافتگان) (رسول ملاقلی پور - 1374)
سرعت (محمدحسین لطیفی - 1374)
هفت سنگ (عبدالرضا نواب صفوی - 1375)
مهر مادری (کمال تبریزی - 1376)
شیدا (کمال تبریزی - 1377)
مرد بارانی (ابوالحسن داودی - 1378)
مونس (حمید رخشانی - 1379)
خوب می رونی کاکو (نوروز) (رحیم حسینی - 1380)
نان و عشق و موتور هزار (ابوالحسن داودی - 1380)

آینه (مجموعه تلویزیونی، 1367)
روزی روزگاری (مجموعه تلویزیونی، 1371)
سنگ و شیشه (مجموعه تلویزیونی، 1373)
همه وصیت من (مجموعه تلویزیونی، 1373)
آیارتمان (مجموعه تلویزیونی، 1373)
آخرین ستاره شب (مجموعه تلویزیونی، 1374)
شلیک نهایی (مجموعه تلویزیونی، 1374)
دو پنجره (مجموعه تلویزیونی، 1375)
سفر به چزابه (مجموعه تلویزیونی، 1375)
کت جادویی (مجموعه تلویزیونی، 1378)
همسایه ها (مجموعه تلویزیونی، 1379)

فرهنگی بازدید : 35 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

« بهمن قبادی» در کنار «دی‌کاپریو» در فهرست پیشروان تحول دنیا


«قبادی» در کنار «دی‌کاپریو» در فهرست پیشروان تحول دنیا
بهمن قبادی در کنار لئوناردو دی‌کاپریو به عنوان یکی از لیدرهای جوان و متحول‌کننده دنیا در سال 2008 انتخاب شد.

به نقل از سایت بهمن قبادی، هر سال World Economic Forum بین دویست تا سیصد نفر از متخصصین در زمینه‌ها و رشته‌های مختلف از سرتاسر دنیا برای شرکت در گردهمایی‌ها به مدت پنج سال انتخاب می‌ شوند تا تجربیات خود را در اختیار عموم قرار دهند. این رهبران، جوان اما باتجربه هستند و با کارهای حرفه‌ای که در حال انجام آن هستند برای تغییر آینده دنیا تلاش می‌کنند. امسالWorld Econimic Forum حدود دویست رهبر جوان از بین پنج هزار کاندید در زمینه‌های مختلف از جمله تجاری، رسانه‌ای، علمی، اجتماعی و فرهنگی و از شصت و پنج کشور دنیا انتخاب کرده‌اند تا در گردهمایی‌‌ها که در کشور‌های مختلف برگزار می‌شود، حضور یابند.
بنا بر این گزارش، از منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی فقط دوازده نفر انتخاب شده‌اند که بهمن قبادی تنها برگزیده از کشور ایران است و این منتخبین همه در رده‌های سنی مختلف و زیر چهل سال هستند.
در رشته سینما چهار نفر برای عضویت در این گردهمایی‌‌‌‌ها از سرتاسر دنیا انتخاب شدند که نام لئوناردودی کاپریو، بازیگر و کارگردان آمریکایی نیز در این لیست به چشم می‌خورد.
چهارمین نشست در شهر شرم الشیخ مصردر تاریخ 28 اردیبهشت (17 می) برگزار خواهد .

فرهنگی بازدید : 27 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

به بهانه درگذشت ثمین باغچه بان


می‌توان با درگذشت ثمین باغچه‌بان نقبی به گذشته زد و گفت وگوی مکتوب این چهره نامی‌موسیقی با محمدرضا درویشی راکه سال‌ها پیش در صفحه موسیقی همشهری منتشر شده بود، بازخوانی کرد.
دو نامه از دو چهره نامی ‌موسیقی ایران است؛ اولی نامه ثمین باغچه‌بان (فرزند مرحوم جبار باغچه‌بان)که در سال 1304 متولد و اواخر سال قبل در گذشت؛وی در ایران جزو اولین معلمان هنرستان عالی موسیقی بوده و در زمینه فولکلور هم کار جدی فراوان کرده است.
نامه زنده یاد باغچه‌بان به بهانه انتشار جلد اول کتاب «دائره‌المعارف سازهای ایران» (تالیف محمد رضا درویشی) نگاشته شده بود.
نامه دوم را جناب درویشی در پاسخ به نوشته ثمین باغچه‌بان نگاشته‌اند. نامه‌ها به نوعی گفت و گوی مطلوب و صمیمانه و البته حاوی اطلاعات ذیقیمت از دو نسل متفاوت موسیقی ایرانند. این دو نامه را با هم مرور می کنیم با این توضیح که آقای درویشی هم یادداشتی دیگر را در آینده نزدیک به همشهری‌آنلاین خواهند داد.

 

ثمین باغچه بان 45 سال قبل در بلوچستان
پژوهشگر و هنرمند گرامی‌، درویشی عزیز !
جلد اول «دائره المعارف سازهای ایران » و «موسیقی و خلسه - بلوچستان» را خیلی وقت قبل از این، خواهرم برایم آورد. می‌گفت کتاب‌های دیگری هم لطف کرده بودید، اما چون با هواپیما سفر می‌کرد و غیر از آن، با مچ دردی که دارد، حمل چمدان سنگین برایش ممکن نیست و نتوانسته بود آنها را بیاورد. به خاطر این همه لطف هر چقدر از شما تشکر کنیم، کم است و از اینکه ما را شایسته این هدایا دانسته‌اید، افتخار می‌کنیم .
من وقتی این دو جلد کتاب را گرفتم، فورا باید از شما تشکر می‌کردم، اما آدرس شما را نداشتم، امروز یکهو متوجه شدم که توسط ناشر آثارتان، آقای موسوی، می‌توانستم نامه‌ای برایتان بفرستم. امیدوارم پس از اینهمه تاخیر، پوزش و تشکرم را بپذیرید.
حدود چهل و پنج سال قبل از این، من و دوست بی نظیرم حسین ناصحی هم برای ضبط و

فرهنگی بازدید : 33 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

بن هور درگذشت


چارلتون هستون بازیگر هالیوود و برنده جایزه اسکار برای بهترین بازیگر در سال 1959 در سن 83 سالگی درگذشت.
به گزارش سی ان ان، بیل پاورز سخنگوی خانوادگی هستون اعلام کرد: چارلتون هستون شنبه شب 5 آوریل در خانه خود در بورلی هیلز و در حالی که همسرش لیدیا نیز در کنارش بود، درگذشت.
جارلتون هستون از سال 2002 از یک بیماری تحلیل برنده مشابه سندروم آلزایمر رنج می‌برد. هستون خود در سخنانی پس ازآشکار شدن علائم اولیه بیماری گفته بود: من باید به طور مساوی با شجاعت و تسلیم کنار بیایم.
چارلتون هستون که عمدتا طی سال‌های فعالیت خود در سینمای هالیوود در نقش‌های مذهبی، تاریخی و حماسی ظاهر شده بود، درباره خویش می‌گفت: من چهره‌ایی دارم که به قرن دیگری تعلق دارد.
چارلتون هستون در طول سال‌های فعالیت خود ریاست گروه بازیگران خارج از صحنه و بازیگران صحنه گیلد را عهده دار بود. هستون همچنین رییس موسسه فیلم آمریکابود و در راهپیمایی نهضت حقوق مدنی در سال‌های 1950 شرکت جست.
اما با گذر زمان و بالارفتن سن، هستون شخصیتی محافظه کار پیدا کرد و برای کاندیداهای محافظه کار در عرصه سیاسی امریکا به تبلیغ پرداخت. در ماه ژوئن 1988 هستون به عنوان رییس انجمن ملی تفنگ، آمریکا تعیین شد. از این زمان به بعد او با در دست داشتن تفنگی در برنامه‌های تبلیغاتی ظاهر می‌شد.
هستون در آن زمان به دلیل مواضع محافظه کارانه‌اش در حمل سلاح مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. مایکل مور کارگردان آمریکایی نیز یکی از آخرین سکانس‌های فیلم انتقادی بولینگ برای کلمباین را به گفت‌وگو با چارلتون هستون به عنوان یکی از اصلی‌ترین حامیان حمل اسلحه در آمریکا اختصاص داد.
هستون حتی از بیل کلینتون رییس جمهوری وقت آمریکا به دلیل مواضعش در مخالفت باحمل آزاد سلاح، به شدت انتقاد کرده بود.
چارلتون هستون در آوریل سال 2003 با ذکر این مطلب که سفر خوبی بود و من از هر لحظه آن لذت بردم، از ریاست انجمن ملی تفنگ امریکا کناره گیری کرد. در همین سال هستون مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا بالاترین نشان افتخاری مدنی آمریکا را دریافت کرد.
به رغم آنکه فعالیت‌های سیاسی هستون و حمایت وی از محافظه کاران در عرصه سیاسی آمریکا وجهه وی را به عنوان بازیگری برجسته تحت‌الشعاع قرار داده بود، بسیاری از کارشناسان سینما وی را از برجسته‌ترین بازیگران تاریخ سینمایی هالیوود به حساب می‌آورند.
هستون در طول فعالیت خود در سینمای هالیوود در فیلم‌های بزرگی نظیر ده فرمان، بن هور و ال‌سید بازی کرد.او در سال 1959 به دلیل ایفای نقش در فیلم بن هور جایزه اسکار برای بهترین بازیگر سال را از آن خود کرد.

فرهنگی بازدید : 31 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

جیرفت تمدنی خاموش اما کهن


مدتها تصور می شد که کهن ترین تمدن جهان در سومر عراق پای گرفته است ; اما کشف یک زیگورات (معبد) با قدمت بیش از پنج هزار سال ، آثار سنگی بسیار و همچنین کتیبه های آجری به خطی ناشناخته از منطقه جیرفت ایران۱ باعث شد باستان شناسان درباره ی دانسته ها و ادعاهای پیشین خود تجدید نظر کنند.تمدن بین النهرین قدیمی تر و وسیع تر بوده است و مطالعات و کاوش ها نشان می دهد که جیرفت بزرگ ترین مرکز تجاری جهان بوده است". شرایط مطلوب آب و هوایی در جیرفت و وجود انواع محصولات کشاورزی موجب شد تمدنی در این منطقه شکل بگیرد که در دوره باستان بهشت جهان محسوب می شده است".


ظرف استوانه ای سنگی به ارتفاع ۱۰ سانتیمتر ; روی این ظرف
سنگی نقش ساختمان معبد و دروازه ی ورودی شهر حک شده است.

کتیبه ای به خط ناشناخته۲
محل کشف : محوطه ی باستانی جیرفتآنان با بررسی دوباره ی کتیبه هایی که از پیش در مناطق مهم باستانی کشف شده بودند، سعی کردند اطلاعات بیشتری درباره ی این تمدن عظیم و ناشناخته به دست آورند و در نهایت پس از تحقیقات فراوان ، به تعدادی کتیبه دست یافتند. در یکی از این اسناد که از خرابه های شهر اوروک (در جنوب بین النهرین) به دست آمده است ، داستان کشمکش میان پادشاه سومر با فرمانروای سرزمین ثروتمندی به نام ارت۳ ثبت شده بود و در کتیبه دیگر ، پادشاه سومری سعی کرده بود با گذر از شهر شوش و ۷ رشته کوه ، به سرزمین ارت حمله کند. بررسی دقیق ِ این کتیبه ها و آثار کشف شده این فرضیه را به اثبات نزدیک می کند که شهر افسانه ای و گمشده ی ارت که در شرق ایران قرار داشته ، به احتمال زیاد همان شهر جیرفت است.


پلاک های سنگی با نقش انسان عقرب نما , مار و عقاب ; نماد هایی از افسانه ها و باورهای مردم باستانی جیرفتاز آثار کشف شده در حوزه ی تمدن جیرفت می توان به ظروف و پلاک های سنگی با نقوش بسیار ظریف از موجوداتی چون عقاب ، عقرب و پلنگ اشاره کرد که نظیر آنها در هیچ یک از محوطه های باستانی جهان کشف نشده است۴. شاید ادامه ی اکتشافات و تحقیق روی آثار کشف شده ، باستان شناسان به این نتیجه برسند که از این پس به جای بین النهرین عراق ، می بایست جیرفت ایران را مهد کهن ترین تمدن بشری در جهان نامید !

نقوش روی این ظروف سنگی زیبا , با سنگهای گرانبهایی چون فیروزه , لاجورد و عقیق تزیین شده است.
محل کشف آثار : جیرفت ; قدمت : هزاره ی پنجم تا سوم پیش از میلاداز دیگر مناطق باستانی کشورمان که احتمالا ارتباط نزدیکی با تمدن جیرفت داشته است ، می توان به شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان اشاره کرد. در این شهر کهن که حدود پنج هزار سال پیش به خاطر آتش سوزی مهیب یا خشکسالی متروک شده ، آثار بسیاری کشف شده است.
از جالبترین این آثار می توان به جام سفالی کوچکی اشاره کرد که روی آن پنج تصویر پیاپی از یک بز در حال حرکت ترسیم شده است۵.با چرخاندن جام ، نقاشی متحرکی از این بز کوهی را می بینیم که با دو پرش بر بالای درختی می جهد و از برگ آن تغذیه می کند!



نخستین پویانمایی (انیمیشن) جهان بر ظرف سفالین کشف شده از شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان.
قدمت : هزاره ی سوم پیش از میلاد
محل نگهداری : تهران - موزه ی ایران باستان
________________________________________
پانوشت ها :
۱- محوطه ی باستانی جیرفت در استان کرمان (جنوب شرقی ایران) و نزدیک به شهر جیرفت ، به طول 400 کیلومتر و در حاشیه ی رودخانه ی هلیل رود شناسایی شده و به نظر می رسد در حدود 7هزار سال پیش ، مرکز نخستین تمدن بزرگ و باشکوه جهان بوده است.
۲- کشف این کتیبه ها در کنار آثار عظیم معماری که از نشانه های تمدن پیشرفته در عصر باستان محسوب می شود ، نشان می دهد ساکنان جیرفت در آن زمان دارای حکومت مقتدر و نظام اقتصادی قوی بوده اند.
۳- در این داستان حماسی که در اوایل هزاره ی دوم پیش از میلاد و به خط میخی سومری روی یک لوح سفالی نگاشته شده ، چنین آمده است : روزی انمرکار (پادشاه شهر اوروک) با فرستادن نماینده ای ، از حاکم ارت می خواهد تا استادان و سنگ های گرانبها را برای ساخت معبد به اوروک بفرستد. حاکم ارت هم در ازای فرستادن سنگ ها ، از پادشاه اوروک تقاضای غله می کند. انمرکار غله را می فرستد اما حاکم ارت از فرستادن سنگ ها سر باز می زند. 10 سال بعد ، انمرکار دوباره قاصدی به سرزمین ارت می فرستد و تقاضای خود را تکرار می کند. عاقبت دو پادشاه به تفاهم می رسند و حاکم ارت ، هنرمندان و سنگ های زینتی را به سومر می فرستد.
متن این کتیبه بیانگر آن است که حدود پنج هزار سال پیش ، میان بازرگانان ارت و بین النهرین ارتباط پیوسته ای وجود داشت و هنرمندان چیره دست ارت در ساخت کاخ ها و معابد به سومری ها کمک کرده اند.
۴- متاسفانه طی چند سال اخیر ، حفاران غیر مجاز و قاچاقچیان اشیای عتیقه ، بسیاری از آثار کشف شده در این محوطه ی باستانی را که جز میراث ملی ما ایرانیان محسوب می شدند و ارزش بسیار زیادی در شناخت سابقه ی تمدنی کشورمان داشتند ، از کشور خارج کرده و با بهای اندکی به موزه داران بزرگ دنیا فروخته اند.
۵- هنرمندان ایرانی تلاش می کنند تا تصاویر نقاشی شده روی این سفال را به عنوان نماد آسیفای بین المللی (انجمن فیلمسازان انیمیشن جهان) به ثبت برسانند.

فرهنگی بازدید : 42 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

تجلیل از دو هنرمند میناساز و سفالگر اصفهانی در ایتالیا


دو هنرمند اصفهانی که در زمینه میناسازی و سفالگری در کشور ایتالیا شهر پالرما نمایشگاه صنایع دستی برپا نمودند از سوی مسوولان این کشور تجلیل شدند.
"مرتضی حسینی" هنرمند میناساز و حمید داستان پور هنرمند سفالگر دو هنرمند اصفهانی بودند که نمایشگاه خود را از 9 اسفندماه سال گذشته در شهر پالرما ایتالیا برپا کردند که این نمایشگاه تا پایان فروردین ماه 87 در این شهر برپا خواهد بود.
به گزارش روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان "مرتضی حسینی" هنرمند میناساز اصفهانی گفت: «خوشبختانه هنر ایرانی و اصفهانی در مدت برپایی این نمایشگاه از سوی شهروندان ایتالیایی مورد استقبال خوبی قرار گرفت. »
وی که در یک نمایشگاه خارجی و پنج نمایشگاه داخلی شرکت کرده و در جشنواره تسنیم که سال گذشته برپا شد توانست رتبه برتر کسب کند، خاطرنشان کرد: «اکثر دیدارکنندگان مایل بودند اطلاعات خود را در خصوص نحوه تهیه و تولید هنرهای دستی هنرمندان اصفهانی جویا شوند. »
حسینی ارائه کار در یک کارگاه کوچک برای تولید مینا و سفالگری در این نمایشگاه برای بازدید کنندگان ایتالیایی را یکی از بخش‌های جالب این نمایشگاه دانست و افزود: این بخش با استقبال چشمگیر بازدیدکنندگان ایتالیایی روبه رو بود.
وی انعکاس خبری این نمایشگاه در صدا و سیما و مطبوعات را نیز چشمگیر ذکر کرد.

فرهنگی بازدید : 48 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

تی.اس.الیوتشاعر متافیزیک


توماس استرنز الیوت (به انگلیسی: Thomas Stearns Eliot)(تولد ۲۶ سپتامبر ۱۸۸۸ - درگذشت۴ ژانویه ۱۹۶۵ ) شاعر،نمایشنامه نویس و منتقد آمریکایی بود که در سال ۱۹۴۸ برنده جایزه نوبل در رشته ادبیات گردید. پدرش هنری ور الیوت Henry Ware Eliot یک تاجر موفق بود و مادرش شارلوت چامپ استرنز Charlotte Champe Stearns شاعره ای بود که در خدمات اجتماعی نیز فعالیت می کرد. توماس آخرین فرزند از ۶ فرزند پدر و مادرش بود. چهار خواهر او بین یازده و نوزده سال از او مسن تر بودند و تنها برادرش نیز هشت سال از او بزرگ‌تر بود. الیوت در سال ۱۹۱۴ وقتی ۲۵ سال داشت به بریتانیا مهاجرت کرد و به سال ۱۹۲۷ وقتی ۳۹ سال داشت به تابعیت آن کشور درآمد.
زندگی
الیوت از سال ۱۸۹۸ تا ۱۹۰۵ در آکادمی اسمیت Smith Academy که مدرسه ای پیش دانشگاهی برای دانشگاه واشنگتن Washington University بود درس خواند. او در این آکادمی زبان های لاتین، یونانی، فرانسوی و آلمانی را فرا گرفت. وقتی از آنجا فارغ التحصیل گردید، می توانست تحصیلات خود را مستقماً در دانشگاه هاروارد Harvard University ادامه بدهد ولی پدر و مادرش او را برای یک سال آمادگی بیشتر به آکادمی میلتون Milton Academy واقع در میلتون ،ماساچوست در نزدیکی بوستن فرستاند.
او از سال ۱۹۰۶ به مدت سه سال در دانشگاه هاروارد درس خواند و در سال ۱۹۰۹ با درجه لیسانس از آنجا فارغ التحصیل گردید و سال بعد دورهٔ فوق لیسانس را در همان دانشگاه بپایان رساند. الیوت درفاصله سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ در پاریس زندگی کرد و هم‌زمان باادامه تحصیلات در دانشگاه سوربن Sorbonne به شهرهای مختلف اروپا نیز سفر می کرد. در سال ۱۹۱۱ به دانشگاه هاروارد بازگشت تا دورهٔ دکترای فلسفه را در آنجا بگذراند. در سال ۱۹۱۴ یک بورس تحصیلی در کالج مرتن Merton College در آکسفورد انگستان به او اهدا شد. وقتی جنگ جهانی اول آغاز گردید الیوت ابتدا به لندن و سپس به آکسفورد رفت.
الیوت در سال ۱۹۱۵ وقتی ۲۶ سال داشت با ویویان های-وود Vivienne Haigh-Wood که ۲۷ ساله بود ازدواج کرد. وقتی این زوج که به تازه گی ازدواج کرده بودند در آپارتمان برتراند راسل اقامت داشتند، برتراند به ویویان دلبستگی پیدا کرد و حتی نقل شده است که آن دو مخفیانه روابط عاشقانه نیز با هم برقرار کرده بودند. اما صحت این شایعات هرگز مورد تایید قرار نگرفته اند.
الیوت بعد از ترک کالج مرتن به‌عنوان معلم مدرسه مشغول بکار شد و در سال ۱۹۱۷ در بانک لوید Lloyds Bank لندن استخدام گردید. در سال ۱۹۲۷ بانک لوید را ترک کرد و مدیریت موسسسه انتشاراتی فابر و گویر Faber and Gwyer (بعدها فابر و فابر Faber and Faber) را بعهده گرفت و تا آخر عمر در این سمت باقی ماند.
در سال ۱۹۲۷ الیوت قدم بزرگی در زندگی اش برداشت. او بعد از آنکه در ژوئن آن سال تغییر مذهب داد، چند ماه بعد در ماه نوامبر به تابعیت آمریکایی خود نیز پایان داده و به تبعیت انگلستان در آمد. در سال ۱۹۳۲ وقتی که مدتها بود در فکر جدا شدن از همسرش بود از طرف دانشگاه هاروارد به وی پیشنهاد شد در سال تحصیلی ۱۹۳۲ - ۱۹۳۳ با سمت استادی در آن دانشگاه مشغول بکار شود. او این پیشنهاد را قبول کرد و ویویان را در انگلستان باقی گذاشت و خود به آمریکا رفت. وقتی در سال ۱۹۳۳ به انگلستان بازگشت بطور رسمی از ویویان جدا گشت و ویویان چند سال بعد در ۱۹۴۷ در یک بیمارستان روانی در شمال لندن چشم از جهان فرو بست.
ازدواج دوم الیوت ازدواجی موفق ولی کوتاه بود. در ۱۰ ژانویه ۱۹۵۷ با اسمه والری فلچیر Esmé Valerie Fletcher که در شرکت فابر و فابر منشی خود او و ۳۸ سال از وی جوانتر بود پیوند زناشوئی بست. الیوت که سالها بود بدلیل آب و هوای لندن و سیگار کشیدن های مکرر خود از سلامتی کامل برخوردار نبود بالاخره در ۴ زانویه ۱۹۶۵ بر اثر بیماری امفیزما emphysema (بزرگ شدن و اتساع عضوی از بدن) در لندن درگذشت. جسد وی سوزانده شده و خاکستر آن بنا بر وصیت خود او به کلیسای سنت مایکل St Michael"s Church در دهکده ای که اجداد او از آنجا به آمریکا مهاجرت کرده بودن منتقل گردید. در دومین سالگرد درگذشت او و برای بزرگداشت خاطره وی ، در کف قسمتی از وست مینستر ابی London"s Westminster Abbey که به گوشه شاعران Poets" Corner معروف است سنگ بزرگی به نام و به یاد او تخصیص داده شد.
شعر
علی الرغم قدر و مقامی که الیوت در شعر و شاعری دارد، تعداد شعرهایی که او سروده است آنچنان زیاد نیست. وی شعرهایش را ابتدا در نشریات ادبی و یا کتاب ها و جزوه های کوچک که معمولاً فقط حاوی یک شعر بودند منتشر می کرد. سپس آن شعر ها را در مجموعه هایی گرد می آورد و به دست چاپ می سپارد. اولین مجموعه شعری که از او به چاپ رسید پرافراک و دیگر ملاحظات Prufrock and Other Observations نام داشت که در سال ۱۹۱۷ منتشر گردید. شعر معروفش : ترانهٔ عاشقانهٔ جی. آلفرد پرافراک The Love Song of J. Alfred Prufrock (که در آن جی.آلفرد پرافراک مردی میان سال است) را وقتی که فقط ۲۲ سالش بود سروده است.
نقد نویسی
تی. اس . الیوت علاوه بر شاعری، در زمینه نقد نویسی مدرن نیز فعالیت داشت و یکی از بزرگ‌ترین نقد نویسان ادبی قرن بیستم به شمار می آید. مقاله هایی که او می نوشت در احیای علاقه و توجه به شاعرانی که شعرهای ماوراء الطبیعی می سرودند (Metaphysical poets) نقش عمده ای داشته اند. الیوت در نقد نویسی و نویسندگی نظری Theoretical writing مدافع بهم پیوستگی عینی Objective correlative بوده است. بهم پیوستگی عینی به این معنی است که هنر باید نه از طریق بیان احساسات شخصی بلکه از راه استفاده عینی از نماد های جامع و فراگیر خلق گردد.قسمتی ازشعر معروفش ترانهٔ عاشقانهٔ جی. آلفرد پرافراک
پس بیا برویم، تو و من،
وقتی غروب افتاده در افق
بی‌هوش چون بیماری روی تخت
بیا برویم، از این خیابان‌های تاریک و پرت
از کنج بگو مگویِِ شب‌های بی‌خوابی
در هتل‌های ارزانِ یک شبه
و رستوران‌هایی که زمین‌اش،
پوشیده از خاک‌اره و پوست صدف‌هاست:
از خیابان‌هایی که کشدارند مثل بحث‌های ملال‌آور
که با لحنی موذیانه
تو را به سوی پرسشی عظیم می‌برند...
نه، نپرس، که چیست؟
بیا به قرارمان برسیمزنان می‌آیند و می‌روند در اتاق
حرف می‌زنند در باره‌ی میکل‌آنژاین زردْ مه که پشت به شیشه‌های پنجره می‌مالد
این زردْ دود که پوزه به شیشه‌های پنجره می‌مالد
گوش و کنار شب را لیسید
بر چاله‌های آب درنگید
تا دوده‌ی دودکش‌های فضا را بر پشت گرفت
لغزید به مهتابی و ناگهان شتاب گرفت
اما شبِ آرام اکتبر را که دید
گشتی به دور خانه زد و خوابیدوقت هست ٱری وقت هست
تا زردْ دود در خیابان پایین و بالا رود
و پشت به شیشه‌های پنجره بمالد؛
وقت هست، آری وقت هست
تا چهره‌ای بسازی برای دیدن چهره‌هایی که خواهی دید
وقت هست برای کشتن و آفریدن،
برای همه‌ی کارها و برای روزها، دست‌ها
تا بالا روند و پرسشی دربشقاب تو بگذارند؛
وقت برای تو و وقت برای من،
وقت برای صدها طرح و صدها تجدید‌نظر در طرح
پیش از صرفِ چای و نانزنان می‌آیند و می‌روند در اتاق
حرف می‌زنند در باره‌ی میکل‌آنژوقت هست آری هست
تا بپرسم، جرئت می‌کنم؟ و جرئت می‌کنم؟
وقت هست که برگردم و از پله‌ها پایین بروم،
با لکه‌ی روشن بر فرقِ سرم
(می‌گویند: چه ریخته موهایش!)
کتِ صبح‌هایم،
یقه‌ی سفیدِ بالا‌زده تا چانه‌ام،
کراوات خوش‌رنگ ِِ مُد ِ روزم با سنجاق ساده‌اش،
(می‌گویند: چه لاغرند پاها و بازو‌هایش!)
جرئت می‌کنم
جهان بیاشوبم؟
در یک دقیقه وقت زیادی هست.
وقت برای رفتن و برگشتن تصمیم‌ها و تجدیدنظرهازیرا همه را می‌شناسم من، از پیش می‌شناسم-
همه‌ی شب‌ها، صبح‌ها، غروب‌ها
من با قاشق‌های قهوه، زندگی‌ام را پیمانه‌ کرده‌ام
می‌شناسم من صدای محتضران را که به مرگ می‌افتند
در پس زمینه‌ی آهنگی که از اتاق‌های دور می‌آید
چگونه شروع کنم؟و می‌شناسم من همه‌ی نگاه‌ها را، از پیش می‌شناسم-
نگاهی که در عبارتی می‌پردازدت
و ٱن‌گاه که پرداخته به سنجاق ٱویخته بر دیوار دست و پا می‌زنم
چگونه شروع کنم
خاکستر ِ روزها را بالا بیاورم
و چگونه شروع کنم؟و می‌شناسم من همه‌ی دست‌ها را، از پیش می‌شناسم-
دست‌ها با دست‌بندها، سفید و برهنه
(که درنور چراغ، کُرک‌ها ‌بورند)
عطر لباس است این
که پرت‌کرده حواسم را؟
بازوها آرمیده روی میز، یا پنهان زیرِ شال
و باید شروع کنم؟
و چگونه شروع کنم؟

فرهنگی بازدید : 25 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

عباس کیارستمی دوباره در جشنوارهبین المللی خواهد درخشید؟


فیلم «تعزیه» عباس کیارستمی در جشنواره بین‌المللی ادینبورگ 2008 به نمایش درمی‌آید.

 

جشنواره بین‌المللی ادینبورگ از روز هشتم اوت ( 18 مرداد ماه )آغاز به‌کار خواهد کرد و چهره‌های سرشناسی از دنیای سینما، تئاتر و موسیقی در آن حضور خواهند یافت.
روزنامه گاردین براساس اعلام برگزارکنندگان جشنواره نوشت:«عباس کیارستمی» با فیلم «نگاهی به تعزیه» در ادینبورگ حاضر خواهد شد. این فیلم نه تنها اجراکنندگان تعزیه، بلکه تماشاگران ایرانی را نیز در محوریت خود خواهد داشت.

جشنواره ادینبورگ روز 31 اوت پایان خواهد یافت.

فرهنگی بازدید : 24 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

مژده به دوستداران تئاتر در سال 87


تعطیلات یک ماهه‌ی مجموعه‌ی تئاتر شهر و تالارهای نمایشی تهران به تدریج از 20 فروردین ماه به پایان می‌رسد.
تالارهای نمایشی پایتخت بعد از تعطیلات نوروز با میزبانی پانزده نمایش به استقبال سال 87 می‌روند.
نمایش‌ «کلبه عموتم» به کارگردانی بهروز غریب‌پور طی توافقاتی که اواخر سال گذشته انجام شد، قرار است از 20 فروردین در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر به صحنه برود. این نمایش پیش از این با حمایت شهرداری و همزمان با بیست و ششمین جشنواره تئاتر فجر در تالار آوینی فرهنگسرای بهمن اجرا شد.
نمایش «کادنس» نوشته‌ی طلا معتضدی به کارگردانی نیما دهقان از 26 فروردین در کارگاه نمایش با بازی لیلی رشیدی، فرزین صابونی ، علیرضا محمدی و سینا رازانی ساعت 17 اجرا خواهد داشت. ماجرای این نمایش در جهان برزخ به وقوع می‌پیوندد.
نمایش «حسن و دیو راه باریک پشت کوه» به کارگردانی و نویسندگی افشین هاشمی از 25 فروردین در تالار قشقایی اجرا می‌شود. این نمایش که جزو کارهای منتخب سیزدهمین جشنواره نمایش‌های آیینی –سنتی است، دو اجرا در برنامه‌ی بهار ایرانی در پاریس در ایام نوروز داشت.
منیژه محامدی نیز بعد از تعطیلات نوروزی با نمایش «تبرئه‌شدگان» نوشته‌ی مشترک اریک جنسن و جسیکا بلک، دو نمایشنامه نویس امریکایی که براساس داستان های واقعی و تحقیقات مستند از تعدادی از تبرئه شدگان آمریکایی این نمایشنامه را نوشته‌اند به سالن چهارسو می‌آید.
در تالار سایه هم نمایش «کریستال تاور» نوشته رونالد گرندز به کارگردانی نصرالله قادری دوباره اجرای خود را بعد از تعطیلات از 20 فروردین ماه آغاز می‌کند و تا 5 اردیبهشت ماه اجرا دارد و سپس بعد از پایان اجرای این نمایش در تاریخ یادشده نمایش «غولتشن‌ها» به کارگردانی حمید پورآذری روی صحنه خواهد رفت.
به گزارش ایسنا، تماشاخانه‌ی «سنگلج» نیز بعد از تعطیلات و از 18 فروردین میزبان نمایش «مثل‌های عروسکی» نوشته و کار فرناز بهزادی است.
تالار هنر نیز از بیستم فروردین ماه میزبان دو نمایش «عروسک» به کارگردانی علی محمد رحیمی و نمایش «وای به حال عنکبوتا اگه...» به کارگردانی رضا فیاضی می‌شود.
اما در تالار مولوی از اواخر فروردین ماه دو نمایش «تئاتر بی‌حیوان» نوشته‌ی ژان میشل ریب به کارگردانی مهدی مکاری و «پچپچه‌های فرشته‌های قاطی پاتی» نوشته سلما رفیعی با کارگردانی مهدی شاه‌پیری در دو تالار کوچک و اصلی اجرا دارند.
قرار است نمایش «رودکی شاعر واژه‌های سبز» نوشته ایوب آقاخانی با کارگردانی علی پویان هم در تالار وحدت به صحنه می‌رود.
خانه نمایش اداره تئاتر نیز از هجدهم فروردین ماه میزبان نمایش «خواستگاری آبجی خانوم» به کارگردانی فهیمه میرزا حسینی می‌شود.
این نمایش که نوعی مجلس تقلید زنانه است کاری از گروه تئاتر «سیب» است و پیش از این در سیزدهمین جشنواره تئاتر آیینی سنتی اجرا داشت.
نمایش «آن مرد آمد» نوشته امید نیاز و با کارگردانی مشترک او و رضا آحادی در مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اجرا می‌شود. این نمایش صبح‌ها ویژه مدارس و مهدکودک‌ها و ساعت 18 برای عموم اجرا خواهد داشت.
نمایش «فردا روز دیگری است» به نویسندگی و کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور و همکاری گروه نقاب نیز فروردین ماه با حمایت انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس در مجتمع فرهنگی و هنری اسوه روی صحنه می‌رود.

فرهنگی بازدید : 22 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

"مرد هزار چهره "را بیشتر بشناسیم



«کاری که من می کنم، نوک پیکانش روابط آدم هاست. سراغ مسائل سیاسی و اقتصادی کمتر می روم چون اساساً و اصولاً اعتقادی به سیاست ندارم. وقتی به روابط آدم ها می پردازی دلیلی برای محافظه کاری نداری.» این جملات مهران مدیری پخته و کارکشته و کار بلد این سالهاست، که با فوکوس روی همین روابط آدمها مخاطب خود را قلقلک می دهد تا به نقد ساختارها در بعد کلان چشم داشته باشد؛ انبوه واکنشها و عکس العملها در بین مخاطب ایرانی که سعی دارد از مرد هزار چهره و موقعیتهای آن برداشت سیاسی کند، دلیل این مدعاست. شاید مسعود شصت چی هزار چهره آقای مدیری ما باشد، که خانواده های ایرانی به مقتضای حال راهی برایش می گشایند تا قدم به محفلشان گذارد و یکی از اعضا گردد. تا با فراز و فرودهایش همراه شوند؛ و هنگامی که معصومانه خیره می شود و جدی ترین جملات را با حماقتی شیرین همراه می کند از خنده ریسه روند و تکه کلام هایش را با وسواسی خاص تکرار کنند؛ و تو از فردا هر که را که می بینی مدام بگوید: به به ! به به! سریالهای مدیری در این چند سال گذشته همواره تو را که مدت هاست از برنامه های تکراری صدا و سیمای ایران دلزده ای، وادار می سازد تا شب ها پای تلوزیون تعمداً با صدای بلند بخندی و بخندی، و شاید در لحظاتی به این باور برسی که پر بیراه هم نگفته اند که "مدیری سلطان طنز ایران است". مدیری در فراز و نشیب شهرت
کسانی که سنی کمتر از من ندارند حتماً مهران مدیری را در نوروز 72 به یاد می آورند با آن تقلید جالب از اجرای زنده یاد منوچهر نوذری در مسابقه هفته. مجموعه ای که با کارگردانی داریوش کاردان و بازی خلاقانه مهران مدیری بعدها سرمشق بسیاری از طنزپردازان شد تا جایی که کار به تقلیدهای تو خالی نیز کشید که البته مقبول عام نیفتاد. این آغاز مدیری در عرصه جدیِ طنز بود. او پیش از آن در زمینه طنز تنها چند کار تئاتر در کارنامه خود داشت. بعد از نوروز 72 گویی استعدادش در این زمینه مکشوف خود و دیگران گشت و ادامه این استعداد منتهی به ساخت یکی از پر حواشی ترین مجموعه های طنز تلوزیون شد و ساعت خوش محبوب ترین برنامه خیلی ها. بگذریم که این ساخته پر حاشیه، مهران مدیری کارگردان را وادار کرد تا 3 سال از بهترین سال های عمر خود را در انزوایی ناخواسته به دور از هرگونه کار هنری سپری کند. ولی شاید این محرومیت آنقدر ها هم که تصور می کرد، فرجامی ناخوشایند در پی نداشت، چرا که بعد از 3 سال مدیری با دست پر، و پخته تر از گذشته پا به میدان گذاشت. و برخلاف آن هایی که موقعیت های مشابه داشتند دچار یآس و ناامیدی از اوضاع موجود نشد. شاید فقط چند نخ سیگار بیشتر در روز. اما در ابتدا، کارها جدید مدیری در زیر سایه نوستالوژی ساعت خوش هیچ گاه محبوبیت این مجموعه طنز را پیدا نکردند، ولی تو گویی مدیری خوش شانس تر از آن بود که توسط مخاطب ایرانی پذیرفته نشود و فرصت ماندگاری در ژانر کمدی ایران را از دست بنهد. اما در سیر ساخت سریال طنز همواره به دام تکرار غلتیدن، کارگردانان تلویزیونی ایران را تهدید کرده است، همانطور که مدیری هم در مسیر کارهای ابتدایش با ساختار تکراری و گاها ملال آور روبرو بود، اما یکی از برجسته ترین شاخصه های مدیری خلاقیت فردی و نوعی هنجارشکنی که با صراحت بیان همراه می شود، وی را به چرخش در ساختار و حال وهوای کارهای بعدیش وادار کرد. و مدیری از کج راه تکرار به جاده مستقیم خلاقیت افتاد و مردم نیز که همواره از پدیده های جدید استقبال می کنند، مدام این سالها در انتظار کاری جدید از مدیری؛ خصوصاً که این بار بزرگنمایی های معمول طنز واگویه ی مسائل روز خودشان بود.
علاوه بر خلاقیت و انعطاف پذیری مدیری از دیگر عواملی که نمی توان از اهمیت آن در موفقیت کارهای مدیری چشم پوشید، همانا همکاری خوب گروهی است. تا بوده مدیری بوده وپیمان قاسم خانی و تیمش. به حق که این کارگردان طنز، خوب توانسته تیم خود را رهبری کند و یکپارچه و منسجم پیش رود. خود وی بارها در میان سریال از بی خوابی ها و زحمات کادر گفته و گاهاً آن ها را به نام خوانده و سر به سرشان گذاشته (ببین این پشت دوربین خواب، خوابش برده) واین هنجارشکنی لطیف را به نوعی قدردانی از همکارانش دانسته است. نباید انکار کرد که بسیاری از هنرپیشه های معروف طنز زمانی که در سریال هایی بازی می کنند که کارگردانی آن را مدیری بر عهده دارد بازی بهتری ارائه می دهند؛ پس هنرپیشه به تنهایی قادر نیست که یک مجموعه را تا حد اعلای موفقیت سوق دهد هرچند که باعث جذب مخاطب بیشتر شود ولی در مجموع دلیل تام و کافی محسوب نمی شود. مجموع هنرمندان و دست اندرکاران و عوامل
این جملات مهران مدیری پخته و کارکشته و کار بلد این سالهاست، که با فوکوس روی همین روابط آدمها مخاطب خود را قلقلک می دهد تا به نقد ساختارها در بعد کلان چشم داشته باشد؛ انبوه واکنشها و عکس العملها در بین مخاطب ایرانی که سعی دارد از مرد هزار چهره و موقعیتهای آن برداشت سیاسی کند، دلیل این مدعاست.
با کارگردانی دقیق و نوشته های بکر که هر روز معانی جدیدی را خلق کرده و به گروه تزریق می کنند، می توانند اسباب موفقیت یک اثر فراهم آورند و بلعکس. اسم علت سوم را می گذارم صمیمیت و عدم ظاهر سازی. بارها اثبات شده که آنچه از دل برآید بی تردید بر دل هم می نشیند. خیلی فرق می کند که خواسته باشی اثری خلق کنی که حرف دل مردم را بزنی یا اینکه فقط به این نیت قدم برداری که مشهور شوی و احتمالاً پولی به جیب زنی. گاهاً افرادی التقاطی مسلک هم پیدا می شوند که بخواهند با زدن حرف دل مردم به شهرت و ثروت برسند. عجیب اینکه هر یک از این نیت ها خود را درون اثر جار می زنند و خلاصه از آنچه پشت پرده گذشته است به خوبی خبر می دهند. مردم هیچ گاه گول نمی خورند یا بهتر بگویم به این سادگی ها گول نمی خورند. پس به ناچار برای اینکه حرفت قبول خاص و عام افتد باید همرنگشان شوی و از دهان آن ها سخن گویی. به این گونه هنرمندان باید هنرمندان مردمی لقب داد؛ آنان که خاستگاهشان از میان مردم بوده است. و اما اگر بخواهم از منظر دیگری نگاه کنم یکی از دلایلی که موجب می شود شخصی یا برنامه ای تبدیل به چهره شاخص در زمینه ای معین گردد خلاء کارهای مشابه است یعنی نبودن رقیب. به راستی اگر در ایران طنزپردازان بی پروا و ساختار شکن دیگر بسیار بودند و رقابت در این میدان تنگ تر از آنی بود که اکنون است آیا باز هم اکثریت مردم روی به یک ساخته مشخص می آوردند؟ بازهم اصرار داشتند وقتی به هم می رسند بی دلیل و با دلیل بگویند: به به! به به! آفرین. تب یک سریال خصوصاً از نوع طنز آن، طوری به سرعت فراگیر می شود که همه را در مدت کوتاهی مبتلا می کند و فردا که در شهر قدم بزنی برای شنیدن اظهار نظرها و تفسیرها اصلاً نیازی نیست که خود را به دردسر اندازی. تفسیرهایی از هر دست و هر نوع؛ گویی که هر فرد فقط و فقط از ظن خود یار سازندگان یک مجموعه طنز می شود و بس و علیرغم اینکه خود کارگردان صریحاً ابراز می کند که دور مقوله سیاست کلاً خط قرمز کشیده و هیچ تمایل ندارد که خود را قاطی این جور بحث ها کند باز می بینی که شایع ترین تفسیرهایی که از کارهای وی می شود تماماً بوی سیاست می دهد. اگر طنز به معنای بازگویی مسائل، مشکلات، تلخی ها، کمی ها و کاستی ها و انتقاد به وضع موجود در قالب شوخی است، چرا مردم ما دوست دارند تمام تلخی و کمی و کاستی را ریشه در سیاست دانسته و به هر طنزی برای اینکه سیاست را نشانه گرفته بخندند؟ کارنامه هنری مهران مدیری
تئاتر
-خرگوش ، سال 1353 ، کارگردان : حمید عالمی
-شوخی ، سال 1356 ، بازیگر ، کارگردان : صدرا رسولی
-تلگراف ، سال 1358 ، بازیگر ، کارگردان : مهدی شریفی
-پلنگ نادان ، سال 1362 ، بازیگر ، کارگردان : بهروز سلیمی
-یک طنز و یک غم آوا ، سال 1364 ، بازیگر ، کارگردان : بهروز سلیمی
-ساعت عمو اسکندر ، سال 1366 ، آهنگساز ، کارگردان : حسن شکلاتی
-آرسنال ، سال 1367 ، بازیگر ، کارگردان : محسن حاجی یوسفی
-پانسیون ، سال 1368 ، بازیگر ، کارگردان : محسن حاجی یوسفی
-سیمرغ ، سال 1369 ، بازیگر ، کارگردان : دکتر قطب الدین صادقی
-هملت ، سال 1370 ، بازیگر ، کارگردان : دکتر قطب الدین صادقی
-کیسه بوکس ، سال 1371 ، بازیگر سریال
-سریال مشتهای کوچک ، کارگردان: ثریا قاسمی، بازیگر ، 1371
-سریال حکایتها ، کارگردان: مجتبی یاسینی، بازیگر،1371
-سریال پندهاواندرز ها، کارگردان: مجتبی یاسینی، بازیگر، 1371
-سریال نوروز 72 ، کارگردان : داریوش کاردان ، بازیگر ، 1372
-سریال باغ گیلاس ، کارگردان : مجید بهشتی ، بازیگر ، 1372
-سریال پرواز 57 ، بازیگر/ کارگردان ، 1372
-سریال ساعت خوش ، بازیگر/ کارگردان ، 1373
-سریال سال خوش ، بازیگر/ کارگردان ، 1374
-سریال نوروز 76 ( شبکه 2 ) ، بازیگر/ کارگردان ، 1376
-سریال نوروز 76 ( شبکه 1 ) ، بازیگر/ کارگردان ، 1376
-سریال 77 ، بازیگر/ کارگردان ، 1377
-سریال ببخشید شما ، مجری/ کارگردان ، 1378
-سریال پلاک 14 ، بازیگر/ کارگردان ، 1378
-سریال 90 شب ، بازیگر/ کارگردان ، 1379
-سریال طنز 80 ، بازیگر/ کارگردان ، 1380
-سریال دردسر والدین ، کارگردان: مسعود نوابی ، بازیگر، 1381
-سریال پاورچین ، بازیگر/ کارگردان ، 1381
-سریال نقطه چین ، بازیگر/طراح صحنه و لباس/کارگردان ،1382
-سریال جایزه بزرگ ، بازیگر/ کارگردان 1384
-سریال شبهای برره ، بازیگر/ کارگردان 1384
-سریال باغ مظفر ، بازیگر / کارگردان 1385
-سریال مرد هزار چهره ،بازیگر / کارگردان 1387 فیلم سینمایی
-دیگه چه خبر ؟ ، کارگردان : تهمینه میلانی ، دستیار طراح صحنه 1372
-دیدار ، کارگردان : محمد رضا هنرمند ، بازیگر ، 1372 -توکیو بدون توقف ، کارگردان : سعید عالم زاده ، بازیگر و بازیگردان ، 1381 رادیو
-بازیگر داستانهای شب رادیو
-دیوانه از قفس پرید به کارگردانی بهزاد فراهانی ، 1370
-دژ به کارگردانی اکبر زنجانپور ، 1370
-واسکادلوگاما به کارگردانی جواد شیرگر ، 1371
-موشها و آدمها به کارگردانی محمد عمرانی ، 1371 -گوینده برنامه جلوه های پایداری موسیقی
-کاست برای کودکان ، بازیگر ، کارگردان : بهروز غریب پور، 1372
-دلتنگی ها ، دکلمه اشعار هاتف علیمردانی ، 1378 -از روی سادگی، خواننده، موسیقی بابک بیات و فردین خلعتبری، 1379
-خوانندگی بر روی فیلم سینمایی همنفس ، موسیقی : فردین خلعتبری ، 1382
-خوانندگی بر روی سریال مهر و ماه ، 1383
-اجرای کنسرت به همراه ارکستر مجلسی ، موسیقی: فردین خلعتبری ، 1384
-خوانندگی بر روی سریال شبهای برره، موسیقی محلی، 1384

فرهنگی بازدید : 16 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

نگاه اهالی تئاتر به رویدادهای مهمتئاتر 86 به روایت تصویر


سال 86 سال پر فراز ونشیبی برای اهای تئاتر بود . تعطیلی چند ماهه تئاتر شهر برای باسازی و به قول برخی به بهانهباز سازی ، اهالی تئاتر را کلافه کرده بود و باعث شد تئاتر کمتری بروی صحنه برود.
با این این وجود حضور بزرگان تئاتر بهرام بیضائی و حمید سمندریان بعد از سالها دوری از صحنه نکته قابل توجهی بود. وتعداد زیادی از علاقمندان تئاتر را به سالن ها کشاند.غمناکترین حادثه برای دوستداران تئاتر درگذشت اکبر رادی بود.
طبق نظر سنجی همشهری نوروزاز اهالی و اساتیدتئاتر آمار ذیل بدست آمده است:
چهره سال 86 اکبر رادی 31% حمید سمندریان 19% بهرام بیضایی 11% ممتنع 13% متفرقه 26% نمایشهای برتر اجرای ملاقات بانوی سالخورده 20%اجرای افرا 18% اجرای کوارتت5% متفرقه 17%ممتنع 42%

رویداد های مهم تعطیلی چند ماه تئاتر شهر 28% درگذشت اکبر رادی 19% اجرای نمایش بانو سالخورده وافرا 11%متفرقه 42%

گرد آوری :گروه فرهنگ و هنر سیمرغwww.seemorgh.comمنبع

فرهنگی بازدید : 23 یکشنبه 11 مرداد 1394 نظرات (0)

میزان جهالت سرزمینی که محمد(ص) در آن قدم گذاشت


پیامبر اسلام (ص) در شهر مکه، واقع در منطقه حجاز، در شبه جزیره عربستان متولد شدند. زمان ولادت ایشان مقارن با دوران جاهلیت بود. مطالعه دوران جاهلیت از آن جهت اهمیت دارد تا که دریابیم پیامبر در چه دورانی بدنیا آمد و با چه افکار بدوی روبرو بود و مسئولیت هدایت ایشان (در برابر آداب ورسوم خرافی آنان که بسیار هم ریشه دار بود) اگر نگوئیم نا ممکن بسیار سخت بود از این جهت در این مقاله سعی می کنیم به بررسی سرزمین و اداب ورسم ملتی بپردازیم که پذیرای پیامبر بزرگ اسلام شد. تا هرچه بیشتر باتاثیرگذاری موثر اسلام بر عرب جاهلی آشنا شویم.دوران جاهلیت
تقریباً از 200 سال قبل از بعثت، تا زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) را دوران جاهلی می‌گویند؛ و منظور از جاهلیت انجام هر عمل خلاف و نادرست است که از روی جهل باشد. عرب صحرانشین به صورت جدی پایبند به دین خاصی نبوده و ظاهربین و مادی بوده است. اعراب شهرنشین هم معمولاً بت‌پرست بوده و بتهایی از سنگ و چوب و خرما را می‌پرستیدند، که گاهی در هنگام فقر همین بتها را آرد کرده و می‌خوردند. رسم دخترکشی در میان آنها امری عادی بوده و جنگ و نزاع میان قبایل به صورت یک سنت معمول درآمده بود. اعتقاد به ارواح در میان آنها رواج داشته و توهم و خرافات در زندگی آنها تأثیر گذاشته بود. ولی پیامبر (ص)، بت پرستی را برانداخت و زندگی عرب را که یکسره غرور و تعصب بود، جاهلیت خواند و محکوم کرد. آزادیهای بی‌حد آنها را با گسترش اخلاق و عفت محدود کرد و از آنها که همیشه با هم نزاع می‌کردند، مردمی متحد پدید آورد.تاریخ نویسان جهان اعم از دوست و دشمن در این امر متفق هستند که مردم سرزمین عربستان در دوران پیش از اسلام :
1 - به علت ناسازگاری محیط زیست ، بیشتر به صورت چادر نشین زندگی می کردند و راه تامین معیشت آنها به همین علت ،نه از راه کشاورزی ونهدام پروری بوده است بلکه از راه چپاول و غارت یکدیگر و کشت و کشتار دیگر قبایلصورت می گرفته است تا بدان وسیله دست کم چند روزی شکم قحطی کشیده خود را از چنگال دیو گرسنگی برهانند .
2 - جز اهل یمن و شام ، چند واحه محقر و بی اهمیت در صحرای سوزان عربستان ، و چند قریه یا شهر کوچک ( اگر بتوان آن را شهر نامید ) که بزرگترین و آبادترین آنها مکه و یثرب بوده است ، اثری از آبادی و تمدن در آن سرزمین سوخته دیده نمی شد .
3 - ثروت و مکنت در دست فئودالهای بت پرست و سردمداران قبیله قریش ، و احیانا یهودیان یثرب و دیگر واحه های نزدیک آن می گردید . و دیگر مردمان آن سرزمین خشک را جز آه سوزان که از شدت فقر و درماندگی از سینه های لخت و برهنه آنانبیرون می آمد ، دودی از اجاق ها بر نمی خاست ؛ به جز اشک یأس و حرمان که از دیدگان بی فروغ مردم آن سامان جاری بود،آبی در دیگها نمی جوشید .4- ناسازگاری محیط و چادر نشینی ، شلاق بادهای سوزان موسمی بیابان خشک و سوزان ، قتل و غارت وخونریزی و خون آشامی برای سیر کردن شکم خویش حتی برای چند روز ، فقر و بی نوایی ، سختی معیشت ، درنده خوئی ، و هزار بدبختیهای دیگر ، عواطفرقیق انسانیت و بشریت را از آن مردم بی نوا و بد بخت چنان سلب کرده بود که برخی از آنان به دست خویش پاره جگر خود و دختران نوزاد بی نوا و ناتوان خود را زنده زنده در خاک می کردند تا سرباری بر سفره تهی و بی نان خود نبینند ؛ و بدبخت و سیه روزی ، سیه روزتراز خویش ، به جامعه از هم گسیخته و فقیر بیابن سوخته حجاز تحویل نداده باشند .
« ای پیامبر ! به آنان بگوئید بیائید تا بگویم چه چیز را خداوند بر شما حرام کرده است .
اینکه بر خدا شریکی قرار ندهید ، اینکه بر پدر و مادر به نیکی رفتار کنید ( بر آنها ستم روا ندارید )
و اینکه فرزندان خود را بر اثر فقر و تنگدستی نکشید . » (انعام / 151)« شما ای مردم ! فرزندانتان را از بیم تنگدستی و پریشانی نکشید . این ما هستیم که شما
و آنها را روزی می دهیم . کشتن آنها گناهی بس بزرگ ( و نا بخشودنی ) است . » (بنی اسرائیل /31)« در آن روز ( روز قیامت ) از دختران زنده بگور شده سوال می شود که به چه گناهی کشته شده اید ؟! » ( تکویر /9 ) کسانی که « دختران را زنده بگور می کردند » ، از آن جهت می ترسیدند که :1 _ در جنگ و گریزها و قتل و غارت ها ، دختران نه تنها دست و پا گیرند ، بلکه به سادگی بر اثر فقر و تنگدستی به ننگ و فحشا کشیده شده و آبروی خانواده خود را بر باد می دهند .
2 – بعلت خصوصیات جسمانی که دارند به سادگی در شکست ها و عقب نشینی ها به دست دشمن گرفتار شده و به اسیری و بردگی برده می شوند .
3 – در قبیله و خانواده نقش مصرف کننده را برعهده دارند و سربار سفره تهی و خالی از نان آنان خواهند بود و جای مردان و پسرانکارآمد و فعال خانواده و قبیله را خواهند گرفت :
« و اگر یکی از آنان به دختری مژده داده شود ، از شدت خشم و اندوه رخسارش به سیاهی گراید
و خویشتن را از چنین مژده( نکبت باری ) پنهان کند ؛ ( و با خود می اندیشد که ) آیا او را
به خواری و ذلت نگهدارد یا او را به زیر خاک پنهان سازد ؟ » ( نحل / 58-59 )
دخترانی که به این ترتیب زنده می ماندند ، وضع زندگیشان معلوم بود . گذشته از آن ، زن در جامعه آن روز عربستان مقامی و محلی از اعراب نداشت . در نظر مردان کالایی بود برای اطفاء شهوت مردان ؛ و گاهی چون دیگر کالاها ، به فرزند ارشد به ارث می رسید و وارث در حقیقت مالک الرقاب او بوده و آزاد بود که او را به هر کسی که می خواهد ببخشد و یا تزویج نماید ، کنیزکان خود را به خودفروشی وامی داشت و آن کنیز هم مجبور بود تا درآمدی را که از این راه به دست آوردهبه ولی نعمت خویش تسلیم کند و یا بنا به خواسته و اراده ارباب ، خود را در آغوش این و آن اندازد و از ارث محروم باشد و همچنین اسیر و برده ، رانده شده ، منفور و عنصری پلید و فاقد ارزش و مایه دردسر ، و سربار جامعه به حساب آید و بالاخره نه تنها اختیاری در مال و منال خود نداشته باشد ، بلکه حق حیات و نحوه زیستن نیز از او سلب شده باشد .
خداوند تبارک و تعالی می فرماید : « با جبر و اکراه کنیزکان خود را به زنا واندارید آنهایی که خواهان عفت می باشند ،
شما با این کار در پی مال دنیا هستید . آن کس که انها را با اکراه وامی دارد ،
خداوند پس از ان آمرزنده و با رحمت است . » (نور/33)
روش عرب با « زن» در پیش از اسلام چنین بوده است . اینکه می گوییم زنان عرب ، از آن روست که بدنبال بحث خود در سرزمینحجاز هستیم . وگرنه « زن» در همان روزگار ، در هیچ قوم و مذهبی به عنوان یک انسان آزاده به حساب نمی آمد .نعصب خشک و بی جا را کنار بگذاریم و تاریخ ادیان و ملل را ورق بزنیم تا صحت این مدعا بر ما روشن شودو دریابیم که این تنها « اسلام » است که « حدود و حقوق زن » را به عنوان « یک انسان آزاده » کاملا محترم می شمارد . اکنون با توجه به وضع رقت بار زندگی اعراب آن روز ، و مقام و موقعیتی را که زن در چنان اجتماعی داشت ، و دردسرهایی که او بدنبالخود برای هر خانه و قبیله ای می کشید ، نظر اسلام رادرباره زن ، در خلال رفتار حکیمانه رسول خدا (ص) با این « فرشته آسمانی »که خداوند شریک و دمساز مرد آفریده ، و سکون و ارامش زندگی را در کنار او مقرر داشته است ، به مطالعه می نشینیم قبیله قریش و نیاکان پیامبرقبیله قریش که پیامبر (ص) از میان آنها بپاخاست، یکی از بانفوذترین قبایل عرب بوده و بعد از اسلام نیز تا قرنها بر جهان اسلام حکومت کرده است. بیشتر شهرت قریش مربوط به "قصی بن کلاب" جد چهارم پیامبر اسلام (ص) است. "عبدمناف" فرزند قصی، جد سوم پیامبر (ص)، از نجابت و خوشرفتاری خاصی با مردم برخوردار بود. "هاشم" جد دوم پیامبر (ص) نیز جزو چهره‌های درخشان قریش بود، و فرزند او "عبدالمطلب"، جد اول پیامبر (ص) از نامی‌ترین و عاقل‌ترین افراد عرب در زمان خود به شمار می‌رفت. او بود که چاه زمزم را که پر شده بود حفر کرد و وظیفه آب دادن به حاجیان و رسیدگی و پذیرایی از آنها به او رسید. نسل پیامبر (ص) به حضرت اسماعیل‌ (ع) رسیده که همه آنها حنیف یعنی یکتاپرست بوده‌اند.
عبدالله، پدر پیامبر (ص) کوچکترین پسر عبدالمطلب، در میان قریش از لحاظ زیبایی و حجب و حیا مشهور بود. او با آمنه (سلام الله علیها) دختر وهب که به پاکی و عفت معروف بود ازدواج کرد. عبدالله برای تجارت به شام رفت و در راه بازگشت از شام بیمار شد و در مدینه بستری گردید. او در سن 25 سالگی در مدینه وفات یافت.
بدین ترتیب پیامبر (ص) در روز هفدهم ربیع الاول عام الفیل (مطابق سال 580 میلادی) در شهر مکه متولد گردید. عام الفیل، یعنی سالی که فردی به نام ابرهه به دستور پادشاه حبشه (نجاشی) با سپاه زیادی تصمیم به ویران کردن خانه خدا گرفت. ولی قبل از انجام این عمل دسته‌ای از پرندگان که با منقار و پاهای خود، سنگهایی را حمل می‌کردند در بالای سر سپاه ظاهر شدند و این سنگها را روی سر سپاهیان ریختند که باعث از بین رفتن سپاه شد.
در روزی که حضرت محمد (ص) به دنیا آمدند، گفته‌اند که:
1-تمام بتها به رو، بر زمین افتادند.
2-ایوان کسری در آن شب به لرزه درآمد و چهارده کنگره آن ریخت.
3-دریاچه ساوه که سالها آن را می‌پرستیدند خشک شد.
4-در بیابان سماوه که سالها کسی در آن آب ندیده بود، آب جاری شد.
5- آتشکده فارس که هزار سال خاموش نشده بود، خاموش شد.
6-تختهای پادشاهان جهان سرنگون شد.
7-در همان شب، نوری از سرزمین حجاز تابید و تا مشرق ادامه پیدا کرد و ...

آمنه (سلام الله علیها) در زمان بارداری می‌گفت که هرگز احساس نکرده که باردار شده و هیچگاه باری سنگین همچون زنان دیگر را در خود نیافته است. گفته‌اند پیامبر (ص) در هنگام متولد شدن پاکیزه و تمیز بود و خون و چیزهای دیگر به همراه او از شکم مادر خارج نشد. همینطور می‌گویند زمانی که پیامبر (ص) متولد شد سر به سوی آسمان بلند کرد و سپس برای خداوند تبارک و تعالی سجده نمود.
آمنه (سلام الله علیها) می‌گوید در هنگام ولادت پیامبر (ص)، کسی به او گفته بود که او سرور آدمیان را به دنیا آورده است، پس او را "محمّد" بنامد. وقتی عبدالمطلب از این جریان اطلاع یافت، گوسفندی را کشت و گروهی از بزرگان قریش را دعوت کرد و در آن جشن نام پیامبر را محمد یعنی ستوده شده قرار داد.

فرهنگی بازدید : 39 سه شنبه 06 مرداد 1394 نظرات (0)

نماد شناسی آتش


در روز آتشو روز سپردن بدیها به آتش به نماد شناسی و فلسفه آتش در ملل مختلف می پردازیم ازدوران پیش از تاریخ آتش مورد احترام و پرستش بود. کشف آتش توسط انسان نخستین ، بزرگترین و اثرگذارترین کشف انسان بود . انسان نخستین، شاید با الهام از رعد وبرق که بر درختان می خورد وآتش می گرفت، اولین جرقه اکتشاف در ذهن اش بوجود آمد .او با کشف آتش قدم در مرحله دیگری گذاشت توانست بر تاریکی وترس و جهل خود غلبه کند شاید برای همین است که اتش برایش مقدس شد،علاوه بر آن کشف آتش نقطه عطفی در صنعت بود و انسان ابزار ساز بوجود آمد.ودر تمدنهای مختلف آتش با نمادهای متفاوتی و وکم وبیش یکسان وجود دارد.در این مقاله بطور اجمالی رد پای آتش را در ملل مختلف دنبال میکنیم.

آتش (FEU/Fire)

اغلب وجوه نمادگرایی آتش در فلسفه ی هندو خلاصه شده، جایی که آتش از اهمیتی خاص برخوردار است. آگنی، ایندرَه و سوریَه، آتشهای عالم خاکی، برزخی و آسمانی هستند؛ یعنی آتش معمولی، صاعقه و خورشید. بعلاوه، دو آتش دیگر وجود دارد: آتش رسوخ یا جذب(وَیش وانَرَه) و آتش انهدام(وجه دیگری از آگنی)، و پنج وجه از آتش آیینی که همچنان آگنی است.

در یی چینگ، آتش با جنوب، رنگ سرخ، تابستان و قلب مرتبط شده است. در ارتباط آتش با قلب، چه آتش نماد اشتیاقها و نفسانیات(به خصوص عشق و خشم) باشد، چه نماد روح(آتش روح، که در ضمن نفخه است و سه خطی لی)، و چه معرفت شهودی که در گیتی از آن سخن رفته(4:10 یا 4:27)ثابت و بدون تغییر است. مفهوم مافوق طبیعه ی آتش از ارواح آواره(آتشهای طبیعی، فانوس خاور دور) تا ذات الهی، برهمجا گسترده شده است، چرا که برهما(بر طبق گیتا4:25) همذات با آتش است.

آتش نماد الهی اصل آیین مزدیسنا است. نگهبان آتش مقدس مقامی بوده که از روم باستان تا آنگکور وجود داشته است. نماد آتش تطهیرکننده و مولد، از غرب تا ژاپن گسترده بوده است. آیین کاتولیکی"آتش جدید" در شب عید عید پاک جشن گرفته می شود. این شب در آیین شینتو با سال نو تلاقی می کند. طبق برخی روایات، حضرت مسیح (و حواریون) اجساد را با عبور از آتش کوره ی آهنگری زنده کرده اند. "زبانهای آتش پنطیکاست" وجود دارد.

بودا آتش درون را جانشین آتش قربانی در آیین هندو کرده است که این آتش درون هم ،دانش رسوخ کننده است و هم اشراق و نابودی پوشش تن.

در آیین های سلتی به آتش به عنوان عنصری آیینی و نمادین فقط در اطلاعات غیر مستقیم، مانند تذکره ی اولیاء، برمی خوریم. فقط متون ایرلندی نامی از جشن بلتاین، یا آتش بل، در اول ماهِ مه یعنی آغاز تابستان برده اند. در روئیدها آتش بزرگی روشن می کردند و از میان آتش چهارپایی را عبور می دادند تا آن چهارپا از بیماریهای فراگیر حفظ شود.

بسیاری از آیین های تطهیر با آتش، و به طور کلی "مناسک گذر"، از خصوصیات فرهنگهای زراعی است. در واقع، این آیین ها نماد آتش سوزی مزارع هستند که پس از پوشش سبزی از طبیعت زنده دیده می شود.

آیینِ آتشِ جدید، که هنوز در روزگار ما توسط چورتی ها در لحظه ی اعتدال استوایی، یعنی سوختن زمین قبل از درو، برگزار می شود، اسطوره ی آتش را تداوم می بخشد. چورتی های تل عظیمی از هیزم را آتش می زنند و در آن قلب پرندگان و حیوانات دیگر را می سوزانند(ibid.). قلب پرندگان نماد ذات الهی است، و سرخپوستان به طور نمادین خاکستر شدن خدایان همزاد ذرت را تکرار می کنند.

برخی از جسدسوزیهای آیینی مبتنی بر این باور است که آتش را به عنوان ناقل یا قاصد دنیای زندگان به دنیای مردگان پذیرفته اند. از این رو، در مراسم تشییع یک میت، تله توئها دسته دسته به قبرستان می آیند و دو تل آتش روشن می کنند، یکی در بالای تابوت و دیگری در پایین آن. در آتش بالای سر میت سهمِ خوراکی را که برای او در نظر گرفته شده می گذارند، و آتش بر عهده می گیرد این نذورات را منتقل کند.

همانگونه که شعاعهای خورشید نماد باروری، تطهیر و اشراق است به همان ترتیب، شعله های آتش این نمادها را القا می کند. اما در ضمن آتش وجهی منفی را عرضه می دارد: آتش با دود خود تیره و خفه می شود؛ آتش می سوزاند، پاره می کند، نابود می کند: این آتش هوس، آتش مجازات، آتش جنگ. بنابر تفسیر تحلیلی پل دیل، آتش زمینی نشانه ی خرد است، یعنی آگاهی، با تمام چند وجهی گری اش. آتش بالارونده به سوی آسمان، نشانه ی جهش به سوی معنویت است، عقل تحت شکلی تغییر یابنده و رشد کننده خادم روح است. اما در ضمن، شعله ی لرزاننشان آن است که آتش از یک سوی نشانه ی عقل باشد و از سوی دیگر فراموش کننده ی روح.

آتش در ادیان واسطوره های ایرانی

آذر،آتش(آتُر) ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ریشه کهن دارد. قرینه هندی خدای آتش، آگنی است که در اسطوره های هندی رابط میان خدا و آدمیان است.

در آیینهای زردشتی آتش مرکزیت دارد. بجز سه گروه آتش مقدس آیینی(نک مبحث بهرام) ئ پنج نوع آتش مینوی(نک مبحث تیشتر)، سه آتش یا آتشکده بزرگ اساطیری نیز وجود داشته که عبارت بودند از آذرفَرَنبَغ(آتش موبدان)، آذر گُشنسب(آتش ارتشتاران) و آذربُرزین مهر(آتش کشاورزان). این سه آتکده به ترتیب در فارس، آذربایجتن و خراسان به دست یه قهرمان زمینی یعنی جمشید، کیخسرو و کی گشتاسب تاسیس شده است. برای شخصیت مینوی آتُر یا آتش در اوستا اسطوره هایی نقل شده است. ستیزی که میان این ایزد با ضحاک(اژی دهاک) سه پوزه بدآیین برسرفره ایزدی در می گیرد یکی از این اسطوره هاست.اژی دهاک ویرانگر برای دستیابی به فرّه ایزدی می تازد و آتش سعی در نجات آن دارد. اژی دهاک تهدید می کندکه هرگز نخواهد گذاشت آتش روی زمین بدرخشد و آتش تهدید می کند که اگر اژی دهاک بر فرّه دست یابد چنان بر پشت و دهان او آتش خواهد افروخت که تاب راه رفتن نداشته باشد، و اژی دهاک از بیم، دست پس می کشد.

اسطوره دیگری از آتش، با آتش وازیشته، آتشی که در ابرهاست، در نبرد تیشتر با دیو خشکسالی شکل می گیرد. آتش بهرام خود شخصیتی اساطیری است که همچون شاهی بر تخت می نشیند و با دیوان مینوی نبرد می کند. برای قبولاندن دین زردشت به گشتاسب، ایزد آذر همراه با بهمن امشاسپند و اردیبهشت امشاسپند به دربار او وارد می شوند و حقانیت این آیین را بر او روشن می سازند.

در سفر آسمانی ارداویراف، ایزد آذر یکی از راهنمایان اوست.
ماخذ:تاریخ اساطیر ایران ،ژاله آموزگار،انتشارات سمتفرهنگ نمادها،ژان شوالیه،آلن گر بران،ترجمه سودابه فضایلی،انتشارات جیحونتهیه و تدوین گروه فرهنگ و هنر سیمرغ.نسرین شاهرخی.
منبع:www.seemorgh.com
فرهنگی بازدید : 25 سه شنبه 06 مرداد 1394 نظرات (0)

در "خواب و بیداری " با صمد بهرنگی«1»


خواننده ی عزیز،
قصه ی « خواب و بیداری» را به خاطر این ننوشته ام که برای تو سرمشقی باشد. قصدم این است که بچه های هموطن خود را بهتر بشناسی و فکر کنی که چاره ی درد آنها چیست؟
اگر بخواهم همه ی آنچه را که در تهران بر سرم آمد بنویسم چند کتاب می شود و شاید هم همه را خسته کند. از این رو فقط بیست و چهار ساعت آخر را شرح می دهم که فکر می کنم خسته کننده هم نباشد. البته ناچارم این را هم بگویم که چطور شد من و پدرم به تهران آمدیم:
چند ماهی بود که پدرم بیکار بود. عاقبت مادرم و خواهرم و برادرهایم را در شهر خودمان گذاشت و دست من را گرفت و آمدیم به تهران. چند نفر از آشنایان و همشهری ها قبلا به تهرانآمده بودند و توانسته بودند کار پیدا کنند. ما هم به هوای آنها آمدیم. مثلا یکی از آشنایان دکه ی یخفروشی داشت. یکی دیگر رخت و لباس کهنه خرید و فروش می کرد. یکی دیگر پرتقال فروش بود. پدر من هم یک چرخ دستی گیر آورد و دستفروش شد. پیاز و سیب زمینی و خیار و این جور چیزها دوره می گرداند. یک لقمه نان خودمان می خوردیم و یک لقمه هم می فرستادیم پیش مادرم. من هم گاهی همراه پدرم دوره می گشتم و گاهی تنها توی خیابان ها پرسه می زدم و فقط شب ها پیش پدرم بر می گشتم. گاهی هم آدامس بسته یک قران یا فال حافظ و این ها می فروختم.
حالا بیاییم بر سر اصل مطلب:
آن شب من بودم، قاسم بود، پسر زیور بلیت فروش بود، احمد حسین بود و دو تای دیگر بودند که یک ساعت پیش روی سکوی بانک با ما دوست شده بودند.
ما چهار تا نشسته بودیم روی سکوی بانک و می گفتیم که کجا برویم تاس بازی کنیم که آن ها آمدند نشستند پهلوی ما. هر دو بزرگتر از ما بودند. یکی یک چشمش کور بود. آن دیگری کفش نو سیاهی به پایش بود اما استخوان چرک یکی از زانوهایش از سوراخ شلوارش بیرون زده بود و سر و وضعش بدتر از ما بود.
ما چهار تا بنا کردیم به نگاه های دزدکی به کفش ها کردن. بعد نگاه کردیم به صورت هم. با نگاه به همدیگر گفتیم که آهای بچه ها مواظب باشید که با یک دزد کفش طرفیم. یارو که ملتفت نگاه های ما شد گفت: چیه؟ مگر کفش ندیده اید؟
رفیقش گفت: ولشان کن محمود. مگر نمی بینی ناف و کون همه شان بیرون افتاده؟ این بیچاره ها کفش کجا دیده بودند.
محمود گفت: مرا باش که پاهای برهنه شان را می بینم باز دارم ازشان می پرسم که مگر کفش به پایشان ندیده اند.
رفیقش که یک چشمش کور بود گفت: همه که مثل تو بابای اعیان ندارند که مثل ریگ پول بریزند برای بچه شان کفش نو بخرند.
بعد هر دوشان غش غش زدند زیر خنده. ما چهار تا پاک درمانده بودیم. احمد حسین نگاه کرد به پسر زیور. بعد دوتایی نگاه کردند به قاسم. بعد سه تایی نگاه کردند به من: چکار بکنیم؟ شر راه بیندازیم یا بگذاریم هرهر بخندند و دستمان بیندازند؟
من بلند بلند به محمود گفتم: تو دزدی!.. تو کفش ها را دزدیده یی!..
که هر دو پقی زدند زیر خنده. چشم کوره با آرنج می زد به پهلوی آن یکی و هی می گفت: نگفتم محمود؟.. ها ها!.. نگفتم؟.. هه...هه...هه!..
ماشین های سواری رنگارنگی کنار خیابان توقف کرده بودند و چنان کیپ هم قرار گرفته بودند که انگار دیواری از آهن جلو روی ما کشیده بودند. ماشین سواری قرمزی که درست جلو روی من بود حرکت کرد و سوراخی پیدا شد که وسط خیابان را ببینم.
ماشین های جوراجوری از تاکسی و سواری و اتوبوس وسط خیابان را پر کرده بودند و به کندی و کیپ هم حرکت می کردند و سر و صدا راه می انداختند. انگار یکدیگر را هل می دادند جلو می رفتند و به سر یکدیگر داد می زدند. به نظر من تهران شلوغ ترین نقطه ی دنیاست و این خیابان شلوغ ترین نقطه ی تهران.
چشم کوره و رفیقش محمود کم مانده بود از خنده غش بکنند. من خدا خدا می کردم که دعوامان بشود. فحش تازه ای یاد گرفته بودم و می خواستم هر جور شده، بیجا هم که شده، به یکی بدهم. به خودم می گفتم کاش محمود بیخ گوش من بزند آنوقت من عصبانی می شوم و بهش می گویم: « دست روی من بلند می کنی؟ حالا می آیم خایه هایت را با چاقو می برم، همین من!» با این نیت یقه ی محمود را که پهلویم نشسته بود چسبیدم و گفتم: اگر دزد نیستی پس بگو کفش ها را کی برایت خریده؟
این دفعه خنده قطع شد. محمود دست من را به تندی دور کرد و گفت: بنشین سر جایت، بچه. هیچ معنی حرفت را می فهمی؟
چشم کوره خودش را به وسط انداخت و نگذاشت دعوا دربگیرد. گفت: ولش کن محمود. این وقت شب دیگر نمی خواهد دعوا راه بیندازی. بگذار مزه ی خنده را توی دهنمان داشته باشیم.
ما چهار تا خیال دعوا و کتک کاری داشتیم اما محمود و چشم کوره راستی راستی دلشان می خواست تفریح کنند و بخندند.
محمود به من گفت: داداش، ما امشب خیال دعوا نداریم. اگر شما دلتان دعوا می خواهد بگذاریم برای فردا شب.
چشم کوره گفت: امشب، ما می خواهیم همچین یک کمی بگو بخند کنیم. خوب؟
من گفتم: باشد.
ماشین سواری براقی آمد روبروی ما کنار خیابان ایستاد و جای خالی را پر کرد. آقا و خانمی جوان و یک توله سگ سفید و براق از آن پیاده شدند. پسر بچه درست همقد احمد حسین بود و شلوار کوتاه و جوراب سفید و کفش روباز دو رنگ داشت و موهای شانه خورده و روغن زده داشت. در یک دست عینک سفیدی داشت و با دست دیگر دست پدرش را گرفته بود. زنجیر توله سگ در دست خانم بود که بازوها و پاهای لخت و کفش پاشنه بلند داشت و از کنار ما گذشت عطر خوشایندی به بینی هایمان خورد. قاسم پوسته یی از زیر پایش برداشت و محکم زد پس گردن پسرک. پسرک برگشت نگاهی به ما کرد و گفت: ولگردها!..
احمد حسین با خشم گفت: برو گم شو، بچه ننه!..
من فرصت یافتم و گفتم: حالا می آیم خایه هایت را با چاقو می برم.
بچه ها همه یک دفعه زدند زیر خنده. پدر دست پسرک را کشید و داخل هتلی شدند که چند متر آن طرفتر بود.
باز همه ی چشم ها برگشت به طرف کفش های نو محمود. محمود دوستانه گفت: کفش برای من زیاد هم مهم نیست. اگر می خواهید مال شما باشد.
بعد رو کرد به احمد حسین و گفت: بیا کوچولو. بیا کفش ها را درآر به پایت کن.
احمد حسین با شک نگاهی به پاهای محمود انداخت و جنب نخورد. محمود گفت: چرا وایستادی نگاه می کنی؟ کفش نو نمی خواهی؟ د بیا بگیر.
این دفعه احمد حسین از جا بلند شد و رفت روبروی محمود خم شد که کفش هایش را در بیاورد. ما سه تا نگاه می کردیم و چیزی نمی گفتیم. احمد حسین پای محمود را محکم گرفت و کشید اما دست هایش لیز خوردند و به پشت بر پیاده رو افتاد. محمود و چشم کوره زدند زیر خنده طوری که من به خودم گفتم همین حالا شکمشان درد می گیرد. دست های احمد حسین سیاه شده بود. چشم کوره هی می زد به پهلوی محمود و می گفت: نگفتم محمود؟.. هاها...ها!.. نگفتم؟.. هه...هه...هه!..
جای انگشتان لیز خورده ی احمد حسین روی پای محمود دیده می شد. ما سه تا تازه ملتفت شدیم که حقه را خورده ایم. خنده ی آن دو رفیق حقه باز به ما هم سرایت کرد. ما هم زدیم زیر خنده. احمد حسین هم که ناراحت از زیر پای مردم بلند شده بود، مدتی ما را نگاه کرد بعد او هم زد زیر خنده. حالا نخند کی بخند! جماعت پیاده رو ما را نگاه می کردند و می گذشتند. من خم شدم و پای محمود را از نزدیک نگاه کردم. کفش کجا بود! محمود فقط پاهایش را رنگ کرده بود به طوری که آدم خیال می کرد کفش نو سیاهی پوشیده. عجب حقه یی بود!

محمود گفت که شش نفره تاس بازی کنیم.
من چهار هزار داشتم. قاسم نگفت چقدر پول دارد. آن دو تا رفیق پنج هزار داشتند. پسر زیور بلیت فروش یک تومان داشت. احمد حسین اصلا پول نداشت. کمی پایین تر مغازه یی بسته بود. رفتیم آنجا و جلو مغازه بنا کردیم به تاس ریختن. برای شروع بازی پشک انداختیم. پشک اول به پسر زیور افتاد. تاس ریخت. پنج آورد. بعد نوبت قاسم بود. تاس ریخت، شش آورد. یک قران از پسر زیور گرفت. بعد دوباره تاس ریخت، دو آورد. تاس را داد به محمود. محمود چهار آورد. دو قران از قاسم گرفت و با شادی دست هایش را بهم زد و گفت: برکت بابا! بختمان گفت.
این جوری دو به دو تاس می ریختیم و بازی می کردیم.
دو تا جوان شیک پوش از دست راست می آمدند. احمد حسین جلو دوید و التماس کرد: یک قران... آقا یک قران بده... ترا خدا!..
یکی از مردها احمد حسین را با دست زد و دور کرد. احمد حسین دوید و جلوشان را گرفت و التماس کرد: آقا یک قران بده... یک قران که چیزی نیست... ترا خدا...
از جلو ما که رد می شدند، مرد جوان پس گردن احمد حسین را گرفت و بلندش کرد و روی شکمش گذاشت روی نرده ی کنار خیابان. سر احمد حسین به طرف وسط خیابان آویزان بود و پاهایش به طرف پیاده رو. احمد حسین دست و پا زد تا پاهاش به زمین رسید و همانجا لب جو ایستاد. دو تا دختر جوان با یک پسر جوان خنده کنان از دست چپ می آمدند. دخترها پیراهن کوتاه خوشرنگی پوشیده بودند و در دو طرف پسر راه می رفتند. احمد حسین جلو دوید و به یکی از دخترها التماس کرد: خانم ترا خدا یک قران بده... گرسنه ام... یک قران که چیزی نیست... ترا خدا!.. خانم یک قران!..
دختر اعتنایی نکرد. احمد حسین باز التماس کرد. دختر پولی از کیفش درآورد گذاشت به کف دست احمد حسین. احمد حسین با شادی برگشت پیش ما و گفت: من هم می ریزم.
پسر زیور گفت: پولت کو؟
احمد حسین مشتش را باز کرد نشان داد. یک سکه ی دو هزاری کف دستش بود.
قاسم گفت: باز هم گدایی کردی؟
و خواست احمد حسین را بزند که محمود دستش را گرفت و نگذاشت. احمد حسین چیزی نگفت. برای خودش جا باز کرد و نشست. من بلند شدم و گفتم: من با گداها تاس نمی ریزم.
حالا من یک قران بیشتر پول نداشتم. سه هزار از چهار هزارم را باخته بودم. محمود هم که خیلی بد آورده بود گفت: تاس بازی دیگر بس است. بیخ دیواری بازی می کنیم.
قاسم به من گفت: لطیف، باز با این حرف هایت بازی را به هم نزن.
بعد به همه گفت: کی می ریزد؟
چشم کوره گفت: خودت تنهایی بریز. ما بیخ دیواری بازی می کنیم.
پسر زیور به قاسم اشاره کرد و گفت: تاس بازی با این فایده ای ندارد. همه ش پنج و شش می آورد. شیر یا خط بازی می کنیم.
احمد حسین گفت: باشد.
محمود گفت: نه. بیخ دیواری.
خیابان داشت خلوت می شد. چند تا از مغازه های روبرویی بسته شده بود. برای شروع بازی هر کدام یک سکه ی یک قرانی را از لب جو تا بیخ دیوار انداختیم. هنوز سکه ها بیخ دیوار بود که احمد حسین داد زد: آژان!..
آژان باتون به دست در دو سه قدمی ما بود. من و احمد حسین و چشم کوره در رفتیم. محمود و پسر زیور هم پشت سر ما در رفتند. قاسم خواست پول ها را از بیخ دیوار جمع کند که آژان سر رسید. قاسم از ضربت باتون فریادی کشید و پا به دو گذاشت. آژان پشت سرش داد زد: ولگردهای قمارباز!.. مگر شما خانه و زندگی ندارید؟ مگر پدر و مادر ندارید؟
بعد خم شد یک قرانی ها را جمع کرد و راه افتاد.
از چهار راه که رد شدم دیدم تنها مانده ام. چلوکبابی آن بر خیابان بسته بود. دیر کرده بودم. هر وقت شاگرد چلوکبابی در آهنی را تا نصف پایین می کشید، وقتش بود که پیش پدرم برگردم. از خیابان ها و چهارراه ها به تندی می گذشتم و به خودم می گفتم: «حالا دیگر پدرم گرفته خوابیده. کاشکی منتظر من بنشیند... حالا دیگر حتماً گرفته خوابیده.» بعد باز به خودم گفتم: «مغازه ی اسباب بازی فروشی چی؟ آن هم بسته است دیگر. این وقت شب کی حوصله ی اسباب بازی خریدن دارد؟.. لابد حالا شتر من را هم چپانده اند توی مغازه و در مغازه را هم بسته اند و رفته اند... کاشکی می توانستم با شترم حرف بزنم. می ترسم یادش برود که دیشب چه قراری گذاشتیم. اگر پیشم نیاید؟.. نه. حتماً می آید. خودش گفت که فردا شب می آیم سوارم می شوی می رویم تهران را می گردیم. شتر سواری هم کیف دارد آ!..»
ناگهان صدای ترمزی بلند شد و من به هوا پرت شدم به طوری که فکر کردم دیگر تشریف ها را برده ام. به زمین که افتادم فهمیدم وسط خیابان با یک سواری تصادف کرده ام اما چیزیم نشده. داشتم مچ دستم را مالش می دادم که یکی سرش را از ماشین درآورد و داد زد: د گم شو از جلو ماشین!.. مجسمه که نیستی.
من ناگهان به خود آمدم. پیرزن بزک کرده یی پشت فرمان نشسته بود سگ گنده یی هم پهلویش چمباتمه زده بود بیرون را می پایید. قلاده ی گردن سگ برق برق می زد. یک دفعه حالم طوری شد که خیال کردم اگر همین حالا کاری نکنم، مثلا اگر شیشه ی ماشین را نشکنم، از زور عصبانی بودن خواهم ترکید و هیچ وقت نخواهم توانست از سر جام تکان بخورم.
پیرزن یکی دو دفعه بوق زد و دوباره گفت: مگر کری بچه؟ گم شو از جلو ماشین!..
یکی دو تا ماشین دیگر آمدند و از بغل ما رد شدند. پیرزن سرش را درآورد و خواست چیزی بگوید که من تف گنده یی به صورتش انداختم و چند تا فحش بارش کردم و تند از آنجا دور شدم.
کمی که راه رفتم، نشستم روی سکوی مغازه ی بسته یی. دلم تاپ تاپ می زد.
مغازه در آهنی سوراخ سوراخی داشت. داخل مغازه روشن بود. کفش های جوراجوری پشت شیشه گذاشته بودند. روزی پدرم می گفت که ما حتی با پول ده روزمان هم نمی توانیم یک جفت از این کفش ها بخریم.
سرم را به در وا دادم و پاهایم را دراز کردم. مچ دستم هنوز درد می کرد، دلم مالش می رفت، یادم آمد که هنوز نان نخورده ام. به خودم گفتم: «امشب هم باید گرسنه بخوابم. کاشکی پدرم چیزی برایم گذاشته باشد...» ناگهان یادم آمد که امشب شترم خواهد آمد من را سوار کند ببرد به گردش. از جا پریدم و تند راه افتادم. مغازه ی اسباب بازی فروشی بسته بود اما سر و صدای اسباب بازی ها از پشت در آهنی به گوش می رسید. قطار باری تلق تلوق می کرد و سوت می کشید. خرس گنده ی سیاه انگار نشسته بود پشت مسلسل و هی گلوله در می کرد و عروسک های خوشگل و ملوس را می ترساند. میمون ها از گوشه یی به گوشه ی دیگر جست می زدند و گاهی هم از دم شتر آویزان می شدند که شتر دادش درمی آمد و بد و بیراه می گفت. خر درازگوش دندان هایش را به هم می سایید و عرعر می کرد و بچه خرس ها و عروسک ها را به پشتش سوار می کرد و شلنگ انداز دور بر می داشت. شتر گوش به تیک تیک ساعت دیواری خوابانیده بود. انگار وعده یی به کسی داده باشد. هواپیماها و هلیکوپترها توی هوا گشت می زدند. لاک پشت ها توی لاکشان چرت می زدند. ماده سگ ها بچه هایشان را شیر می دادند. گربه از زیر سبد دزدکی تخم مرغ در می آورد. خرگوش ها با تعجب شکارچی قفسه ی روبرو را نگاه می کردند. میمون سیاه ساز دهنی من را که همیشه پشت شیشه بود، روی لب های کلفتش می مالید و صداهای قشنگ جوراجوری از آن درمی آورد. اتوبوس ها و سواری ها عروسک ها را سوار کرده بودند و می گشتند. تانک ها و تفنگ ها و تپانچه ها و مسلسل ها تند تند گلوله در می کردند. بچه خرگوش های سفید زردک های گنده یی را با دست گرفته می جویدند در حالی که نیششان تا بناگوش باز شده بود. مهمتر از همه شتر خود من بود که اگر می خواست حرکتی بکند همه چیز را در هم می ریخت. آنقدر گنده بود که دیگر پشت شیشه جا نمی گرفت و تمام روز لب پیاده رو می ایستاد و مردم را تماشا می کرد. حالا هم ایستاده بود وسط مغازه و زنگ گردنش را جرینگ جرینگ به صدا در می آورد، سقز می جوید و گوش به تیک تیک ساعت خوابانیده بود. یک ردیف بچه شتر سفید مو از توی قفسه هی داد می زدند: ننه، اگر به خیابان بروی ما هم با تو می آییم، خوب؟
خواستم با شتر دو کلمه حرف زده باشم اما هر چه فریاد زدم صدایم را نشنید. ناچار چند لگد به در زدم بلکه دیگران ساکت شوند اما در همین موقع کسی گوشم را گرفت و گفت مگر دیوانه شده یی بچه؟ بیا برو بخواب.
دیگر جای ایستادن نبود. خودم را از دست آژان خلاص کردم و پا به دو گذاشتم که بیشتر از این دیر نکنم.
وقتی پیش پدرم رسیدم، خیابان ها همه ساکت و خلوت بود. تک و توکی تاکسی می آمد رد می شد. پدرم روی چرخ دستیش خوابیده بود به طوری که اگر می خواستم من هم روی چرخ بخوابم، مجبور بودم او را بیدار کنم که پاهایش را کنار بکشد و جا بدهد. غیر از چرخ دستی ما چرخ های دیگری هم لب جو یا کنار دیوار بودند که کسانی رویشان خوابیده بودند. چند نفری هم کنار دیوار همینجوری روی زمین به خواب رفته بودند. اینجا چهار راهی بود و یکی از همشهری های ما در همین جا دکه ی یخفروشی داشت. سر پا خوابم می گرفت. پای چرخ دستیمان افتادم خوابیدم.

جرینگ!.. جرینگ!.. جرینگ!..
- آهای لطیف کجایی؟ لطیف چرا جواب نمی دهی؟ چرا نمی آیی برویم بگردیم.
جرینگ!.. جرینگ!.. جرینگ!..
- لطیف جان، صدایم را می شنوی؟ من شترم. آمدم برویم بگردیم د بیا سوار شو برویم.
شتر که زیر ایوان رسید من از رختخوابم درآمدم و از آن بالا پریدم و افتادم به پشت او و خنده کنان گفتم: من که نشسته ام پشت تو دیگر چرا داد می زنی؟
شتر از دیدن من خوشحال شد و کمی سقز به دهانش گذاشت وکمی هم به من داد و راه افتادیم. کمی راه رفته بودیم که شتر گفت: ساز دهنیت را هم آورده ام. بگیر بزن گوش کنیم.
من ساز دهنی قشنگم را از شتر گرفتم و بنا کردم محکم در آن دمیدن. شتر هم با جرینگ جرینگ زنگ های بزرگ و کوچکش با ساز من همراهی می کرد.
شتر سرش را به طرف من برگرداند و گفت: لطیف، شام خورده یی؟
من گفتم: نه. پول نداشتم.
شتر گفت: پس اول برویم شام بخوریم.
در همین موقع خرگوش سفید از بالای درختی پایین پرید و گفت: شتر جان، امشب شام را در ویلا می خوریم. من می روم دیگران را خبر کنم. شما خودتان بروید.
خرگوش ته زردکی را که تا حالا می جوید، توی جوی آب انداخت و جست زنان از ما دور شد.
شتر گفت: می دانی ویلا یعنی چه؟
من گفتم: به نظرم یعنی ییلاق.
شتر گفت: ییلاق که نه. آدم های میلیونر در جاهای خوش آب و هوا برای خودشان کاخ ها و خانه های مجللی درست می کنند که هر وقت عشقشان کشید بروند آنجا استراحت و تفریح کنند. این خانه ها را می گویند ویلا. البته ویلاها استخر و فواره و باغ و باغچه های بزرگ و پرگلی هم دارند. یک دسته باغبان و آشپز و نوکر و کلفت هم دارند. بعضی از میلیونرها چند تا ویلا هم در کشورهای خارج دارند. مثلا در سویس و فرانسه. حالا ما می رویم به یکی از ویلاهای شمال تهران که گرمای تابستان را از تنمان درآوریم.
شتر این را گفت و انگار پر در آورده باشد، مثل پرنده ها به هوا بلند شد. زیر پایمان خانه های زیبا و تمیزی قرار داشت. بوی دود و کثافت هم در هوا نبود. خانه ها و کوچه ها طوری بودند که من خیال کردم دارم فیلم تماشا می کنم. عاقبت به شتر گفتم: شتر، نکند از تهران خارج شده باشیم!
شتر گفت: چطور شد به این فکر افتادی؟
من گفتم: آخر این طرف ها اصلا بوی دود و کثافت نیست. خانه ها همه اش بزرگ، مثل دسته گل هستند.
شتر خندید و گفت: حق داری لطیف جان. تهران دو قسمت دارد و هر قسمتش برای خودش چیز دیگری است. جنوب و شمال: جنوب پر از دود و کثافت و گرد و غبار است اما شمال تمیز است. زیرا همه ی اتوبوس های قراضه در آن طرف ها کار می کنند. همه ی کوره های آجرپزی در آن طرف هاست. همه ی دیزل ها و باری ها از آن برها رفت و آمد می کنند. خیلی از کوچه و خیابانهای جنوب خاکی است، همه ی آب های کثیف و گندیده ی جوهای شمال به جنوب سرازیر می شود. خلاصه. جنوب محله ی آدم های بی چیز و گرسنه است و شمال محله ی اعیان و پولدارها. تو هیچ در «حصیرآباد» و «نازی آباد» و «خیابان حاج عبدالمحمود» ساختمان های ده طبقه ی مرمری دیده یی؟ این ساختمان های بلند هستند که پایینشان مغازه های اعیانی قراردارند و مشتری هایشان سواری های لوکس و سگهای چند هزار تومانی دارند.
من گفتم: در طرف های جنوب همچنین چیزهایی دیده نمی شود. در آنجا کسی سواری ندارد اما خیلی ها چرخ دستی دارند و توی زاغه می خوابند.
چنان گرسنه بودم که حس می کردم ته دلم دارد سوراخ می شود.
زیر پایمان باغ بزرگی بود پر از چراغهای رنگارنگ، خنک و پر طراوت و پر گل و درخت. عمارت بزرگی مثل یک دسته گل در وسط قرار داشت و چند متر آن طرفتر استخر بزرگی با آب زلال و ماهی های قرمز و دور و برش میز و صندلی و گل و شکوفه. روی میزها یک عالمه غذاهای رنگارنگ چیده شده بود که بویشان آدم را مست می کرد.
شتر گفت: برویم پایین. شام حاضر است.
من گفتم: پس صاحب باغ کجاست؟
شتر گفت: فکر او را نکن. در زیرزمین دست بسته افتاده و خوابیده.
شتر روی کاشی های رنگین لب استخر نشست و من جست زدم و پایین آمدم. خرگوش حاضر بود. دست من را گرفت و برد نشاند سر یکی از میزها. کمی بعد سر مهمان ها باز شد. عروسک ها با ماشین های سواری، عده یی با هواپیما و هلیکوپتر، الاغ شلنگ انداز، لاک پشت ها آویزان از دم بچه شترها، میمون ها جست زنان و معلق زنان و خرگوش ها دوان دوان سر رسیدند. مهمانی عجیب و پر سر و صدایی بود با غذاهایی که تنها بوی آن ها دهان آدم را آب می انداخت. بوقلمون های سرخ شده، جوجه کباب، بره کباب، پلوها و خورش ها ی جوراجور و خیلی خیلی غذاهای دیگر که من نمی توانستم بفهمم چه غذاهایی هستند. میوه هم از هر چه دلت بخواهد، فراوان بود. زیر دست و پا ریخته بود.
شتر در آن سر استخر ایستاد و با اشاره ی سر و گردن همه را ساکت کرد و گفت: همه از کوچک و بزرگ خوش آمده اید، صفا آورده اید. اما می خواستم از شما بپرسم آیا می دانید به خاطر کی و چرا همچنین مهمانی پرخرجی راه انداخته ایم؟
الاغ گفت: به خاطر لطیف. می خواستیم او هم یک شکم غذای حسابی بخورد. حسرت به دلش نماند.
خرس پشت مسلسل گفت: آخر لطیف اینقدر می آید ما را تماشا می کند که ما همه مان او را دوست داریم.
پلنگ گفت: آری دیگر. همانطور که لطیف دلش می خواهد ما مال او باشیم، ما هم دلمان می خواهد مال او باشیم.
شیر گفت: آری. بچه های میلیونر خیلی زود از ما سیر می شوند. پدرهایشان هر روز اسباب بازی های تازه یی برایشان می خرند آنوقت این ها یکی دو دفعه که با ما بازی کردند، دلشان زده می شود و دیگر ما را به بازی نمی گیرند و ولمان می کنند که بمانیم بپوسیم و از بین برویم.
من به حرف آمدم گفتم: اگر شما هر کدامتان مال من باشید، قول می دهم که هیچوقت ازتان سیر نشوم. همیشه با شما بازی می کنم و تنهایتان نمی گذارم.
اسباب بازی ها یکصدا گفتند: می دانیم. ما تو را خوب می شناسیم. اما ما نمی توانیم مال تو باشیم. ما را خیلی گران می فروشند.
بعد یکیشان گفت: من فکر نمی کنم حتی درآمد یک ماه پدر تو برای خریدن یکی از ماها کفایت بکند.
شتر باز همه را ساکت کرد و گفت: برگردیم بر سر مطلب. حرف های همه ی شما درست است ولی ما مهمانی امشب را به خاطر چیز بسیار مهمی راه انداختیم که شما به آن اشاره نکردید.
من باز به حرف آمدم گفتم: من خودم می دانم چرا من را به اینجا آوردید. شما خواستید به من بگویید که ببین همه ی مردم مثل تو و پدرت گرسنه کنار خیابان نمی خوابند.
چند زن و مرد دور میزی نشسته بودند و تند تند غذا می خوردند. معلوم بود که نوکر و کلفت های خانه بودند. من هم بنا کردم به خوردن اما انگار ته دلم سوراخ بود که هر چه می خوردم سیر نمی شدم و شکمم مرتب قار و قور می کرد. مثل آن وقت هایی که خیلی گرسنه باشم. فکر کردم که نکند دارم خواب می بینم که سیر نمی شوم؟ دستی به چشم هایم کشیدم. هر دو قشنگ باز بودند. به خودم گفتم: «من خوابم؟ نه که نیستم. آدم که به خواب می رود دیگر چشم هایش باز نیست و جایی را نمی بیند. پس چرا سیر نمی شوم؟ چرا دارم خیال می کنم دلم مالش می رود؟»
حالا داشتم دور عمارت می گشتم و به دیوارهای آن و به سنگ های قیمتی دیوارها دست می کشیدم. نمی دانم از کجا گرد و خاک می آمد و یک راست می خورد به صورت من. حالا توی زیرزمین بودم که خیال می کردم گرد و خاک از آنجاست. در اولین پله گرد و خاک چنان توی بینی و دهنم تپید که عطسه ام گرفت: هاپ ش!..
ادامه دارد..

فرهنگی بازدید : 94 سه شنبه 06 مرداد 1394 نظرات (0)

قرنطینه در انتظار مجوز برای ترانه رضا صادقی


«قرنطینه» با وجود اینکه نخستین فیلم بلند سینمایی «منوچهر هادی» است؛ اما اخبار پیرامونی آن در زمان تولید، این فیلم را در کانون توجه قرار داد. از تعویق افتادن فیلمبرداری فیلم به خاطر حضور «حمید گودرزی» در فیلم «تلافی» و بازی رضا عطاران و افسانه بایگان در این فیلم، آن هم در نقش‌هایی خاص و اظهارنظر تصریح تهیه‌کننده مبنی بر موفقیت این بازیگران به خصوص عطاران در جشنواره فیلم فجر در صورت راهیابی فیلم به بخش مسابقه تا حضور بهروز افخمی به عنوان تدوینگر و مشاور کارگردان در این فیلم که کارگردانش سال‌ها قبل از هنرجویان افخمی در کارگاه فیلمنامه‌نویسی حوزه هنری بوده، همه و همه موجب شد تا فیلم در زمان تولید معمولا در صدر اخبار تولیدات سینمایی قرار بگیرد و هرچند یکبار به این بهانه‌ها نامش مطرح شود. اما در آخرین روزهایی که فیلم برای جشنواره فجر آماده می‌شد، خبر حضور رضا صادقی به عنوان خواننده تیتراژ پایانی باز هم «قرنطینه» را مطرح کرد؛ اما همان زمان اعلام شد که اکران جشنواره این فیلم بدون صدای صادقی خواهد بود؛ چرا که به دلیل محدودیت زمانی امکان ضبط و ساخت ترانه وجود ندارد و این امکان برای اکران عمومی آن مهیا خواهد شد. با این اوصاف قرنطینه بدون صدای این خواننده در جشنواره و نمایش‌های ویژه حوزه هنری اکران شد. اینکه تهیه‌کننده و کارگران فیلم بعد از نمایش موفق اثرشان همچنان بر تصمیم خود مبنی بر استفاده از صدای رضا صادقی روی تیتراژ پایانی برای اکران عمومی مصّر هستند سئوالی است که محمد نشاط به آن اینگونه پاسخ می‌دهد: «من و منوچهر هادی دلمان می‌خواهد که این اتفاق بیفتد، چون انگار تیتراژ فیلم یک چیزی کم دارد، ولی ساخت ترانه پایانی توسط رضا صادقی منوط به دریافت مجوز است و مجوز ترانه هم زمانی ارائه می‌شود که پروانه نمایش عمومی فیلم‌ صادر شده باشد.»
پس از صدور پروانه نمایش عمومی 23 فیلم، شورای صدور پروانه نمایش تعداد دیگری از فیلم‌ها را هم در دستورکار خود قرار داده است که قرنطینه یکی از این فیلم‌هاست. اینکه پروانه نمایش فیلم چه زمانی صادر می‌شود نکته‌ای است که نشاط درباره آن می‌گوید: «قرار بر این بود که در جلسه روز سه‌شنبه بیست و دوم اسفند ماه فیلم قرنطینه دیده و پروانه نمایش آن صادر شود؛ ولی این امر به تعویق افتاد و اگر طی روز چهارشنبه بیست و سوم اسفند ماه جلسه تشکیل نشود و فیلم‌ها مورد بازبینی قرار نگیرند، به احتمال صدور پروانه به سال آینده موکول خواهد شد و قاعدتا کارهای ساخت ترانه هم در سال جدید پیگیری می‌شود، البته رضا صادقی فیلمنامه فیلم را کامل خوانده و بخش‌هایی از فیلم را هم دیده و بر همین مبنا ترانه‌ای سروده که این ترانه را به من و منوچهر هادی ارائه داده، که کار بسیار جذابی هم هست، فقط باید مجوز آن را دریافت کنیم که بلافاصله کارهای ضبط و ساخت آن انجام شود.»
فیلمنامه قرنطینه توسط منوچهر هادی و سعید دولتخانی به شکل مشترک نوشته شده است، کسانی که فیلمنامه را پیش از تولید خوانده بودند، معتقد بودند که فضای فیلم بسیار تلخ است و همین نکته باعث می‌شود تا فیلم گیشه موفقی نداشته باشد. نکته‌ای که محمد نشاط آن را به طور کامل رد می‌کند و می‌گوید: «در همین اکران‌های محدودی که داشتیم فیلم با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو شد و حتی در سانس آخر نمایش فیلم در حوزه هنری بسیاری برای تماشای آن سرپا ایستادند و یا بر روی زمین نشستند. قبول دارم فیلم ما فیلم تلخی است، اما به راحتی می‌تواند با مخاطب خود ارتباط برقرار کند، همانطوری‌که «می‌خواهم زنده بمانم» ایرج قادری با وجود داستان تلخی که داشت مورد توجه قرار گرفت. این فیلم با توجه به داستان جذابش به راحتی مخاطب را با خود همراه می‌کند و معتقدم که اگر کار اکران خوبی داشته باشد صد درصد در جذب مخاطب موفق می‌شود.»
نشاط قصد داشت «قرنطینه» را برای اکران نوروز، آماده کند؛ اما تأخیر در صدور پروانه نمایش مانع از این امر شد. وی با وجود از دست دادن اکران نوروز بهترین زمان ممکن برای نمایش فیلم را ایام تابستان می‌داند: «درباره اکران نمی‌توان حرف زد، وضعیت آنقدر پیچیده است که نمی‌توان راجع به نمایش فیلم در زمانی خاصی از حالا صحبت کرد؛ چرا که شرایط اکران برای همه تهیه‌کننده‌ها یکسان نیست. ولی در هر حال امیدوارم با توجه به اینکه اکران نوروزی را از دست دادیم، بتوانیم این فیلم در ایام تابستان اکران کنیم.»
فیلم قرنطینه که در جشنواره بیست و ششم فیلم فجر در بخش مهمان به نمایش درآمد، برای اکران جشنواره‌ای خود با یک مورد اصلاحیه روبه‌رو شد که به گفته نشاط این اصلاحیه لطمه‌ای به ساختار فیلم نزده است.
بازیگران فیلم:
حمید گودرزی، نیوشا ضیغمی، افسانه بایگان، رضا رویگری، شهره سلطانی همراه با رضا عطاران و خاطره حاتمی در فیلم قرنطینه به ایفای نقش پرداخته‌اند. آنها در این فیلم روایتگر قصه‌ای آشنا هستند. عشق پسری پولدار به دختری از طبقه فرودست جامعه. این فیلم همچنین سومین همکاری ضیغمی و گودرزی پس از فیلم‌های گناه من و تلافی محسوب می‌شود.


فرهنگی بازدید : 29 سه شنبه 06 مرداد 1394 نظرات (0)

امین تارخ اولین معلم بازیگری


نام اصلی: امین
نام خانوادگی اصلی: تارخ
سمت (در بخش های): بازیگردان، بازیگر،مدرس بازیگری تاریخ تولد: 1332
ملیت :ایران
......................................
مدرک تحصیلی: فارغ التحصیل مدیریت امور فرهنگی
فارغ التحصیل هنرهای نمایشی در سال ١٣٥٦.
فوق لیسانس مدیریت امور فرهنگی در سال ١٣٦٤.
شروع فعالیت سینمایی با بازی در فیلم "مرگ یزدگرد" (بهرام بیضایی) در سال ١٣٦١.
امین تارخ در شیراز متولد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در این شهر گذراند.
او در سال 1356 در رشته تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال 1363 در رشته مدیریت امور فرهنگی دوره فوق لیسانس را گذراند.
او 25 سال سابقه فعالیت هنری در سینما، تئاتر و مجموعه های تلویزیونی دارد.
در جشنواره های تئاتر و فیلم به عنوان داور و در فستیوالهای فیلم مسکو، ژاپن و آلمان به عنوان میهمان شرکت داشته است.
در سال 1373 اولین آموزشگاه بازیگری سینما را در تهران تاسیس کرد و 6 نفر از فارغ التحصیلان این آموزشگاه به نامهای: حبیب رضایی، بیتا بادران، کامبیز کاشفی، غزل صارمی، مهتاب کرامتی و ترانه علیدوستی موفق به دریافت جایزه شدند.
امین تارخ در سال 1379 به استرالیا برای تدریس در دانشگاه فیلندرز و تبادل هنرجو از طرف پروفسور هالج دعوت شد.
تارخ در سال 1376 در هجدهمین جشنواره تئاتر فجر و در نوزدهمین جشنواره فیلم فجر نیز به عنوان داور شرکت داشت.
برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد در پانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "ماه و خورشید" در سال ١٣٧٥.
نسبت با سایر هنرمندان
پری امیرحمزه (مادر زن)
منصوره شادمنش (همسر)
مسعود کرامتی (باجناق)
فرخنده شادمنش (خواهر زن)


جوایز و انتخابها
کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد (پرونده هاوانا)
دوره ۲۴ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۸۴
برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (ماه و خورشید)
دوره ۱۵ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال ۱۳۷۵

بیشترین همکاریهای وی با بهرام دهقانی در فیلمهای : د رجستجوی گوهر شب چراغ(1385)پا برهنهدر بهشت، کودکانه (1382)، ساغر(1376)، ماه و خورشید (1375) ، پرنده کوچک خوشبختی1366) و پاییزان (1366)، عبدالله اسکندری در فیلمهای پرونده هاوانا(1383)، ماه و خورشید(1375، دلشدگان(1370)، مادر(1368)، پرنده کوچک خوشبختی(1366)، پاییزان(1366)، مرگ یزدگرد(1361) و ایرج گل افشان در فیلمهای شیخ مفید(1374)، توطئه(1374)، سارا(1371)، آنها هیچکس را دوست ندارند(1371)، شقایق(1370)، دلشدگان(1370)، و پرنده کوچک خوشبختی(1366) بوده است.

فرهنگی بازدید : 22 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

ایزدانی که با سال نو به زمین باز می گردند



درباره آغاز سال نو و مراسم نوروزی این جشن کهن که به باز زایی طبیعت وابسته است. از جوانب گوناگون می توان بحث کرد:
این جشن بزرگ به سنتی کهن تر از اوستا تعلق دارد ولی نام آن در اوستا نیست.
آیین نوروزی گستره ای پهناور از فلات ایران و بین النهرین را سیراب می کند.
مراسم مربوط به آن همانندی های بسیار بارزی با ایین های مربوط به تموز و آدونیس و آتیس در یونان و بین النهرین دارد. برگزیدن نخستین روز از اعتدال به عنوان آغاز سال نو، در آیین زردشتی، بر پایه ای از سنت های دیرینه شبانی و کشاورزی قرار دارد و بسیار معقول به نظر می رسد که مردم گله دار آغاز بهار را که نوید بخش علف های تازه بهاری و زاده شدن بره ها بز غاله هاست، زمانی نو برای سر آغاز سال و موسمی مناسب برای برگزاری جشنی بزرگ برگزینند.
نوروز که در گاهشماری ایرانی قرینه آیین مهرگان قرار می گیرد، با عدم مراعات کبیسه به صورت نوروز گردانی در می آید.
جمشید، فرمانروای آرمانی اساطیری ایران با این جشن پیوندی نزدیک دارد
نوروزی عام هست و نوروزی خاص
همه این نکات مسائل بسیار مهم و قابل توجه هستند و سخن گفتن درباره هر کدام از این موارد بحث های پر کشش و شیرینی را پیش خواهد آورد، اما آنچه در این مقال، در ارتباط با مراسم نوروز مورد توجه قرار می گیرد، بحث درباره شخصیتی اساطیر در پیوند با این آیین است که رپیثوین یار پیهوین نامیده می شود و نمونه های مشابهی در دیگر فرهنگ های کهن نیز دارد
این گروه از ایزدان، در زمستان به زیرزمین می کنند و در آغاز بهار به روی زمین باز می گردند و باز گشت خود به طبیعت جانی دوباره می بخشند به سخنی دیگر با باز زایی گیاه ارتباطی تنگاتنگ دارند و شادمانی بر آمده از بازگشت آن ها به شادمانی های جشن های آغاز سال پیوند می خورد.
نام ایزد رپیهوین از اسم مونث rapiwaدر اوستا می آید که معنی نیمروز دارد و repiwinaصفتی مشتق از آن است. این واژه در پهلوی به صورت rawinو rapihwinمی تواند تلفظ شود. و مفهوم آن گاه نیمروز گرمای نیمروز ومینو یا ایزد موکل بر نیمروز است. در زاد سپرم آمده است که نام رپیهوین از رامش است با پس وند taraدر اوستا tarدر پهلوی معنی ناحیه جنوب را می دهد.
رپیهوین نشان دهنده گاه آرمانی در فرهنگ ایران باستان است. برای مردمانی که در پس اندیشه شان سرمای آزار دهنده و مرگ آور نقش بسته است، زمان نیمروز که خورشید گرمابخش در بالاترین پایگاه قرار دارد، مسلما" از ارزش والایی برخوردار است. این گاه قرینه نیمه شب است که اوج قدرت فرمانروایی تاریکی است.
رپیهوین ایزد موکل بر این زمان نگاهبان گرماهای روی زمین هم هست. گرمایی که چون بر دیو سرما پیروز می شود گیاهان را به بالندگی درختان را به بار آوری و جانوری را به باروری سوق میدهد.
این ایزد با سروری بر زمان نیمروز، با روشنایی نیز ارتباطی مستقیم می یابد.
در این گاه مقدس نیمروزی است که همه رخ دادهای مهم اساطیری رخ داده است
پیش از آن که اهر یمن به آفرینش اهورایی بتازد خورشید بی حرکت در بالای جهان ایستاده بود و در پایگاه رپیهوین قرار داشت و همیشه نیمروز یعنی گاه رپیهوین بود.
اورمزد در گاه رپیهوین نیایش به جای آورد و آفرینش را در چنین زمانی آغاز کرد.
در همین گاه رستاخیز انجام خواهد شد و به این ترتیب رپیهوین ایزد موکل بر این زمان، سرور زمان فرشکرد = باز سازی جهان نیز هست.
هم پرسگی = دیدار و گفتگوی یه موعود زردشتی: اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانس در این زمان مقدس اتفاق خواهد افتاد.
گاه رپیهوین یکی از پنج گاه شبانه روزی آیین مزدیسنایی است این پنج گاه عبارتند از
1-هاون گاه که زمان آن از بر آمدن خورشید است تا نیمروز
2-رپیهوین گاه که زمان آن از نیمروز است تا پاسی پس از ظهر ( حدود سه ساعت )
3-ازیریت گاه بعد از ظهر است تا غروب آفتاب
4-ابسروسریم گاه از زمانی که نخستین ستاره در آسمان ظاهر می گردد تا نیمه شب
5-اوشهین گاه از نیمه شب تا زمانی که ستاره نا پدید گردد.
بر هر کدام از این گاهان مینو و سروری موکل است و بر گاه رپیهوین ایزد رپیهوین و اردیبهشت امشاسپند نیز همکار اوست.
نیایش پنج گانه شبانه روز اختصاص به این گاه ها دارد که ضمن آن ایزدان موکل بر این گاه ها نیایش می گردند.
در طول زمستان بنابر گاهشماری ایران باستان گاه رپیهوین از این پنج گاه حذف می گردد و نیاش به آن نیز صورت نمی گیرد.
اما زمستان از چه زمانی آغاز می گردد.
سال در گاهشماری ایران باستان دوازده ماه سی روزه دارد. نام این ماه ها همسان نام ماه های خورشیدی است که در تقویم کنونی ما باقی مانده است.
بر هر روزی از ماه نیز ایزدی موکل است. نیایش به این ایزدها بخش سی روزه کوچک و سی روزه بزرگ خرده اوستا را شامل می شود.
بر این دوازده ماه سی روزه باید پنج روز بهیزگی = پنجه دزدیده، خمسه مسترقه را افزود. 5 ساعت و 48 دقیقه و51/45 ثانیه که از زمان حرکت انتقالی زمین به دور خورشید باقی می ماند در طی 120 سال بر یک ماه بالغ می شد که به صورت ماه سیزدهم بر سال خورشیدی افزوده می گردید.
تقسیمات فصلی در گاهشماری قدیم ماه به صورت کنونی نبود. با وجود این که نام هر چهار فصل را در فرهنگ واژگان زبان های کهن ایرانی داریم ولی باید گفت که داشتن فصول چهارگانه در سال سنتی جدید است.
اگر تقسیمات گاهانباری را در تقسیم سال به بخش های نا متساوی کنار بگذاریم در اوستا از زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه سخن گفته می شود با تاکید بر این که در آن دو ماه نیز هوا بسیار سرد است. شاید این تقسیم بندی، سنتی کهن تر از سنت اوستایی را نشان می دهد.
در زند همین بخش از اوستا و در دیگر متن های پهلوی سخن از تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه است و این تقسیم بندی اخیر در این مبحث مورد توجه ماست.
تابستان از نخستین روز فروردین ( روز اورمزد ) آغاز می شد و در سی ام ماه مهر ( روز انارام یا انغرام ) پایان می یافت.
زمستان از نخستین روز آبان ( روز اورمزد ) شروع می شد و تا نخستین روز سال که دیو سرما مغلوب گرمای تابستان شود ادامه می یافت.
سرور هفت ماه تابستان ایزد رپیهوین است که با گرمای زندگی بخش، هستی را به زایایی سوق می دهد. در این مدت گاه رپیهوین در میان گاه های پنج گانه روز جای دارد و نیایش به این ایزد هر روز به جای آورده می شود. ولی بجز این نیایش روزانه، به شکرانه از سرگیری فرمانروایی گرما و شکست سرما لازم است یزش دیگری برای این ایزد انجام دهند نام این یزش آفرینگان رپیهوین است که زمان آن آغاز بهار است و نوعی خوش آمد گویی به ایزد رپیهوین است می بایست آن را در روز اورمزد از ماه فرودین اجرا کنند اما زردشتیان ایران آن را در روز خرداد از ماه فروردین به جای می آورند. شاید به این دلیل که این روز آغاز نوروز بزرگ است. پارسیان هند این آیین را در روز اردیبهشت ( روز سوم) ماه فروردین اجرا می کنند شاید به این دلیل اردیبهشت امشاسپند که موکل بر روز سوم است موکل بر اتش نیز هست و جزء همکاری رپیهوین به شمار می آید.
در سنت های جدیدتر زردشتی، آفرینگان رپیهوین در همه اردیبهشت روزها ( سوم هرماه) در نیایش گاه ها باید به جای آورده شود.
دو ایزد به نام های فرداث فشو موکل بر پاسبانی از چهار پایان خرد) و زنتوم موکل بر نگاهبانیاز ناحیه ها جزء همکاران رپیهوین هستند.
ایزد رپیهوین گاهی نیز نوعی همسانی با اتش اوروازشت پیدا می کند که آتش مخصوص گیاهان است.
همانطور که در آغاز تابستان آفرینگان رپیهوین برای خوش آمد گویی و درود به گرما و ایزد موکل بر آن اجرا می شود، برای بدرود او نیز در آخرین روز تابستان بزرگ یعنی روز انیران ( روز سی ام) ماه مهر نیز باید آن را به جای آورند ولی زردشتیان ایران این مراسم را در روز مار سپند ( روز بیست و نهم ) ماه مهر انجام می دهند.
در درازای زمستان این ایزد گرمابخش کجاست؟
او در آغاز زمستان راهی دنیای زیرزمینی می شود. وظیفه او این است که به یاری چشمه های آب زیرزمینی بشتابد و ریشه گیاهان را گرم نگاه دارد تا آنها به دلیل سرما خشک نشوند و از میان نروند. اگر در فصل تابستان دوباره از چشمه ها اب می جوشد و گیاهان سر سبز و درختان پر بارند از تیمارهای دلسوزانه این ایزد است. از این ورست که در فصل زمستان که ایزد در رپیهوین در زیرزمین به سر می برد آب چشمه ها گرم است و در تابستان که او در روزی زمین است، آب چشمه ها سرد است.
نگاهداری و نگاهبانی او از آب های زیر زمینی در زیرزمین، از جهتی قرینه کار ایزد بیشتر است در آسمان که موکل بر باران ها و آب های آسمانی است.
زمانی که ایزد رپیهوین در زیرزمین به سر می برد و در نبرد با دیو سرماست باید او را با برپا کردن آیین های خاص یاری داد، جشن های آتش که در زمستان در روزهایی خاص برگزار می شده است برای نیرو و بخشیدن به او بوده است مانند جشنی که در روز بهرام ( روز بیستم ) از ماه آذر اجرا می شد.
در مورد جشن سده نیز که در روز آبان ( روز دهم ) از ماه بهمن اجرا می گردد بسیاری را عقیده بر این است که این جشن یادمان گذشت صد روز از رفتن رپیهوین به دنیای زیرزمینی است و یا بهتر بگوییم صد روز پس از رفتن اوست و 50 روز پیش از آمدنش با به قولی جشن سده گذشت چهل روز از تولد خورشید در شب یلدا است و یادمانی از نیرو گرفتن و بزرگ شدن او و در این صورت واژه سده را از معنی صد جدا می کنند و به روشنایی ربط میدهند.
بازگشت سالانه رپیهوین در بهار نشانی از پیروزی نهایی است، پیروزی گرما بر سرما، روشنی بر تاریکی ونیکی بر بدی از این رو رپیهوین سرور نیکی ها نیز هست تا زمانی که نیروی بدی برای همیشه از میان برود و فرمانروایی جاودانه اهورامزدا بر جهان آشکار شود.
همانندی هایی نیز از رفت و بازگشت رپیهوین با رستاخیز هست و ظهور برگ نو و شکوفه ها بر درختان خشک و مرده زمستانی با برخاستن مردگان
ایزد رپیهوین زیر بنای چنین شکوفایی را فراهم می سازد و از این رو برای بالا آمدن او بر روی زمین باید نیایش های خاصی به جای آورد که آفرینگان رپیهوین بخشی از آن است و هم چنین در کنار آیین های نوروز آیین های خاصی نیز برای رپیهوین اجرا می شده است. در بیشتر این آیین ها نشانه ای از زیر بنای یک جامعه کشاورزی را می توان یافت و شباهتی میان رفت و بازگشت رپیهوین با آیین های مربوط به ایزدانی که می میرند و سپس زنده می شوند. مانند مراسمی که در آسیای مقدم و در یونان برای آتیس و آدونیس و تموز اجرا می شده است.
مثلا" در آیین مربوط به آدونیس نخست بر مرگ ایزد می گریستند و برای بازگشت او شادمانی می کردند. حتی پیکره هایی را شبیه به آدونیس مرده در چشمه ها و در آب های جاری می انداختند و این افسونی بود که بدان وسیله می خواستند باران مکفی را تضمین کنند رسم مشابهی نیز در اروپا و هند وجود داشته است.
آتیس نمادی از حاصلخیزی و کشاورزی است. او خدای جوان و زیبای فریجی است که مورد عشق و محبت ایزد بانوسی بل قرار می گیرد که بمراتب از او والا مقام تر است و سی بل دلبستگی خود را اظهار می دارد و با آتیس عهد و پیمانی می بندد. آتیس به دلیل پای بندی به ایزد بانوی دیگری. این پیمانرا فراموش می کند و مورد خشم سی بل قرار می گیرد و به دنیای زیر زمینی فرستاده می شود. سپس بازگشتی در بهاران برای او قائل می شدند و آیین هایی شبیه به آیین های نوروزی برای این باززایی انجام می دهند.
آدونیس ایزدی است که از درخت زائیده شده است، یعنی ارتباطی تنگاتنگ با گیاه دارد. این ایزد مورد علاقه شدید ایزد بانوی عشق آفرودیت ( = ونوس ) قرار می گیرد و حسادت مارس خدای جنگ که دلداده آفرودیت هست اوج می گیرد. مارس خود را به صورت گرازی در می آورد و به آدونیس حمله می کند و هستی روی زمینی را از او می گیرد و او را به دنیای زیرزمینی می کشاند. آفرودیت بر این مرگ زار می گرید و او را تبدیل به نوعی گل آلاله یک روزه می کند که در بهار ظاهر می شود. آدونیس راهی دنیای زیرزمینی می شود. در دنیای زیر زمینی ایزد بانوی تاریکی پرسفون دل بر او می بندند و راه بازگشتش را مسدود می کند. گله و شکایت به درگاه خدای خدایان زئوس ( = ژوپیتر ) کشیده می شود و سرانجام رای عالی بر این قرار می گیرد که آدونیس چهار ماهی در بهاران به روی زمین بیاید و با آفرودیت خدای عشق و باروی به سر برد. در این زمان است که سر سبزی همه جهان را فرا می گیرد و باززایی طبیعت آشکار می شود. او باقی ماه های سال را در کنار پرسفون خواهد بود. از این رو در چنین ایامی سر سبزی از جهان روی می تابد تا دوباره آدونیس برگردد و بهاران شود.
اسطوره معروف دیگری در یونان در مورد فصل ها و بازگشت بهاران وجود دارد و آن متعلق به ایزد بانو دمتر= سرس است او الهه باروری گیاهی و بخصوص نماد گندم و محصولات زرین کشاورزی است و موهای طلایی که در روایت ها برای او فرض شده است بازتاب این نماد است. اما محبت مادرانه او نیز اهمیتی خاص دارد. دمتر از زئوس صاحب دختری می شود. که آن را کوره یا کورئا می نامند او به این دختر مادرانه عشق می ورزد.
روزی کوره در باغ گل نرگسی می چیند و ناگهان زمین باز می شود و او به درون زمین و به دنیای زیر زمینی کشیده می شود. بر دنیای زیر زمینی ایزد پلوتون = هادس حاکم است که برادر زئوس است. زئوس با پلوتون سازشی کرده است و قول ازدواج کوره را به او داده است.
کوره در زیرزمین پرسفون یا پرسفونه نامیده می شود و به صورت ایزد بانوی تاریکی در می آید. روندگان به دنیای زیرزمینی راهی به دنیای بالا ندارند. دمتر بسیار رنجیده خاطر می شود و از المپ و از خدایان روی بر می گرداند و خود را به صورت پیرزنی در می آورد و چون خشمش اوج می گیرد بر آن می شود که به خاک فرمان دهد که دانه ای گندم نیز نرویاند و
خشکسالی وقحطی جهان را فرا می گیرد. مردمان وحشت زده دست به دامان خدایان می زنند و خدایان درمانده می شوند و قاصدی را نزد دمتر روانه می کنند، پس از اصرار خدایان و به این شرط که دخترش را به او باز گردانند، باروری را به زمین باز می گرداند. ایزد هرمس از جانب زئوس به دنیای زیرزمینی می رود تا کوره را که در آنجا پرسفون نامیده می شود به زمین باز گرداند. پلوتون مجبور است فرمان زئوس را بپذیرد ولی پیش از بازکشت پرسفون دانه اناری را به او می خوراند که در فرهنگ یونان نماد دوام زندگی زناشویی است و جدایی ناپذیری همسران، کوره روی زمین می آید و در پاسخ پرسش مادر که آیا چیزی خورده ای ؟ حکایت دانه انار را می گوید. دوباره خشم دمتر اوج می گیرد. این باز با وساطت رئامادر هستی، قرار بر این می شود که کوره هشت ماه از سال در کنار دمتر و در بالای زمین باشد و چهار ماه دیگر را در زیر زمین در کنار پلوتون.
پرسفون چون به زیرزمین می رود زمین هم چون دمتر جامه سوگواری به تن می کند و از باروری می افتد و چون در بهاران به روی زمین باز می گردد و با مادر خود به سر می برد باروری به جهان باز می گردد.
اسطوره ای نیز در میان اساطیر بین النهرینی هست که در آن تعبیراتی برای تغییر فصل می توان بافت. این اسطوره داستان ایشتر و و تموز است که به صورت های گوناگون نقل شده است و در این جاگونه ای از این روایت ها نقل می شود.
ایشتر یکی از شش خدای مهم بین النهرین و ایزد بانوی عشق و باروری است. گاهی او را اینانا نیز می نامند.
ایشتر دلداده تموز= دو موزی می گردد که خدایی کم اهمیت تر از اوست. تموز نماد آفتاب بهاری است. در هنگام پائیز نیرویش نقصان می پذیرد و به زیر زمینی می رود. ایشتر در طلب او راهی دنیای زیرزمینی یا هادس می شود که در بین النهرین نام سرزمین مردگان است.
بر این دنیای زیرزمینی دو ایزد فرمانروایی می کنند: ایزد بانویی به نام ارشکیگال که به روایتی خواهر ایشتر است و همسر او نرگان که هر دو ایزدان سختگیری هستند و سرنوشت در گذشتگان را در دست دارند. تموز در قلمرو و آن ها گرفتار است.
ایشتر بر در این قلمرو می کوبد تا وارد دنیای مردگان شود. در به روی او نمی گشایند. چون او رخصت ورود به آن سرزمین را ندارد. اصرار می ورزد و تهدید می کند که مردگان را به جای زندگان خواهد انداخت. سرانجام اجازه دخول می یابد. ولی باید شدائدی را تحمل کند. هزاران درد و بیماری او را فرا می گیرد. او باید از هفت دروازه بگذرد. در هر دروازه ای قطعه ای از لباس یا وسایل زینتی اش را از او می گیرند و سرانجام او را برهنه وارد دنیای زیرزمینی می کنند.
در این زمان که ایشتر در زیرزمینی است. آدمی، جانور و گیاه همگی سترون می شوند. زمین از محبت و باروری تهی می گردد. جهان آشفته می شود. مرمان دست به دامان خدایان می شوند و خدایان درمانده برای چاره جویی پیش ائا = انکی خدای آب و حکمت و خرد می روند و با صوابدید او فرستاده ای را به دنبال ایشتر روانه می کنند. ابشتر به شرطی حاضر به بازگشت می شود که خدایان به او قول بازگرداندن تموز را در بهاران بدهند. خدایان این در خواست او را می پذیرند و ایشتر راه جهان بالا را پیش می گیرد. نخست به فرمان ائا، آبی به سر او می ریزند تا دردها و بیماری ها را از میان ببرند. در بازگشت از همان هفت به او باز پس می دهند واو سرانجام به زمین می رسد.تموز با اوست و بهاران است.
شادی، خرمی باروری و عشق باز می گردد. ولی تموز نمی تواند چون ایشتر جاودانه در بالای زمین بماند و بخشی از سال را باید به دنیای زیر زمینی باز گردد.
در بهاران که او روی زمین است، ایشتر به عشق او زمین را بارور و سرزنده می کند و در دوران بازگشت او به زیرزمین، جهان سرد و مرده است.
نمونه های دیگری از این نوع اسطوره های مرتبط با فصل ها و باززایی طبیعت را در فرهنگ های دیگر می توان یافت و در اسطوره های ایرانی نیز به تعبیرات دیگری می توان رسید. در داستان کشته شدن اوزیرس در مصر به دست بردارش ست که نماد تاریکی است و بازیابی حیات به کمک همسرش ایزیس و بخصوص فرزندش هوروس که خدای خورشید است، احتمالا" جای پایی از این تفکر را می توان یافت. در ایران نیز سیاوش و مرگ او وگل سیاوشان و رستاخیز او در کیخسرو و همانندهای روشنی با این اندیشه دارد. دکتر ژاله آموزگار.

فرهنگی بازدید : 432 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

اعتراض دختر ملک الشعرا بهار به فرح پهلوی و سریال شهریار


دختر ملک‌الشعرا بهار درگفتگو با ایسنا، گفت: به تازگی مطلع شدم بنیادی به نام «ملک‌الشعرا بهار» در آمریکا تشکیل شده، که فرح پهلوی از مؤسسان آن است و افرادی تحت نظر وی در آن‌جا فعالیت دارند. جای تعجب این‌جاست که در این‌باره از ما سؤالی نشد و نکته‌ی اساسی این‌ است که پدرم در زمان رضاشاه و محمدرضا پهلوی، مدام در حبس بود و برادرم مهرداد نیز در دوره‌ی پهلوی، سختی‌ها و صدمات فراوانی از رژیم پهلوی دید. حالا چگونه است که چنین بنیادی را به‌نام پدرم تأسیس کرده‌اند؟!

او در ادامه افزود: بعد از این‌که از این موضوع مطلع شدم، فکسی را برای بنیاد ارسال کردم و به این موضوع معترض شدم.

پروانه بهار یادآور شد: پدرم سختی‌های فراوانی را در رژیم پهلوی متحمل شد؛ اما با آثارش جاودان ماند؛ ولی به زودی حتا هیچ اسمی از خاندان پهلوی باقی نخواهد ماند.

دختر این شاعر همچنین درباره‌ی سریال «شهریار» کمال تبریزی که از تلویزیون در حال پخش است و در بخش‌هایی از آن، زندگی ملک‌الشعرا بهار به تصویر کشیده شده‌ است، او همچنین گفت: در این سریال، زندگی پدرم بسیار تشریفاتی نشان داده می‌شود؛ در حالی‌که این دور از حقیقت است. درِ خانه‌ی بهار همیشه به روی مهمانان باز بود و با یک استکان چای از آن‌ها پذیرایی می‌شد؛ نه با تشریفاتی که در این سریال نشان داده می‌شود.

او همچنین متذکر شد: مسأله‌ی دیگر، شیوه‌ی لباس پوشیدن پدرم است که با کت و شلوار و کراوات تصویر شده است؛ در حالی‌که پدرم در آن زمان معمم بود و آن‌طور که نشان می‌دهند، سوار اتومبیل نمی‌شد. ما اصلا اتومبیل نداشتیم و اصلا آن‌زمان اتومبیل آن‌قدر زیاد نبود که ما اتومبیل داشته باشیم.

پروانه بهار یادآور شد: برای ساختن فیلم‌های این‌چنینی می‌باید تحقیقات بیش‌تری صورت گیرد. بهار سه دختر در قید حیات دارد، و برای تصویر کردن بخشی که به زندگی پدرم مربوط است، باید از ما تحقیق می‌کردند. در این فیلم حتا ایرج میرزا به خوبی تصویر نشده است و او را بسیار کوچک نشان داده‌اند؛ در حالی‌که در آن زمان، او از شهریار بسیار بالاتر بود.

وی همچنین درباره‌ی چاپ آثار پدرش گفت: زمانی‌که پدرم زنده بود، تعدادی از آثارش مثل «سبک‌شناسی» اجازه‌ی چاپ گرفتند و منتشر شدند؛ ولی دیوان اول که داشت منتشر می‌شد، در زمان پهلوی اجازه‌ی انتشار نیافت. بعد از فوت پدر، من به همراه یکی از دوستانش، محمد میرزا قهرمان، مطالب او را از روزنامه‌ها و چیزهایی که در حاشیه‌ی کتاب‌ها نوشته بود، جمع‌آوری و منتشر کردیم. بعد از آن، محمد ملک‌زاده اولین‌بار دیوان اشعار پدرم را چاپ کرد .

فرهنگی بازدید : 41 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

"حاج قربان "پدیده ای تکرار نشدنی


حاج قربان وقتی رفت بیشتر شناختیمش ،مثل همه هنرمندان بزرگ دیگر ،اما دیگر دیر شده است حتی برای ملامت کردن خودمان ،پس بیائید یادش را گرامی بداریم وآنهائی که هستند و از نامهربانی وکم مهریروزگار در گوشه ایبه خلوت خویش پناه برده اند دریابیم . تعداد این هنرمندان بخصوص در رشته موسیقی کم نیست ،انانی کهنغمه های دل خود رابا سرانگشتان عشق می نوازند و هیچ متاع دنیایی از جنس شهرت ، پول و...خلوت آنان را آشفته نمی سازد ، گویی نوای آسمانی را شنیده اند که هیچ صدای دیگری خلوت آنان را برهم نمی زند.بقول سهراب" کار مانیست شناسائی راز گل سرخ کار ما شاید اینست که در افسون گل سرخ شناور باشیم " با خواندن گوشه ای از زندگی حاج قربان دوباره یادش را در اولین بهاری که نیست گرامی میداریم.وسعی میکنیم یادمانباشد هنرمندان گوشه گیر رافراموش نکنیم .مرحوم "حاج قربان سلیمانی" استاد پیشکسوت موسیقی مقامی خراسانی در سال ‪ ۱۳۰۲ه.ش در روستای علی‌آباد واقع در هفت کیلومتری قوچان متولد شد.حاج قربان سلیمانی ،تنها بازمانده از بخشی های خراسان از هشت سالگی دو تار به دست گرفت و نزد پدرش که از نوازندگان صاحب نام دو تار شمال خراسان به شمار می رفت ،به شاگردی پرداخت او هنگام در گذشت پدر، 22 سال سن داشت و از آن پس نزد غلامحسین بخشی جعفر آبادی ، حاج محمد بخشی قیطانی و عوض بخشی به آموختن دو تار روی آورد
اما کار حاج قربان ازدو تار نوازی در مراسم عروسی،ختنه سوران، شیرینی خوران از سال 1321 آغاز شد. او ازسال 1346 تا 1366 دست به ساز نبرد ،علت آن هم اعتقادات و پای بندی وی به سخنان متشرعین بود که باعث شد اوبر اساس گفته شیخی ساز را به کناری نهد اما وقتی روحانیون دیگری به وی توصیه کردند که موسیقی موهبتی الهی است ،دوباره ساز در دست گرفت و به نواختن پرداخت .
او فعالیت مجددش را از سال 1367 با برنامه تلویزیونی " اندیشه هنر" شروع کرد ودرسال 1369 در جشنواره موسیقی فجر ،نوازنده برتر انتخاب شد و از آن سال به بعد هم به عنوان داور در جشنواره موسیقی فجر حضور یافت .
این استاد صاحب نام در سال های اخیر 8 بار به فرانسه اعزام شد و به عنوان پدیده و ستاره "آوینیون" فرانسه معرفی شد . او همچنین به کشورهای بسیاری مانند پرو ، هلند، تونس، ترکیه، بلژیک ،انگلستان ،سوئیس، کلمبیا ، اکوادور ،پاناما، فرانسه و چند شهر آمریکا نیز عزیمت کرده است .
حاج قربان سلیمانی معتقد است : مردم جهان بخصوص فرانسوی ها ، بهتر از ایرانی ها مرا می شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسیقی را می فهمند چون اهل تحقیق و پژوهش اند .
این نوازنده چیره دست خراسانی که دوتار را شوق دل می داند ، به عنوان گنجینه ملی لقب گرفت و از دست سید محمد خاتمی رییس جمهوری وقت نشان درجه 2 فرهنگ و هنر دولتی دریافت کرده است .در فرهنگ خراسان "بخشی" به کسی گفته می‌شود که تمامی مراحل ارتقا علمی در زمینه موسیقی مقامی یعنی "ساخت ساز(دو تار)، نقالی، سرایندگی و خوانندگی اشعار و نیز تاریخ نتها" را بلد باشد.«موسیقی مقامی و یا نواحی» به نوع خاصی از موسیقی سنتی گفته می‌شود که بر اساس فرهنگ، سنن بومی و محلی یک منطقه جغرافیایی بوجود آمده است، سینه به سینه و نسل اندر نسل به آیندگان منتقل می‌شود. در گذشته موسیقی مقامی را در زمان جشن، عزا، کاشت، داشت و برداشت محصول و نیز مراسمی مشابه می‌خواندند که گاه این موسیقی با حرکات موزون و خاصی ترکیب شده و رقص محلی را خلق می‌کرد. رییس اداره موسیقی اداره‌کل فرهنگ وارشاد اسلامی خراسان رضوی که خود از شاگردان حاج قربان است در این خصوص گفت: مرحوم قربان سلیمانی از معدود بازماندگان بخشی در خراسان بود. مجتبی قیطاقی افزود: از آنجا که هر فردی قادر نیست خود را به تمام این مدارج برساند لذا در فرهنگ فولکلور خراسان، آن گروهی که توان صعود به این مراتب را بیابند "بخشی" یعنی برخوردار از بخشش موهبت الهی هستند.
حاج قربان سلیمانی را می توان آخرین روایتگر از نسل بخشی ها ی بزرگ شمال خراسان به شمار آورد که خوشبختانه در قید حیات است
او بخشی را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی می داند و بر این باور است : بخشی هم باید ساز بسازد ،هم بتواند آنرا کوک کند و هم از حافظه خوبی بهره مند باشد تا بتواند تمام افسانه های فولکلوریک خراسان را حفظ کند .یک بخشی ،همیشه افسانه هایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد
او از جنس دیگری می نواخت که متعلق بهآواهای زمینی نبود ،برای همین بود که او فقط متعلق به موسیقی مقامی ایراننبود نغمه های حاج قربان جهان را فرا گرفت. برای ما بسیار جای تاسف است که بگوییم بقول حاج قربان فرانسویها بیشتر اورا میشناختند.
حاج قربانمیگفت: وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمی‌توانی از چنگش خلاص شوی. در این حال است که از خود بیخود می‌شوم، حساب زمان از دستم در می‌رود و تمام بدنم خیس عرق می‌شود. ساز گویی بال در می‌آورد. خودش را به این طرف و آن طرف می کشد. سیم هایش جان می گیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در می آیند.وی هشت بار به فرانسه دعوت شد و در سال 1991میلادی که این هنرمند بزرگ در فستیوال موسیقی و تئاتر سنتی ایران در جشنواره شهر آوینیون فرانسه شرکت کرده بود حضار را مجذوب و حیران هنر خویش ساخت و تحسین موسیقى دانان و آهنگ سازان نامى غرب را برانگیخت. هنگام برگزاری جشنواره جهانی موسیقی آوینیون در فرانسه ، مطبوعات آن کشور برایش تیتر زدند : « گنج راستین ملی » و آن موقع 72 ساله بود .در ژوئیه سال 1991 «لوموند» عکس او را روی جلدش چاپ کرده و زیر آن نوشته: «کسی که درهای بهشت را روی غرب گشود.»و نوول آبزرواتور در مورد او نوشت: "حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى، در عین حال که بسیار طبیعى جلوه می کند، بسیار حیرت انگیز است". درصفحه اول نشریه لیبراسیون شماره ی ۳۱۶۹ به تاریخ 31 / 7 / 1991 درسایه عکس بزرگ استاد حاج قربان سلیمانی ذکر نمودند: اصالت بارز و توان بالای نوازندگی دوتار و قدرت عالی ایشان در ارایه آوازهایی به زبان های فارسی،ترکی وکردی علاقمندان موسیقی را چنان تحت تاثیر قرارداد که با ابراز احساسات ممتد ، آنان را وادارساختندکه برنامه خودرا تکرارکنند و درپایان تماشاگران بسیاری حتی آنان که بازبان فارسی هم آشنایی نداشتند ، حاج قربان را درآغوش کشیدند و بسیاری از موسیقی شناسان ، مدیران ، دست اندرکاران فستیوال های جهانی ، خبرنگاران وگزارشگران مطبوعاتی وهمچنین رادیو و تلویزیون های کشورهای مختلف برای دیدار و گفتگو بااین هنرمند زبردست وناشناخته به دفترفستیوال وهتل محل اقامتش مراجعه می نمودند تاعکس وگزارش تهیه کنند. ازجمله (پیترزسلرز)مدیر فستیوال لوس آنجلس اعلام کرد که سعی می کنم تابرای سال ۱۹۹۳ استادسلیمانی را به جشنواره دعوت نمایند. این استاد صاحب نام به عنوان پدیده و ستاره "آوینیون" فرانسه معرفی شد . وخود در مورد برنامه آوینیون می گفت :« آن روز ساز به من می گفت: تو در زمین بزن و من از آسمان. »حاج قربان سلیمانی بر این باور بود : « مردم جهان بخصوص فرانسوی ها ، بهتر از ایرانی ها مرا می شناسد چون هنر طلبند و هنر را دوست دارند ،آنها واقعا موسیقی را می فهمند چون اهل تحقیق و پژوهش اند . »او در مصاحبه ای با یک دختر خبرنگار به وی گفت :« چهره تو من را یاد دختری می اندازد که ساکن فرانسه است و به من می گوید بابا بزرگ. هر بار به فرانسه می روم او و خانواده اش می آیند هتل و من را به خانه شان می برند تا روز آخر. هر بار هم که می خواهم به ایران برگردم این دختر اشک می ریزد و التماس می کند که پیش ما بمان.»او می‌گفت: «اگر عکس مرا به هر فرانسوی نشان دهید مرا می‌شناسد؛ ولی از هر 100 نفر مشهدی حتی یک نفر هم اسم مرا نشنیده است.»حاج قربان در 30 دی 1386در سن 87 سالگی در قوچان دارفانی را وداع گفت. او سه ماه قبل از مرگ دچار بیمار شدیدی بود .گفتنی است که "فرشاد فداییان" یک فیلم 115 دقیقه ای از زندگی حاج قربان سلیمانی ساخته است که تنها اثر باقی مانده درباره زندگی این هنرمند موسیقی نواحی است.گفتنی است استاد حاج قربان 14 فرزند داشت که دو دخترش ویک پسر ش که در حال حاضر پنجاهسال دارد بنام علیرضابه موسیقی روی آورده اند واین پسرش در بیشتر اجراهای پدر به عنوان همنواز حضور جدیداشت .حال بیائید با صفای دل این هنرمند بزرگ بیشتر آشنا شویم .تا در یابیم چرا موسیقی او هیچ مرزی را نمیشناسد وبه همه دلهارسوخ می کند.یادش گرامی وروحش شاد.نقل خاطره آوینیون فرانسه در آخرین گفت‌وگو ی حاج قربان سلیمانی با امیر اطهر سهیلی«اولین سفر خارجیم فستیوال فرانسه بود. اولین شرکت ما در سال 69 بود. آنجا ما به عنوان پدیده فستیوال شناخته شدیم. بعد از آن، در سال 70، اول مردادماه ما را بردند فرانسه، در شهری حدودا در 840 کیلومتری جنوب پاریس، یک شهر تاریخی در کنار رود سن که چشمه برنادت هم همانجاست. آنجا که رفتیم، یک دنیا آدم جمع شده بودند. از همه دنیا هنرمند دعوت کرده بودند. معاون وزیر برای ما سخنرانی کرد. از ایران 5 یا 6 گروه بودیم. خلاصه، پس از شش شب که ما آنجا بودیم، نوبت اجرا به ما رسید. قبل از مراسم آقای هوشیار آمد و گفت ما چند سال است می‌خواهیم هنر ایران را به اروپا نشان دهیم، ولی آنها قبول نمی‌کردند. حالا خدا خواسته، خودشان دعوتمان کرده‌اند. اولین گروهی که روی سن رفت، گروه سرور احمدی از تربت‌جام بود. هر گروه فقط 40 دقیقه وقت داشت. اجراها هم در فضای باز انجام می‌شد، خلاصه، آقای احمدی 40 دقیقه اجرا کردند و بعد از آنها ما رفتیم. خدا شاهد است در هیچ یک از برنامه‌های ما در ایران صدا درست نبود، آنجا یک هکتار زمین بود و آن همه مخاطب، اما صدا کاملا درست بود. شروع که کردم، قرار شد 5 دقیقه دوتار بزنم و بعد علیرضا [پسرش] شروع کند به نواختن. من نوایی را گرفتم و زدم. بعد از 40 دقیقه اجرای برنامه، حرکت کردیم که برویم. مردم هورا کشیدند. خلاصه آقای معاون آمد گفت اینها خواستند باید بنشینی و دوباره ساز بزنی. ما نشستیم40 دقیقه دیگر برنامه دادیم. خلاصه هر 40 دقیقه ما بلند می‌شدیم و آنها ما را می‌نشاندند. دو ساعت و بیست دقیقه بعد، آقای معاون آمد گفت این پیرمرد خسته شده و ما را خلاص کرد. بعد خبرنگارها ریختند سر ما. اگر بگویم جمعیت ما را روی دست بردند، دروغ نگفتم. آقای معاون به خبرنگارها گفت این خسته است باشد برای بعد. خلاصه ما رفتیم هتل، خسته شده بودیم یک چای خوردیم و دراز کشیدیم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر صدای در آمد. من خوابیده بودم علیرضا بلند شد و در را باز کرد. 24 نفر ریختند داخل. از لیبراسیون، نیویورک تایمز، بی‌بی‌سی و... ریختند داخل اتاق. از من 200 تا عکس گرفتند از تارم هم کلی عکس گرفتند. فردا صبح از هتل که آمدیم بیرون، دیدم یکی از عکس‌ها در صفحه اول روزنامه لیبراسیون بزرگ چاپ شده. بعد به ما گفتند سه برنامه برای ما دارند چون برنامه‌مان گل کرده. بعد آمدند گفتند با فلانی نگرد. حرف فلانی را گوش نکن. فلان کار را نکن. من هم برنامه‌ها را قبول نکردم. گفتم رفیقم را نمی‌فروشم. برگشتم ایران. یک ماهی نکشید که باز ما را خواستند تهران. گفتند باید بروید آلمان. ما هواپیما سوار شدیم و رفتیم فرانکفورت. شجریان هم با گروهش با ما بودند. آنجا یک نفر آمد گفت هنوز برنامه پاریس شما سر جایش است و باید اجرا کنی. این بود که ما از فرانکفورت برنگشته، رفتیم پاریس و برنامه‌ها را اجرا کردیم.یک نویسنده هم از فرانسه آمد گفت دارم یک کتاب می‌نویسم در مورد شما به نام «نسل آخر بخشی‌ها» که هنوز هم گاهی پیش‌ام می‌آید.»«یک روز، یکی از بچه‌های نجف‌آباد که در خارج از کشور استاد دانشگاه است، آمد و گفت حاجی، استاد دانشگاه سوربن تو را خواسته. مجبوریم تو را ببریم. باید با قطار برقی بروی و کنار راننده قطار هم می‌نشینی. نوه ما هم با ما بود. خب ما رفتیم. طبقه چهارم دانشگاه سوربن، این دانشگاه نمی‌دانید چقدر بزرگ است. من می‌گویم اندازه قوچان است.استاد آمد آنجا و گفت حاج آقا کی آمدی فرانسه؟ ما گفتیم 10 روزی می‌شود. پشت سر استاد، عکس یک گنبد بود. از من پرسید این گنبد کجاست؟ من کرمان نرفته‌ام، بعد از او اما چند باری رفتم، ولی آن زمان هنوز نرفته بودم. گفتم نمی‌دانم. گفت مقبره شاه نعمت‌الله ولی است. بعد گفت که به ایران آمده است و توضیح داد که همان کویری که ایرانی‌ها از آن بیزارند، یک ریگ‌اش به تمام اروپا می‌ارزد. یعنی آنها قدر ایران را می‌دانستند. ایران کشوری است که چهار فصلش درست است. این کشور کسری ندارد، ما احتیاج به کس دیگری نداریم.»
تهیه و تدوین گروه فرهنگ وهنر سیمرغ. نسرین شاهرخی.منبع :اینترنت.

فرهنگی بازدید : 25 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

"گل آقا" برمی گردد


صفرزاده سردبیر نشریه گل‌آقا به دنبال تعطیلی «ماهنامه گل‌آقا» و «بچه‌ها... گل‌آقا» گفت: تعطیلی این دو نشریه به معنای پایان فعالیت مؤسسه نیست و در اردیبهشت ماه گل‌آقا با تحولاتی منتشر می‌شود.
وی افزود: قطعا گل‌آقای جدید ماهنامه نیست؛ ولی اینکه چندوقت یکبار منتشر شود و یا سایز و تعداد صفحات چگونه است، روز 11 اردیبهشت همزمان با سالمرگ کیومرث صامنی فومنی اعلام خواهد شد.
سردبیر نشریه گل‌آقا انتشار گل‌آقای جدید را منوط به داشتن یکسری مجوزها از سوی وزارت ارشاد دانست و تأکید کرد: گل‌آقای جدید نشریه‌ای سیاسی، اجتماعی و انتقادی خواهد بود و با همان گروه قبلی فعالیت خود را آغاز خواهد کرد.
صفرزاده خاطرنشان کرد: سایت گل‌آقا همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
روز گذشته نیز علی زراندوز سردبیر هفته‌نامه «بچه‌ها...گل‌آقا» گفته بود که ماهنامه گل‌آقا پس از هفده سال (196 شماره) و هفته‌نامه بچه‌های گل‌آقا در آستانه ده سالگی (385 شماره) انتشار، دیگر منتشر نمی‌‌شوند.

فرهنگی بازدید : 46 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

سریالهای تلویزیونی از پائیز تا نوروز


مجموعه‌های فصل پاییز تلویزیون امسال دو مولفه مشترک را با خود یدک کشیدند؛ یکی جسارت در انتخاب مضامین و دیگری رکورددار شدن در برانگیختن واکنش‌ها همراه با اعتراض و انتقاد. تلویزیون پس از رکود تابستانی، پاییز را با دست پر آغاز کرد. رکود در مضمون و ساختار مجموعه‌ها شاید در آمارهای رسمی رسانه ملی لحاظ نشد یا چندان به چشم نیامد، ولی نفس ناماندگاری این آثار پس از گذشت تنها یک فصل که مخاطب را وادار به جستجوی بایگانی ذهنی برای پیدا کردن نام مجموعه‌های این فصل می‌کند، به خوبی گویای این است که تابستان تلویزیون اصلاً گرم نبود. از معدود مجموعه‌های این فصل که به واسطه "ساختار" تعداد قسمت‌های طراحی شده، در فصل‌های پاییز و زمستان همچنان به پخش خود ادامه می‌دادند، می‌توان به "چهل سرباز" و "چارخونه" اشاره نمود. دو مجموعه در حیطه‌های مختلف که اولی مقطع تاریخی ایران باستان و دومی طنزی سهل‌الوصول را محور کار قرار دادند.

"چهل سرباز" به کارگردانی محمد نوری‌زاد

و تهیه‌کنندگی محمد اسماعیلی در 28 قسمت ساخته شده و چهار دوره تاریخ ایران را به تصویر می‌کشد، دوره اساطیری که روایتگر جنگ رستم و اسفندیار است. بعد از هشت قسمت داستان وارد دوره اسلامی شده و زندگی پیامبر از زمان هجرت به تصویر کشیده می‌شود، یعنی زمانی که امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را از مکه به مدینه می‌برد و بعد از جنگ خندق و خیبر داستان مباهله نشان داده می‌شود. مجموعه در مقطع سوم وارد زندگی پیامبر می‌شود و به بررسی علت نوشتن شاهنامه و عشق فردوسی به حضرت علی(ع) و تشیع می‌پردازد و چهارمین دوره داستان امروز را روایت می‌کند. داستان مردانی از جنس امروز با همان پشتوانه تاریخی و اساطیری که روایت‌گر اتفاقاتی خواهند بود. نکته جالب درباره این مجموعه آن‌که از قبل از پخش، کارگردان در پیام‌های مختلفی مخاطبان این مجموعه را به صبر و حوصله و به نوعی تحمل کار دعوت کرد که رویکردی خاص است. "چهل سرباز" از همان ابتدای پخش به خاطر جذابیت پیدا نکردن روایت و داستان، جلوه‌های ویژه ابتدایی و ... نه توانست مخاطب عام را و نه علاقمندان به تاریخ کهن ایران و اسلام را جذب کند.
"در این سریال با وجودی که می‌بایست بر جایگاه اسطوره‌ها تأکید شود، ملغمه‌ای از موارد مختلف و گیج‌کننده به چشم می‌خورد و شخصیت‌های شاهنامه به آن شکل که باید برای مخاطب قابل لمس
نیست. حتی نقش رستم تاثیر منفی بر مخاطب می‌گذارد."


"واقعیت این است که سازندگان و افرادی که علاقمند به بازآفرینی متون کهن در دنیای امروز هستند ارتباط چندانی با پژوهشگران و اسطوره‌شناسان ما برقرار نمی‌کنند و از جزییات این آثار اطلاعی ندارند."
"چارخونه" مجموعه‌ای طنز به کارگردانی سروش صحت و تهیه‌کنندگی محسن چگینی از تابستان روانه پخش شد. این مجموعه از این وجه اهمیت داشت که به نوعی اولین کار مستقل چگینی پس از جدا شدن از برادران گلیان و مهران مدیری بود و این وجه رقابتی بر حاشیه و متن این مجموعه تأثیر گذاشت. اما "چارخونه" با در اختیار گرفتن برخی نویسندگان کارهای طنز قبلی چون محمدرضا آریان، علیرضا ناظرفصیحی، حمید برزگر، علیرضا بذرافشان و ... در حالی که مهره‌های شاخص این عرصه (برادران قاسمخانی، خشایار الوند، امیرمهدی ژوله) درگیر قرارداد خود با برادران گلیان بودند. اما این ترکیب هر چند از حضور صحت به عنوان نویسنده هم گاهی بهره می‌برد، نتوانست گامی رو به جلو در عرصه طنزهای روتین محسوب شود. حضور ستاره‌های تلویزیونی عرصه طنز که در کارهای قبل خوب جواب داده بودند مانند حمید لولایی، مریم امیرجلالی، رضا شفیعی‌جم، جواد رضویان و ... هم نتوانست کار را از ورطه سقوط نجات دهد چرا که "چارخونه" مصداق "خانه از پای بست ویران است" شد. این مجموعه از ابتدا با شرط ساخت کمتر از 90 قسمت از سوی مسوولان شبکه سه به تولید رسید، ولی این نکته به تدریج کمرنگ شد و تا آغاز ماه رمضان به پخش ادامه داد. در ایام تعطیلی هم اعلام شد که 90 قسمت دوم این مجموعه تا آغاز ماه محرم تولید و پخش می‌شود. "چارخونه" با وجود راضی نبودن مخاطب همواره در آمارهای رسانه ملی از درصد رضایتمندی مناسب برخوردار بود و بالاخره در روزهای آغاز زمستان با پخش پشت صحنه به کار خود پایان داد. اما مجموعه‌های پاییزی تلویزیون را که از نظر می‌گذرانیم، در نگاه اول وجه جسارت و نوآوری در انتخاب مضامین پررنگ می‌شود و البته این جسارت تاوان سنگینی هم دارد که بیشترین واکنش‌ها را به این مجموعه‌ها وارد کرده است. "حلقه سبز"، "ساعت شنی"، "روزگار قریب"، "شهریار"، "بیداری" و "بی‌صدا فریاد کن" مجموعه‌های جدید این فصل هستند که در کنار آنها مجموعه تکراری "مار و پله" پس از پایان "پول کثیف" هم پخش شد. "حلقه سبز" دومین مجموعه ابراهیم حاتمی‌کیا کارگردان سینمای دفاع مقدس دیروز و سینمای اجتماعی امروز است که پس از "خاک سرخ" روی آنتن تلویزیون رفت. مجموعه‌ای که با انتخاب یک روح به عنوان کاراکتر محوری، رویکردی ماورایی به موضوع پیوند اعضا دارد. هر چند مجموعه جدید حاتمی‌کیا در حد و اندازه‌های انتظاراتی که از یک کارگردان سینما و حتی توقعاتی که از سازنده "خاک سرخ" می‌رفت، ظاهر نشد. اما نکته مهم‌تر و جنجالی این مجموعه واکنش‌های زودهنگام پس از پخش اولین قسمت آن بود. از اعضا انجمن پیوند تا پزشکان و ... در واکنش‌های مختلف به این مجموعه موضع گرفتند و سهل‌انگاری در پرداختن به زوایای پنهان و آشکار پیوند اعضا را موجب از رونق افتادن توجه متقاضیان به امر پیوند دانستند. "حلقه سبز" هر چند واکنش برانگیز بود، به پخش خود ادامه می‌دهد و در حال حاضر بیشترین جذابیت خود را از حضور حمید فرخ‌نژاد در نقش یک روح که مخالف اهداء قلب خود به دیگری است، دریافت می‌کند. حضوری که باز هم تحت تأثیر دامنه‌های تخیل‌پردازی نویسنده، زیر سایه بزرگ شدن سن و سال این روح، تغییر ظاهر و چهره‌پردازی و گویش وی جلوه خود را از دست می‌دهد. این مجموعه همچنین به جهت این‌که پس از مجموعه ماه رمضانی "اغماء" پخش شد که هم به ارواح و هم به بیمارستان و اتاق عمل می‌پرداخت، نوعی پس زدگی در مخاطب ایجاد کرد که بی‌اختیار از این فضاهای تکراری و موقعیت‌های ماورایی خسته شده بود. "ساعت شنی" به نویسندگی احمد رفیع‌زاده و کارگردانی بهرام بهرامیان، به نوعی جنجالی‌ترین مجموعه این فصل است. این مجموعه با محور قرار دادن موضوع رحم جایگزین که در عرصه رسانه ملی و جامعه موضوعی تازه و البته جسورانه است، از ابتدا مورد بحث و نقد قرار گرفت. این مجموعه با شیوه پخش در روزهای زوج به نوعی جوی خاص را وارد فضای جامعه کرد و واکنش‌ها از همان زمان آغاز شد. هر چند می‌توان شیوه دراماتیک کردن چنین موضوع حساس و خاصی را در "ساعت شنی" مورد نقد و تحلیل قرار داد ولی بیشتر واکنش‌های ایجاد شده به نوع پرداختن به معضلات اجتماعی در مجموعه و به گفته این منتقدان سیاه‌نمایی آن بازمی‌گردد. رسانه ملی در اوج انتقادات در حالی که شورای نظارت پخش بر برنامه‌های این رسانه هم اعتراض خود را به مهندس ضرغامی اعلام کرد، شروع به پخش میزگردهای تحلیلی کرد که از حضور صاحب‌نظران و مسوولان مرتبط هم بهره می‌برد. در این میان رییس رسانه ملی هم خود به صورت شفاف به انتقادات پاسخ داد و راه را برای مباحثه با معترضان باز گذاشت. مجموعه "ساعت شنی" با رکورددار شدن در اعتراض و انتقاد هم از سوی سخنگوی دولت، غلامحسین الهام مورد نقد قرار گرفت و البته هنوز پرونده پخش هفتگی این مجموعه در شب های شنبه باز است و ... ابهام و نگرانی از ادامه نیافتن آن همچنان بر قوت خود باقی است. "روزگار قریب" به نویسندگی و کارگردانی کیانوش عیاری با پشت سر گذاشتن نزدیک به شش سال تولید در فصل پاییز آغاز به پخش کرد. عیاری که متخصص نمایش واقع‌گرایانه زندگی بر پرده سینما و تلویزیون است، با تلاش بی‌وقفه و تمرکز بر وجوه پنهان زندگی دکتر محمد قریب، بنیانگذار پزشکی نوین کودکان در ایران، انتظارات برای دیدن این مجموعه را بالا برد. مجموعه عیاری از معدود کارهایی است که می‌تواند در حد و اندازه‌‌های نام و اعتبار کارگردان و البته انتظاراتی که به واسطه طولانی شدن زمان تولید و ... می‌رود، ظاهر شود. مجموعه‌ای که توانست نمایش زندگی دکتر قریب را به روایتی دراماتیک بدل کند که اصلاً وجه نمایشی آن توی ذوق نمی‌زند. به علاوه عیاری که استاد انتخاب درست بازیگر و بازی گرفتن طبیعی از بازیگران است در "روزگار قریب" توانست بازی تحسین‌آمیز از مهدی هاشمی، آفرین عبیسی، مهران رجبی و ... بگیرد. این مجموعه از جهت اختصاص پنج بازیگر مختلف به مقاطع مختلف سنی قهرمان اصلی هم رکورددار است و در مجموعه‌هایی چون "حضرت یوسف"، "شهریار" و ... این تعداد به بیش از سه بازیگر نرسیده است. این مجموعه هر چند از وجه اعتراض و انتقاد مجموعه‌های قبل بی‌بهره بوده ولی حاشیه‌های دیگری داشته که واکنش‌هایی را به همراه داشته است. به تصویر درآمدن کاراکتر مهندس مهدی بازرگان که رضا بابک با چهره پردازی تحسین شده بسیار به ظاهر او نزدیک شده، از نکاتی بود که مشاهده این شخصیت سیاسی را پس از گذر سالیان از اتفاقات آغاز انقلاب، مورد توجه و البته انتقاد قرار داد. "شهریار" به نویسندگی مهدی سجاده‌چی و کارگردانی کمال تبریزی با تولیدی دو ساله پخش خود را آغاز کرد. زندگی شاعر معاصر آذری زبان که نقاط اوج و فرود دراماتیک فراوانی حتی در نقل قول‌های دهان به دهان دارد، به نظر محوری مناسب برای ساخت یک مجموعه‌ای است که در عین حال می‌تواند وجهی از تاریخ معاصر ایران را هم در بربگیرد. اما به نظر می‌آید همین وجه موجب ضربه زدن به وجه دراماتیک زندگی شهریار شده و ادغام شدن این وجوه در یکدیگر و پرش‌های نابهنگام در روایت موجب شده نه تنها حق مطلب درباره زندگی شهریار ادا نشود بلکه ترسیم اوضاع سیاسی اجتماعی آن روزگار هم به کاریکاتوری از واقعیت بماند. همان وجهی که در "روزگار قریب" با هوشمندی و نگاهی متعادل به تاریخ و درام نقطه قوت کار شده، در "شهریار" کار را به شکست کشانده است. دوگویشی بودن مجموعه که با زیرنویس‌های فارسی همراه است، انتخاب نامناسب بازیگران و مجموعه‌ای از عوامل این شک را تبدیل به یقین می‌کند که تبریزی وسواس و توجه همیشگی را برای ساخت این مجموعه به کار نبرده و به نوعی سفارشی بودن کار به شدت توی ذوق می‌زند. "بیداری" به نویسندگی و کارگردانی بهرام عظیم‌پور در میان مجموعه‌های این فصل شاید بی‌سر و صدا و کم‌حاشیه‌ترین محسوب شود. عظیم پور که دستیاری، انتخاب بازیگران و بازیگردانی در پروژه‌های کارگردانان سینما و تلویزیون را به عهده داشته با ساخت این کار وارد عرصه کارگردانی شده تا سلایقش را از وجهی دیگر مورد توجه مخاطب قرار دهد. "بیداری" از وجه جسارت مضمون انتخابی اگر در فصلی غیر از پاییز امسال، مثلاً همین تابستان گذشته به نمایش درمی‌آمد، می‌توانست مورد توجه بیشتری قرار بگیرد و بیشتر در موردش صحبت شود. چیدمان شرایط ازدواج یک دختر روستایی با پسری پولدار و تهرانی در جای خود با نوع پرداخت انجام شده، تازگی و جسارت دارد. به خصوص وقتی در همان قسمت‌های ابتدایی با حذف پسر جوان و مرگ او، شرایطی غیرقابل پیش بینی برای "ترنگ" و مخاطب پیش می‌آید. این مجموعه جز مضمون از زبان و لحن تصویری خاصی هم بهره می‌برد. این وجه از بازی‌های سرد، تخت و دور از احساسات‌زدگی بازیگران مجموعه تا نوع کارگردانی، انتخاب نما و قاب‌هایی خاص و حفظ فاصله از موضوع مرکزی هر سکانس نشأت می‌گیرد.
مجموعه‌ای که با ریتمی مناسب و تداوم ماجراسازی باورپذیر در روند داستان می‌تواند مخاطب را به نوع جدیدی از مجموعه‌ها پیوند دهد. "بی‌صدا فریاد کن" به نویسندگی و کارگردانی مهدی فخیم‌زاده از دیگر مجموعه‌های این فصل است. این مجموعه در ادامه "خواب و بیدار" و "حس سوم" به نوعی ضلع سوم این مثلث را تشکیل می‌دهد. مجموعه‌ای با حضور یکسری بازیگران ثابت که حضور همیشگی فخیم‌زاده را هم در میان کاراکترهای محوری یدک می‌کشد و البته تعقیب و گریز و اکشن حرف اول را در آن می‌زند. در مورد کارهای فخیم‌زاده به خصوص مجموعه‌های تلویزیونی‌اش ذکر این نکته لازم به نظر می‌آید که او یک نوع خاص از مضمون، پرداخت تصویری و کلاً مجموعه‌سازی را مورد توجه قرار داده و تلاشی هم نمی‌کند فراتر از معیارهای شناخته شده و تعریف شده آن حرکت کرده و به گفته دیگر، ساختارشکنی یا آشنازدایی کند. مجموعه‌ای که در سطحی خاص و قابل پیش بینی مخاطب را به ماجراجویی‌های هفتگی در محدوده زمان پخش خود دعوت می‌کند و از وجوه جدانشدنی آن شخصیت‌پردازی‌های ساده‌انگارانه، دیالوگ‌نویسی سطحی، جلوه‌های ویژه سهل و ... است. "بی‌صدا فریاد کن"‌ یادآوری می‌‌کند که گاهی فیلمسازان حد و اندازه‌های خاص برای رشد دارند و همیشه نباید از آنها انتظار حرکت رو به جلو داشت. گاهی درجا زدن بهتر از عقبگرد است. نکته‌ای که "حلقه سبز"، "شهریار" و ... آن را ثابت کردند.گر دآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ.منبع:Taban.net

فرهنگی بازدید : 29 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

ماه و سال و روز و هفته‌تان مبارک



نقل است در نوروز، جامی پر از حلوا برای پیغمبر هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: این چیست؟ گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسیدند: نوروز چیست؟ گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: آری. در این روز بود که خداوند عسکره را زنده کرد.
پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: عسکره هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده و سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان گفت بمیرید و مردند و سپس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که به آنان ببارد.
ازاین‌روست که پاشیدن آب در این روز رسم شد. پس از آن حلوا تناول و بقیه را میان یاران خود قسمت کرد و گفت: کاش هر روزی برای ما نوروز بود. سال در فرس باستان از کلمه «سرد» مشتق شده و به همین دلیل سال را با فصل سرد شروع می‌کردند.
نوروز، بزرگ‌ترین جشن ملی مردم ایران به شمار می‌رود. این روز در واقع آغاز نوزایی طبیعت و بشارت زنده شدن دوباره مردگان است. برگزاری جشن‌های آغاز سال نو بسیار قدیمی و کهن بوده و در هر دوره، اندکی از شاخ و برگ آن زده شده و درخت کهنسال نوروز بار دیگر منعطف با زمانه، رشد و نمو دیگری یافته است و امروزه نه تنها رسمی کهن که رسمی دینی نیز به شمار می‌رود که به نوزایی و بازگشت اشاره دارد.
در گذشته، سال در میان ایرانیان به ۲ بخش تابستان و زمستان تقسیم می‌شد که به تابستان «همه» و به زمستان «زینه» می‌گفتند. تابستان از آغاز بهار و فروردین آغاز و تا پایان مهرماه ادامه داشت که در واقع ۷ ماه به اضافه فروردین بود. ۶ ماه بعد نیز که از آغاز آبان شروع می‌شد، تا پایان اسفند و پنجه بزرگ ادامه پیدا می‌کرد.
زرتشتیان آغاز سال را با قرار گرفتن برج حمل در آفتاب و اعتدال بهاری شروع می‌کردند و مهرگان را به عنوان جشنی برای ۶ ماه پایان سال برپا می‌داشتند.
سلمان فارسی می‌گوید: «ما در عهد زرتشتی بودن می‌گفتیم خداوند برای زینت بندگان خود یاقوت را در نوروز و زبرجد را در مهرگان بیرون آورد و فضل این دو بر ایام دیگر، مانند برتری یاقوت و زبرجد است به جواهر دیگر.»
ایرانیان باستان سال نو را با انجام مراسم دینی آغاز می‌کردند و نوروز برای آنها مقدس بود و به این دلیل جشن‌ها و رسوم بازمانده از جشن نوروز را نباید تنها برای شادی و جشن ظاهری دانست و ریشه آن را باید در رسوم و عقاید دینی آنها بازجست.
جشن‌های نوروزی در ایران پس از ورود اسلام نیز با آیین‌های دین شریف درهم آمیخت و ضمن حفظ ریشه‌ها، شاخ و برگ‌های تازه یافت.
شاید به دلیل روحانی بودن جشن‌های نوروزی بود که پیامبر اکرم‌ص و امامان معصوم‌ع همگی به بزرگی از نوروز ایرانیان یاد کرده و بر تداوم آن پای می‌فشارند.
معلی بن خنیس به نقل از امام جعفر صادق‌ع می‌گوید: «گفتم ای سید من! فدای تو شوم. نمی‌آموزی به من نام روزها را به زبان فارسی؟»
جواب فرمود: «آنها روزی چند قدیم از ماه‌های قدیمند که هر ماهی ۳۰ روز است و زیاد و کم ندارد.
آنگاه افزود: اول هر ماه هرمزد نام دارد که نامی است از نام‌های خدای تعالی. در این روز آدم علیه‌السلام آفریده شد. فارسیان می‌گویند این روز جهت آشامیدن مفرحات و خوشحالی کردن خوب است و ما می‌گوییم روزی است مبارک و روز سرور و خرمی است...»
جشن‌های باستانی نوروزی مانند سبزه به آب دادن یا نذر و نیاز برای مردگان نیز نشانی از نوزایی است که همچنان برگزار می‌شود و نوروز را دوچندان ارزشمند و ماندگار می‌کند.

آیین‌های نوروزی‌

تردیدی نیست

فرهنگی بازدید : 35 پنجشنبه 01 مرداد 1394 نظرات (0)

رویدادهای مهم سینمایی در سال 1386


گیشه 86 و دو فیلم میلیاردی
گیشه 86 علی‌رغم همه افت‌وخیزهایش دو فیلم بالای یک میلیارد تومان (اخراجی‌ها و توفیق اجباری) داشت که از این حیث جالب توجه می‌نمود. البته علی‌رغم فروش بالای "اخراجی‌ها"، متوسط فروش فیلم‌های اکران بهار امسال با افت شدیدی نسبت به اکران بهار 85 روبه‌رو شد که گسترش لحظه‌به‌لحظه توزیع و تکثیر سی‌دی‌های غیرمجاز فیلم‌های روی پرده در این افت، تاثیر مستقیم داشت.
فروش "اخراجی‌ها" بهار امسال توانست متوسط فروش فیلم‌های ایرانی در فصل بهار را به حد مطلوبی برساند اما در نهایت فروش سایر فیلم‌های اکران بهار با افت شدیدی نسبت به اکران نوروز و نیز اکران بهار 85 روبه‌رو شد که به عقیده کارشناسان، گسترش لحظه‌به‌لحظه توزیع و تکثیر سی‌دی‌های غیرمجاز فیلم‌های روی پرده در این افت، تاثیر مستقیم داشته است. در ادامه، با فعالیت ستاد مبارزه با عرضه فیلم‌های غیرمجاز، معضل قاچاق فیلم تا اوایل اسفند و قاچاق عجیب "سنتوری" که ربطی به موارد دیگر نداشت، حل شد و فیلم‌های تابستان، پائیز و زمستان با امنیت اکران شدند.
براین اساس، فیلم‌های اخراجی‌ها(مسعود ده‌نمکی) با فروش یک میلیارد و 400 میلیون تومانی در تهران که این رقم با فروش شهرستان به رقم دومیلیارد و این فیلم به عنوان پرمخاطب‌ترین فیلم امسال سینمای ایران دست یافت و در تاریخ سینمای ایران نیز به جایگاه منحصر به فردی رسید. این فیلم همچنین در شبکه نمایش خانگی هم با استقبال وسیعی روبرو شد.
بعد از "اخراجی‌ها"، این فیلم‌ها در رده 10 فیلم پرمخاطب‌ سال 86 قرار گرفتند:
توفیق اجباری با بیش از یک میلیارد و 100 میلیون تومان، کلاغ‌پر با 386 میلیون تومان، پارک وی با 381 میلیون تومان، نصف‌ مال من نصف مال تو با 373 میلیون تومان، مهمان با 355 میلیون تومان،‌ روز سوم با 338 میلیون تومان، رفیق بد با 294 میلیون تومان، رئیس با 265 میلیون تومان و خون‌بازی با 343 میلیون تومان.
حاشیه‌های «نقاب» و «سنتوری»نقاب و سنتوری به دلیل حاشیه‌های اکران، دو فیلم جنجالی سینمای ایران در سالی که گذشت بودند. اکران "نقاب" با واکنش‌هایی همراه شد و بلافاصله نسخه کامل فیلم در سطح شهر پخش شد. این قضیه موجب شد تا تهیه‌کننده فیلم یک مجلس ختم نمادین برای این فیلم ترتیب دهد تا در قالب آن اعتراض خود نسبت به پخش سی‌دی‌های قاچاق این فیلم را به گوش مسئولان برساند، گرچه نظر صریح وزیر ارشاد در مورد فیلم "نقاب" این بود که نسخه دارای مجوز "نقاب" هم فیلم خوبی نیست.
چند ساعت بعد از این که در روز 26 خرداد بیانیه‌ای از سوی وزارت ارشاد در خصوص "عذرخواهی از مردم از بابت پخش فیلم نقاب" منتشر شده بود، مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی اعلام کرد مبنای اطلاعیه عذرخواهی وزارت ارشاد ازاکران فیلم "نقاب"نسخه اولیه و اصلاح نشده این فیلم بوده است، ‌نه آنچه درحال اکران است. اما سه روز بعد، وزیر ارشاد گفت: بعد از ساختن "نقاب" بعضی‌ها وساطت کردند که با حذف چندین صحنه می‌توان این فیلم را اکران کرد و شورای اکران نیز مواردی را که باید حذف می‌شد اعلام نمود ولی متاسفانه سی‌دی که از این فیلم در جامعه پخش شد بدون حذف موارد مورد نظر شورای اکران بود، گرچه اصلا نسخه‌ مجوز گرفته فیلم نیز، فیلم خوبی نیست.
در همان روز معاونت سینمایی در پی انتشار گسترده سی دی‌های نسخه غیرمجاز فیلم "نقاب" طی بیاینه‌ای از اتوبوس‌های مسافربری، برخی پرواز‌های هوایی، مجتمع‌ها، هتل‌ها و دیگر اماکن عمومی خواست تا از نمایش این فیلم و فیلم‌های غیرمجاز خودداری کنند.
"علی آشتیانی‌پور" تهیه‌کننده فیلم سینمایی "نقاب" هم اظهار داشت:پخش کنندگان سی دی غیرقانونی "نقاب" فیلمی را به دست مردم رسانده‌اند که مطلوب من نیست.
جالب آن که اول تیر؛ جواد شمقدری مشاور هنری رئیس‌جمهور در گفت‌وگو با فارس خبر داد: فکر می‌کنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در مورد عذرخواهی از اکران فیلم نقاب کار درستی انجام داد و این موضوع مهمی بود ولی جریان قدرتمند موجود در سینمای ایران که خودش را مهم‌تر می‌داند، روابط عمومی وزارت ارشاد را وادار به بازپس‌گیری عذرخواهی از اکران "نقاب" کرد.
اما "سنتوری" نیز در سه نوبت حاشیه‌ساز شد، یکی زمان قبل از موعد اکران که درباره مجوز داشتن یا نداشتن خواننده این فیلم حرف و حدیث‌هایی وجود داشت، دوم مقطع زمانی سوم مرداد به بعد و در شرایطی که فیلم برای نمایش در این روز آماده شده بود اما مدیر روابط عمومی معاونت سینمایی اعلام کرد، فیلم "سنتوری" ساخته داریوش مهرجویی با تأخیر به نمایش عمومی در می‌آید و در ادامه صحبت از "غیرقابل نمایش بودن" فیلم توسط وزیر ارشاد شد و در بخش سوم، زمانی که با پایان جشنواره فیلم فجر، به صورت ناگهانی نسخه‌های دی‌وی‌دی با کیفیت "سنتوری" به صورت غیرمجاز پخش شد!
وزیر ارشاد در توضیح توقیف فیلمی که پروانه ساخت گرفته، در جشنواره شرکت کرده و پس از دریافت پروانه نمایش در نوبت اکران قرار گرفته؛ گفته بود: فیلمنامه سنتوری سال 81 با نامی دیگر به معاونت سینمایی ارائه شد اما به دلیل مشکلاتی که داشت نتوانست مجوز ساخت دریافت کند. اما حالا که فیلم ساخته شده ، قابلیت نمایش عمومی ندارد.
اما مقطع توزیع سی‌دی‌های این فیلم نیز حاشیه‌ساز بود. تهیه‌کننده "سنتوری" در گفت و گو با فارس در پاسخ به برخی شائبه‌ها اظهار داشت: "حجت - ف" (سردسته تکثیرکنندگان سنتوری) را نه می‌شناسم و نه نسبتی با او دارم. این در حالی بود که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در واکنش به تهمت کسانی که دست‌اندرکاران سینمایی را عامل توزیع "سنتوری" می‌دانند، گفت: شواهد و قرائنی در دست است که بر اساس آن می‌توان نقش عوامل فیلم سنتوری در توزیع قاچاق آن را مورد بررسی جدی قرار داد.
5 اسفند نیز معاونت امور سینمایی در گفت‌وگویی ویژه با فارس گفت: عده‌ای با پخش سی‌دی غیرمجاز فیلم "سنتوری" می‌کوشند تا ضمن رساندن آسیب‌های مادی، به صاحبان فیلم ،آسیب‌های کلان معنوی را نیز به سینمای کشور و مسئولین دلسوز این سینما که در شرایطی سخت برای سینمائی بالنده در تلاش‌اند، وارد کنند.

توفیق در سالن‌سازی و مبارزه با قاچاق فیلم
توفیق گسترده در بازسازی سالن‌های سینمایی تهران و شهرستان‌ها و احداث سالن‌های جدید با حمایت مؤسسه سینماشهر معاونت سینمایی از جمله رخدادهای مهم سینمایی امسال بود.
همچینن ستاد مبارزه با عرضه و تکثیر غیرمجاز فیلم‌های ایرانی عملکرد مثبتی داشت و با اقداماتی گسترده و با جلب همکاری اهالی سینما، پلیس امنیت و مقامات قضایی؛ فضای امنی را از آغاز فعالیت در تابستان امسال تا اوائل ماه پایانی سال برای سینمای ایران ایجاد کرد به طوری که حتی پخش سی‌دی "سنتوری" را هم که توسط همین ستاد بساطش برچیده شد، نمی‌توان به ناکارآمدی این ستاد نسبت داد. گرچه "ابراهیم داروغه زاده" دبیر این ستاد و مدیرعامل مؤسسه رسانه‌های تصویری که در این مؤسسه نیز عملکرد با کاهش قیمت عرضه، کاهش فاصله اکران تا پخش فیلم‌ها در شبکه خانگی و افزایش کیفی کارها، عملکردی کاملا مثبت داشت، رسما از مردم و دست‌اندرکاران سینما بابت این اتفاق (که به دلیل ضبط و پخش فیلم در خارج از کشور رخ داده بود) عذرخواهی کرد...
از عملکرد مؤسسه سینماشهر در سال 86 نیز می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
طراحی و ساخت "نمازخانه" در 17 سینمای کشور، استانداردسازی گیشه 47 سینمای کشور، تعویض و نصب16710 صندلی جدید و مدرن در 52 سینمای کشور، بهره‌برداری از سینما بهمن قزوین، سینما قدس بندر انزلی،سینما استقلال‌زنجان، تجهیز و بازگشایی سینما "آزادی" بابل و لنگرود، مدرن‌سازی و بازگشایی سینما "آسیا"ی شیراز بعد از 40 سال و...

حاشیه‌های خانه سینما اتحادیه و شورای عالی
در سال 86، تشکیل شورای‌عالی تهیه‌کنندگان، در ابتدا موجب درگیری‌‌های کلامی شد و حاشیه‌های پررنگی را ایجاد کرد. کدورت‌هایی که زمینه‌ساز خروج تعداد زیادی از فیلم‌های ایرانی از جشن سینمای ایران با تصمیم "اتحادیه تهیه‌کنندگان" شد.
اما؛ اولین خبر حاشیه‌ساز در این زمینه، 14 مهر منتشر شد. روزی که سیدرضا میرکریمی مدیر عامل خانه سینما و محمود اربابی مدیر کل ارزشیابی و نظارت سینمای حرفه‌ای اعلام کردند که در جلسه‌ای با حضور محمدرضا جعفری جلوه معاون امور سینمایی، سیدرضا میرکریمی مدیر عامل خانه سینما، محمود اربابی مدیر کل ارزشیابی و نظارت سینمای حرفه‌ای و نمایندگان تشکل‌های تهیه‌کنندگی متشکل از مرتضی شایسته ، منوچهر محمدی ، عزیزالله حمید‌نژاد و علیرضا رضاداد در بیانیه‌ای مشترک مورد بحث و بررسی قرار گرفت و با توجه به تعامل و ضرورت توجه به منافع ملی سینمایی کشور،‌ مورد تصویب کلیه حاضران قرار گرفت اما به دلیل پاره‌ای اختلاف‌نظرها، تشکیل جلسات آن به تاخیر افتاد.
این رخداد مواضع گاه متفاوت اعضای اتحادیه و کانون تهیه‌کنندگان را به همراه داشت اما سرانجام در 27 آبان امسال تهیه‌کنندگان سینمای ایران برای همکاری در "شورای‌عالی‌تهیه‌کنندگان" توافق کردند و سخنگوی اتحادیه تهیه‌کنندگان و توزیع‌کنندگان فیلم ایران این توافق را ناشی از هدف اهل سینمای ایران در ایجاد وحدت دانست.
این تشکل بر اساس همفکری و تعامل برای تدوین و تصویب اساسنامه جدید (که تعیین کننده روابط تشکل‌ها بر اساس نظام فراکسیونی خواهد بود)، دستورکار خود را تعیین خواهد نمود و بر این اساس، کلیه مسائل صنف تهیه کنندگی توسط این شورا مورد حل و فصل قرار خواهد گرفت و تا تصویب اساسنامه جدید این شورا نماینده قانونی صنف تهیه کنندگان در کلیه امور خواهد بود.
21 آذر با انتخاب غلامرضا موسوی، مهدی فخیم زاده و منوچهر محمدی اولین هیئت‌رئیسه شورای‌عالی تهیه‌کنندگان با هدف ایجاد وفاق در سینمای ملی شکل گرفت.
بر این اساس، سیدغلامرضا موسوی (سخنگوی اتحادیه تهیه‌کنندگان و توزیع فیلم ایران) رییس شورای‌عالی تهیه‌کنندگان تشکیل شد، مهدی فخیم‌زاده (عضو مجمع فیلمسازان سینمای ایران) به عنوان نایب‌رییس شورای عالی تهیه‌کنندگان و منوچهر محمدی (عضو کانون تهیه‌کنندگان سینمای ایران) به عنوان سخنگوی شورای عالی تهیه‌کنندگان انتخاب شدند.

تعزیه‌خوانی برای مظلومیت سینما در تجمع سینماگران
اردیبهشت امسال در مراسم گردهمایی اهالی سینما در دفاع از حقوق سینماگران ایرانی، نمایش تعزیه ویژه‌ای در باغ فردوس اجرا شد و در بخشی از آن نمایش تعزیه ویژه‌ای در محل مخصوص اجرای برنامه‌ها به روی صحنه رفت که در آن یک قاچاقچی فیلم در قالب شمر، به سراغ پرده‌نقره‌ای سینما ‌رفت تا جان او را بگیرد!
در این مراسم اهالی سینما پای طومار قطعنامه مراسم را امضا کردند.
اولین گردهمایی سینماگران در دفاع از حقوق سینمای ایران با صدور بیانیه‌ای‌ در دفاع از حقوق سینمای ایران، به پایان رسید.
تجمع کنندگان در این قطعنامه متذکر شده‌اند: نابودی سینمای ملی یعنی نابود فرهنگ و هنر، نابودی و ویرانی سرمایه‌های ملی، عدم امنیت سرمایه‌گذاری، افزایش بحران بیکاری موجود در سینما، عدم امنیت شغلی و حرفه ای اعضای خانه سینما و.... نهایتا یعنی نابودی فکر و ذوق ایرانی و به انزوا کشاندن هنرمند اندیشمند ایرانی.در این سال‌ها علیرغم تلاش‌های ارزنده دلسوزان و تشکل‌های سینمایی، متأسفانه برای اعتراضات مکرر و متداول فردی، جمعی و صنفی خود، گوش شنوایی نیافته‌ایم و یا اگر هم بوده، چنان عاجز از عمل و اقدام به میدان آمده که راه به جایی نبرده است.
در ادامه بیانیه آمده است: اکنون هنرمندان و دست‌اندرکاران سینمای ایران بر آن شده‌اند تا این بار، از یک حنجره و دست در دست یکدیگر صدای اعتراض و تظلم خویش را به هر نحو و وسیله‌ای اعلام و ابراز نمایند و تا رسیدن به خواسته های به حق صنفی خود از پای ننشینند. ما چاره‌نهایی برخورد با این پدیده شوم و امنیت برانداز را، تنها در بروز اراده‌ای ملی می‌دانیم و در گام نخست، تمامی نهادها و مسئولین مرتبط را به تحرکی جدی و نه فرمایشی فرامی‌خوانیم.
در این قطعنامه می‌خوانیم: سینمای ایران عزم راسخ دارد تا با گسترش دامنه اعتراضات جدی و قاطع خود از تمامی ابزار، امکانات و توانمندی‌های خود برای نجات سینمای نوین ایران از محاق موجود استفاده کند. سینمای ایران امیدوار است که مسئولین فرهنگی و نهادهای ذیربط،‌ این اولین هشدار را جدی گرفته و در جریان این جنگ نابرابر سینما در مقابل باندهای مافیایی اقتصادی و ضد فرهنگی، به کمک و یاری آنان بشتابند.

بازگشت سینما آزادی
ساخت و گشایش سینما آزادی، از جمله مهم‌ترین رخدادهای سال 86 سینمای ایران بود. سینما آزادی پس از 10 سال، 17 بهمن در قالب 5 سالن "آزادی"، "شهرفرنگ"، "شهرقصه"، "شهرهنر" و "شهر هفتم" افتتاح ‌اولیه شد و به نیمه دوم جشنواره فیلم فجر و داوری‌ها رسید. "حسن بنیانیان" رئیس حوزه‌هنری طی حکمی، "رحمت‌الله محرابی" را به عنوان مدیر فرهنگی مجتمع فرهنگی سینما آزادی منصوب کرد.
این مجتمع فرهنگی، در زمینی به مساحت 850 متر و در زیربنایی بالغ بر 12 هزارمترمربع، پنج سالن را در خود جای داده که گنجایش سالن اصلی آن بیش از 600 نفر و ظرفیت هر یک از سالن‌های دیگر بالغ بر 160 صندلی است. این سینما در پخش تصویر و صدا، از آخرین دستاوردهای تکنولوژیک بهره برده و از طریق ارتباط لحظه به لحظه با سینماهای دنیا می‌تواند فیلم‌های دیجیتال را به نمایش بگذارد.
سیستم پخش صدا این سینما برای سبک‌های مختلف موسیقی و فرمت های متنوع سینمایی قابل تغییر و کنترل است و قابل توجه اینکه اتاق فرمان های پخش فیلم و کنسرت آن نیز از هم مستقل هستند.
سیستم اطفا حریق هوشمند، تجهیز ساختمان به 13 دستگاه پله برقی، 2 آسانسور با ظرفیت 12 نفر، دو مسیر راه پله‌ای برای دسترسی به طبقات و دستگاه اتوماتیک فروش بلیت، از دیگر امکانات این مجتمع است.
سینما آزادی، سوم اردیبهشت 1348 با اکران فیلم سینمایی مارلیک، در چهارراه عباس‌آباد تهران آغاز به کار کرده بود. این سینما در سال‌های 55 و 69 نیز دچار آتش سوزی خفیف شده بود اما در حادثه فروردین ماه 1376، به طورکامل از بین رفت.

تغییر مدیریت فارابی
سرانجام پس از مدت‌ها کش و قوس و شایعه‌، 27 تیر، استعفای "علیرضا رضاداد" از مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی پذیرفته شد و 10 روز بعد پس از برپایی چند جلسه متعدد برای انتخاب جانشین وی، "مجید شاه‌حسینی" که از ابتدا صحبت حضور او بر این مسند بر سرزبان‌ها بود، به عنوان مدیرعامل جدید فارابی معرفی شد.
صبح چهارشنبه 10 مرداد، مراسم تودیع "رضاداد" و معارفه "شاه‌حسینی" برگزار شد.

دونیمه شدن جشنواره فیلم فجر
از جمله اتفاقات مهم و قابل توجه سالی که گذشت، تصمیم برگزارکنندگان جشنواره فیلم فجر در دو نیمه ساختن این جشنواره بود. تصمیمی که ابتدا با نظرهای مختلفی همراه شد و عده‌ای برابر آن موضع گرفتند. سرانجام با آغاز جشنواره فیلم فجر، علی‌رغم همه حرف و حدیث‌ها، دبیر جشنواره فیلم فجر تصمیم خود را عملی ساخت و جشنواره فیلم فجر را در دو نیمه خارجی (5 روز نخست) و ایرانی (6 روز بعدی) برگزار کرد و اختتامیه بخش بین‌المللی نیز در پایان نیمه اول برپا شد. "شاه حسینی" یکی از دلایل مهم این تفکیک را فاصله‌گذاری بیشتر با جشنواره برلین جهت توجه بیشتر مهمانان خارجی جشنواره برای حضور در جشنواره فجر اعلام کرد.

عدم برپایی جشنواره دفاع مقدس
7 مهر 86؛ فارس خبری در خصوص احتمال عدم برپایی جشنواره دفاع مقدس را منتشر ساخت و در ادامه آن، 29 مهر 86در میان واکنش‌های منفی سینماگران دفاع مقدس، خبر قطعی عدم برپایی جشنواره را روی خط فرستاد.
اما رخداد بعدی، اعلام ادغام دو جشنواره دفاع مقدس و فجر بود. ابتدا 21 آبان 86، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس گفت: جشنواره فیلم دفاع مقدس امسال همزمان با جشنواره فیلم فجر برگزار می‌شود و سپس، سه روز بعد، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفت و گو با فارس اعلام کرد که "جشنواره فیلم دفاع مقدس" از این پس شاخه‌ای از "جشنواره فیلم فجر" خواهد شد.
در ادامه، با توجه با واکنش سینماگران و نیز عدم تولید کافی فیلم در این زمینه؛ وزیر ارشاد 10 آذر درگفت‌وگو با فارس اعلام کرد: ادغام جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم دفاع مقدس منتفی شده است و سه روز بعد نیز "میرفیصل باقرزاده" در پاسخ به پرسش‌ فارس خبر داد: آینده جشنواره فیلم دفاع مقدس را وزارت ارشاد معلوم خواهد کرد. او همچنین در 13 اسفند ماه، گفت: دیگر دخالتی در برپایی "جشنواره فیلم دفاع مقدس" نخواهیم داشت.

بودجه سینما و حواشی پیرامون آن
در حالی که امسال اخبار مختلفی پیرامون افزایش یا کاهش بودجه سینمای ایران به گوش می‌رسید، در نخستین روز جشنواره فیلم فجر خبر رسید: با آغاز برگزاری بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر و نیاز سینمای ملی به توجه و همراهی موثر و جدی‌تر دستگاه‌های سیاست‌گذار و قانون‌گذار، صحبت از کاهش پنجاه‌میلیارد ریالی بودجه سینما می‌شود. این در حالی بود که چند روز قبل از آن امیررضا خادم گفته بود: "سینما نسبت به سایر هنرها از جمله تئاتر، موسیقی و تجسمی بودجه خوبی برخوردار شده" در عین حال که متذکر شده بود: عدم توجه به بودجه دیگر گرایش‌های هنری باعث عقیم ماندن سینمای ایران می‌شود.
این در حالی بود که معاون امور سینمایی در گفت‌وگو با فارس متذکر شده بود: شش برنامه عملیاتی سینمای ایران در سال 87، نیازمند افزایش چشمگیر بودجه است و با هزینه این بودجه شاهد سینمایی متناسب و در خور و شأن مردم خواهیم بود و محمدحسین صفارهرندی نیز گفته بود: حمایت درست و حسابی در این سال‌ها از سینما نشده است و امیدوارم شاهد نگاه مهربان مجلس به سینما باشیم تا خیزی که برای رونق سینما برداشته شده، متوقف نشود.

مصدومیت پگاه آهنگرانی
24 تیر 86، پگاه آهنگرانی در حین فیلمبرداری صحنه‌ای از فیلم "آتش سبز" و در شرایطی که باید در یک تور ماهیگیری به ایفای نقش می‌پرداخت، با بالا رفتن از سطح زمین، به‌دلیل پوسیدگی و پاره شدن تور، از ارتفاع سقوط کرده و دچار شکستگی از ناحیه ستون مهره‌ها شد.
در پی این حادثه، "منیژه حکمت" مادر "پگاه آهنگرانی" درخواست تشکیل"کمیته حقیقت‌یاب" برای حادثه مصدومیت دخترش را به "خانه سینما" مطرح کرد و درادامه بیانیه انجمن بازیگران در مورد حادثه مصدومیت "پگاه آهنگرانی" و درخواست اتحادیه تهیه‌کنندگان برای محاکمه صنفی مسئول حادثه و تحقیق شورای صیانت "خانه سینما" درباره مصدومیت این بازیگر منتشر شد.
26 مرداد 86، گزارش کامل شورای صیانت "خانه سینما" درباره حادثه "آتش سبز" اعلام شد و بر این اساس این شورا، ژیلا مهرجویی مسئول طراحی صحنه، مرضیه قریشی مدیر تولید و قاسم قلی‌پور تهیه‌کننده این فیلم را جهت اعمال تنبیهات صنفی به اداره کل ارزشیابی و نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی کرد.

برق‌گرفتگی "مصطفی کرمی"
از اتفاق‌های مهم سینمای 86، حادثه ناگواری بود که برای یک فیلمبردار جوان به وقوع پیوست. اول مرداد 86 "مصطفی کرمی" سر صحنه فیلم "کاغذ باد" دچار این حادثه شد که در ادامه به قطع تدریجی دست و پای وی برای جلوگیری از نفوذ برق‌گرفتگی به بخش بیشتری از جوارح وی انجامید. روابط عمومی شرکت توزیع نیروی برق استان گلستان ضمن تکذیب موضوع "جدا شدن و سقوط سیم برق‌دار"، اعلام کرد: صعود غیر عقلانی و بدون حضور کارشناسان ذیربط، باعث بروز حادثه برای "مصطفی کرمی" شده است. خود وی در گفت‌وگو با فارس اعلام کرد: قربانی سهل انگاری عده‌ای شدم که ساخت فیلم کوتاه را خیلی ساده و آسان می‌بینند در حالی که به این صورت نیست و عوامل این گونه کارها نیز باید بیمه شوند. 7 مرداد 86، کمیته پیگیری حادثه‌ برق‌گرفتگی "مصطفی کرمی"، در "خانه سینما" تشکیل جلسه داد.
رئیس سازمان توسعه سینمایی سوره گفت: مجوز ساخت طرح‌های تصویب شده کرمی را صادر می‌کنیم و حسن بنیانیان رئیس حوزه هنری در دیدار با "مصطفی کرمی" برای استخدام مصطفی کرمی در حوزه هنری قول مساعد داد. در ادامه رخشان بنی‌اعتماد، پرویز پرستویی و رضا میرکریمی از طرف "خانه سینما" از "مصطفی کرمی" عیادت کردند. "پرویز پرستویی" در روزهایی که همه‌جا از واریز کمک‌های مالی به "مصطفی کرمی" خبرهایی شنیده می‌شد، اعلام کرد: این کمک‌ها نباید بوی جمع‌آوری صدقه بدهد. من حس می‌کنم اعلام شماره حساب برای کمک به وی دور از فرهنگ ایرانی است.
در ادامه امیررضا خادم به ملاقات "مصطفی کرمی" رفت و "جواد شمقدری" نیز اعلام کرد رئیس جمهور هزینه‌های درمان این فیلمبردار حادثه دیده را که در گروه تصویربرداری سفرهای استانی رئیس جمهور نیز فعالیت داشته، تقبل کرده است. انجمن سینمای جوانان ایران نیز با مساعدت معاونت سینمایی کمک 140 میلیون ریالی خود را اعلام کرد و در ادامه با رسیدن کمک‌های مالی و انجام تسویه حساب؛ "مصطفی کرمی" 18 شهریور از بیمارستان مرخص شد.

تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 25
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 33
  • بازدید ماه : 47
  • بازدید سال : 868
  • بازدید کلی : 8,046