loading...
فرهنگی
فرهنگی بازدید : 31 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

حسین بن منصور حلاج صوفی و عارف شهید ایران زمین



ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر حسین بن منصور حلاج صوفی و عارف بی پروای ایرانی ، در سده ی سوم و آغاز سده ی چهارم ه.ق است که آثارش همگی به زبان تازی است و در نهایت به دست اعراب تازی نیز تکه تکه شد

یا حضرت مولانا

آنها که محققان این درگاهند نزد دل اهل دل چو برگ کاهند

اهل دل خاصگان شاهنشاهند باقی همه هر چه هست خرج راهند

............

گفتند که شش جهت همه نور خداست فریاد ز خلق خاست کان نور کجاست

بیگانه نظر کرد به هر سو چپ و راست گفتند دمی نظر بکن به چپ و راست

حسین بن منصور حلاج صوفی و عارفشهید ایران زمین

وفات ( 309-244 ه.ق)

ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر حسین بن منصور حلاج صوفی و عارف بی پروای ایرانی ، در سده ی سوم و آغاز سده ی چهارم ه.ق است که آثارش همگی به زبان تازی است و در نهایت به دست اعراب تازی نیز تکه تکه شد .

وی حدود سال(244ه.ق) در تور نزدیک بیضاء فارس از مادر زاد . نوه ی یکی از زرتشتیان یا از دودمانی زرتشتی ایران بوده که گفته اند بزرگ آن دودمان ابوایوب شهابی است وی از سال 260 تا 284 با دوستان صوفی خود ، مانند سهل بنعبدالله تستری ، ابوعبدالله عمروبن عثمان مکی ، جنید بغدادی درخلوت زیسته است . گفته اند:پدر وی پنبه زن یا پنبه فروش بوده و بیشتر گمان می رود که حسین را هم به همین علت حلاج نامیده باشند . اگر چه دیگران ، جز این گفته اند نیز گفته اند:" پدر وی در مسافرتی که به مناطق نساجی ایالت خوزستان که در آن وقت از تستر ( شوشتر کنونی ) تا واسط ( شهری در کنار دجله ، بین بصره و کوفه ) امتداد داشته ، کرده ، پسر را نیز با خود برده است .

حلاج در دارالحفاظ شهر واسط به فراگرفتن علوم مقدماتی پرداخته و تا دوازده سالگی قرآن را از بر کرده است ، و سپس در پی فهم قرآن به ترک خانواده و خانمان گفته و مرید سهل تستری شده و از او رسم چله نشستن بر طریق موسی کلیم الله را یاد گرفته است .

حلاج دو سال در خدمت سهل تستری بود ، پس عزم بغداد کرد . اول سفر او در هجده سالگی بود ، پس به بصره رفت و با عمروبن عثمان مکی ملاقات کرد و هجده ماه با او صحبت داشت و ابویعقوب اقطع بصری دخترش را بدو داد ، چون عمروبن عثمان مکی با این ازدواج سازگاری نداشت ، گاه به گاه میان عمرو مکی و اقطع بصری سخن به تندی می رفت . چون حلاج بی پروایی می کرد ، و سخنانی بر خلاف ظاهر و خارج از فهم عامه می گفت . عمروبن عثمان از او برنجید ، حلاج نیز به بغداد آمد و پیش جنید رفت . جنید او را به سکوت و خلوت گزینی فرمان داد ، چند گاه در صحبت او صبر کرد ، آخر طاقت نیاورد و به حجاز رفت و یک سال مجاور ماند . لیکن باز به بغداد آمد و با گروهی از صوفیان پیش " جنید بغدادی " رفت و از وی چند مسأله پرسید . جنید جواب نداد وگفت :" زود باشد که سر چوب پاره سرخی کنی " حسین نیز گفت :" آن روز که من سر چوب پاره سرخ کنم ، تو جامه ی اهل صورت پوشی " و عجب این است که در آن روز که ائمه فتوی دادند که حسین را بباید کشت ، جنید در جامه ی تصوف بود و فتوی نمی نوشت . خلیفه فرموده بود که:" خط جنید باید " ناچار جنید دستار و دراعه در پوشید ، به مدرسه رفت و جواب فتوی نوشت که :" بر ظاهر حال کشتنی است و فتوی بر ظاهر است . اما باطن خدای داند "

حلاج در سال 270 وقتی 26 سال داشت برای گزاردن حج عزم کعبه کرد ، و این نخستین بار بود که به مکه می رفت . در راه سخنان وجد آمیز و شورانگیز می گفت و در سفر بسیار خرقه پوش با او بودند . چون به مکه رسید ابو یعقوب نهرجوری ( وفات 330 ه.ق) او را به سحر منسوب کرد . حلاج از سخن او و دیگر دشمنان خود پروایی نکرد و بهبصره و از آنجا به اهواز آمد . در مراجعت از مکه به اهواز ، به تعلیم مردم ، به ویژه صاحبدلان پرداخت ، با صوفیان قشری و عالمان ظاهری به مخالفت پرداخت و نزدیک خاص و عام قبول یافت و از اسرار با خلق سخن گفت و خرقه از سر کشید و به خاک انداخت و گفت :" این رسوم ، همه نشان تعلق و عادت است و این هر دو مانع راه است " به قول خواجه ی شیراز :

زیر بارند درختان که تعلق دارند ای خوش سرو که از بار غم آزاد آمد

حلاج چون پیوند دوستی خود را با دوستان صوفی خود گسیخت ، مانند یکی از داعیان مذهبی در خراسان ( طالقان ) ، اهواز ، فارس ، هند ( گجرات ) و ترکستان به گردش پرداخت و تصوف و زهد را در جهان پراکند .

گفته اند مسافرت وی به هندوستان و ترکستان ( ماوراءالنهر ) بیشتر برای آن بود که پیرامون مانی و بودا را ملاقات کند . در هندوستان ، از کناره ی رود سند و مولتان به کشمیر رفت و در آنجا به کاروان اهواز که کالاهای شهر طراز و شوشتر را به چین می بردند و کاغذ چین را به بغداد می آوردند همراه شد و تا " تورفان" چین ، یکی از مراکز مانویت بیش رفت . پس از آن برای بار سوم به مکه رفت و در موقع بازگشت از مکه به بغداد در سال 296 هجری ، ( حلاجیه ) پیروان او به سرعت دور او جمع شدند و پس از آن بود که حلاج به وسیله ی معتزله به " حیله گری " و " شعوذه" متهم شد .

گویند در جامع بغداد فریاد می کشید " مرا بکشید ، تا من آرام یابم و شما پاداش یابید " . پس از این اتهام ، حلاج باز از بغدادبه اهواز رفت و در اهواز سه سال پنهان بود ، سرانجام به دستور المقتدر خلیفه ی عباسی او را یافتند و به بغداد آوردند و در سال 301 هجری در زندان کردند . وی هشت سال در زندان بغداد گذرانید . آخرالامر در جلسه ی محاکمه ای که با حضور " ابوعمر حمادی " قاضی بغداد آماده گشته بود ، ابوعمر خون حلاج را حلال دانست و " ابومحمد حامد بن عباس " وزیر المقتدر ، با تکیه به فتوای " حمادی " قاضی مالکی و حمایت مادر خلیفه ،" سیده شعب " حکم کشتن حلاج را از خلیفه گرفت و بدین ترتیب در سه شنبه 24 ذوالقعده 309 او را به وحشیانه ترین حالتی تازیانه زدند و به دار آویختند و سنگسار و مثله کردند و سرش بریدند و سوختند ، و خاکسترش را به دجله ریختند .

حلاج چند کتاب در عقاید و افکار خویش نوشت ، که همه به تازی است . برخی از آنان عبارتند از طاسین الازل و الجواهر الاکبر ؛ کتاب الهیاکل ؛ الکبریت الاحمر ، الجسم الاکبر ؛ الجسم الاصغر ؛ بستان المعرفة ؛ دیوان شعر . ابن ندیم نام شصت و چهار کتاب و رساله را از او یاد کرده است . لوئی ماسینیون کتاب الطواسین او را با شرح ها و توضیحاتی که امثال هجویری و روزبهان بقلی بر مطالب آن نوشته اند به سال 1913 م در پاریس چاپ کرده است .

آورده اند ؛ در آن هنگام که او را سنگسار می کردند ، هر کسی سنگی می انداختند . شبلی موافقت را گلی انداخت . حسین بن منصور آهی کرد . گفتند :" از همه سنگ ننالیدی ، از گلی نالیدن چراست ؟" گفت :" از آنکه ، آنها نمی دانند ومعذورند . از او سختم می آید که می داند و نباید انداخت و باز می اندازد "

پس دستش جدا کردند ، خنده ای بزد . گفتند :" خنده چیست ؟" گفت :" دست از آدمی بسته جدا کردن آسان است . مرد آن است که دست صفات - که کلاه همت از تارک عرش در می کشد - قطع کند" . پس پاهایش ببریدند . تبسمی کرد و گفت:" بدین پای سفر خاک می کردم . قدمی دیگر دارم که هم اکنون و در یک دم سفر دو عالم کند . اگر توانید آن قدم ببرید " پس دو دست بریده ی خون آلود ، برروی در مالید و روی ساعد را خون آلود کرد. گفتند :" چرا کردی؟" گفت:" خون از من بسیار رفت ، دانم که رویم زرد شده است ، شما پندارید که زردی روی من از ترس است . خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه ی مردان ، خون ایشان است "

گفتند :" اگر روی خون سرخ کردی ساعد را باری چرا آلودی؟" گفت:" وضو می ساختم " گفتند:" چه وضو؟" گفت:" درعشق دو رکعت است که وضوی آن جز به خون درست نیاید " پس چشم هایش برکندند و زبانش بریدند و سنگ روانه کردند ونماز شام بود که سرش بریدند و باز سنگ انداختند ، در حالی که از یک یک اندام او آواز می آمد که :" انا الحق " گویند :" در این حال عجوزه ای پاره ای رگو ( = جامه ی ژنده ) در دست ، می آمد . چون حسین حلاج را بر آن حال دید ، گفت :" بزنید این حلاجک رعنا را ، تا او رابا سخن اسرار چه کار ؟" نظیر این سخن بیت زیر :

هزار مرتبه سعدی تو را نصیحت کردکه حرف محفل ما را به مجلسی نبری

منصور حلاج معاصر مقتدر (282ه.ق) هجدهمین خلیفه ی عباسی است و این دوره یکی از ادوار نکبت آمیز حکم داری عباسیان است . چه در عهد این خلیفه که مردی ضعیف النفس و شهوت ران و بی تصمیم و متردد بود، اختیار عموم کارها در دست زنان حرمسرا و عمال درباری و منشیان و غلامان و روسای لشکری قرار داشت ."... وی در سیزده سالگی بر سریر خلافت نشست و بیست و چهار سال و یک ماه خلافت کرد . کرم و سماح به غایت داشت و رسوم خلافت از تجمل و حشمت وسعت ارزاق متعلقان و کثرت عطایا و مواهب ، تازه گردانید ."

هاتف اصفهانی

چشم دلباز کن که جان بینی آنچه نادیدنی هست آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آریهم ه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مرادگردش در آسمان بینی

آنچه بینی دلت همانخواهدآنجه خواهد دلت آن همان بینی

بی سر و پا گدای آنجا را سر ز ملک حهان گران بینی

هم در آن پا برهنه جمعی را پایبر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه قومی رابر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک رابر دو کون آستین فشان بینی

دل هر ذره ئی که بشکافی آفتابیش در میان بینی

هرچه داری گر به عشق دهی کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی گر به آتش عشق عشق را کیمیای جانبینی

از مضیق جهات در گذری وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوشت آن شنوی وآنچه نادیده چشمت آن بینی

تا به جائی رساندت که یکیاز جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل وجان تا به عین الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او . . .

" اما گویند : در سرای او یازده هزار خادم خصی بودند [ این را می گویند نفس پرستی و بدبخت و اسیر شدن در دست نفس که انسان 11 هزار را برای خاطر لذت خویش از مردی بیندازد و بالاتر از همه اینکه امیر مؤمنان و پیشوای مسلمانان باشد ، در میان رجال امروزی نیز از این گونه مردم زیادند ، جز اینکه جبروت و حشمت خلیفه را ندارند و گرنه:

نفس اژدهاست او کی مرده استاز غم بی آلتی افسرده است !]

از رومی و سودان و به سبب آنکه مقتدر در خردی به خلافت نشست ، زنان و مادر و خادمان بر او مستولی بودند و کارهای دولت اوبر تدبیر این جماعت می رفت و او به لذات مشغول و ممالک خراب می شد ، خزاین تهی می گشت ، به سبب این احوال مقتدر را خلع کردند اما باز خلیفه شد ...." [ هندوشاه ، تجارب السلف ، 200-198 چاپ مرحوم اقبال آشتیانی ]

عمال دیوانی و منشیان و غلامان و روسای لشکری که جماعتی مغرض و طماع و جاه طلب بودند پیوسته در شکست کار یکدیگرمی کوشیدند و از جمله مسائلی که رقابت میان آنان را شدت می داد ، موضوع اختلاف بین شیعه و سنی بود، چه مقتدر مانند مأمون به بنی هاشم و دودمان علی تمایل داشت و آل فرات که چند بار در عهد او به وزارت رسیدند و مشاغل مهم گرفتند ، به شدت از فرقه ی شیعه طرفداری می کردند ، بنی عباس و دودمان ابوطالب را وظایف مرتب می دادند ، به همین مناسبت عده ی مخالفان فرقه ی شیعه امامیه ، خصوصاً در سایه ی حمایت آل فرات رو به افزایش نهاد و همین کیفیت رقبای سنی مذهب آل فرات را در مواقعی که از ضعف نفس خلیفه استفاده کرده روی کار می آمدند ، به شدت عمل و سختگیری نسبت به فرقه ی امامیه و وابستگان آنها وا می داشت .

مقتدر ، در سال 296 ، وزارت خود را به ابوالحسن علی بن محمد بن الفرات داد . ولی پس از سه سال و هشت ماه و سیزده روز . یعنی در تاریخ 4 ذی الحجه ی سال 299 ابن الفرات را محبوس کرد، و اموال او ویارانش را به غنیمت برداشت، و به هتک احترام حرم او پرداخت . ابوعلی محمد بن یحیی بن خاقان را به وزارت برگزید . چون این مرد بصیرتی نداشت و کارها بیش از پیش پریشان گشت ، خلیفه در سال 301 تصمیم گرفت که بار دیگر ابوالحسن بن الفرات را به شغل برگرداند . ولی برخی از درباریان او را از این کار بازداشتند و مقتدر نیز ابوالحسن علی بن عیسی بن داود بن جراح را شغل وزارت داد و خاقانی را دستگیر و به کشیدن حساب و مصادره ی اموال او پرداخت .

وزارت علی بن عیسی تا سال 304 طول کشید و چون فساد کارها با وجود نفوذ امیران و عمال دیوانی و طمع ورزی سرانلشکری و بی کفایتی خلیفه به آسانی درست نمی شد ، خلیفه با آنکه ابوالحسن علی بن الفرات را محبوس کرده بود ، همه وقت با او شور می کرد و علی بن عیسی چون دید طرفداران ابن الفرات غلبه دارند ، از وزارت کناره گرفت و مقتدر در 8 ذی الحجه 304 بار دیگر ابوالحسن بن الفرات را وزیر خود قرار داد . ابن الفرات به دعوت خلیفه ، عین همین رفتاری را که اسلاف او نسبت به یکدیگر در حبس و بند و مصادره ی اموال هم معمول می داشتند ، نسبت به ابوالحسن علی بن عیسی بن جراح تکرار کرد .

وزارت دوم ابوالحسن بن الفرات نیز طولی نکشید و خلیفه پس از یک سال و پنج ماه و نوزده روز مقام او را به ابو محمد حامد بن العباس که مردی لئیم و سفیه و متعصب بود واگذاشت و او در حق ابن الفرات مرتکب انواع رذالت ها شد و کسان او ابن الفرات را دشنام دادند و آزار کردند و او را به پرداخت مالی عظیم مجبور ساختند [ ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، 8/13 -119 ، چاپ بیروت ]

و همین حامدبن العباس است که در سال 309 حسین بن منصور حلاج عارف مشهور را به فتوای قاضی مالکی و حمایت یاران خود و خلیفه در بغداد به دار کشید .

از وقایع مهم این دوره ، مجادلات و مباحثات کلامی و مذهبی است که میان حلاج و ابوسهل اسمعیل بن علی نوبختی ( 237-311 ه.ق) بزرگ ترین فرد خاندان شیعی مذهب نوبختی ، که بیشترشان از رجال و مدعیان نیابت و وکالت امام قائم در دوران غیبت بوده اند ، روی داده است .

چنانکه گفته اند ابوسهل در سال 237 یعنی در ایام امامت امام دهم حضرت ابوالحسن علی بن محمد الهادی ( از 220تا254) از مادر زاده و در وقت وفات امام یازدهم حسن بن عسکری (ع) یعنی در سال 260 قریب 23 سال داشته است و چون وفات او به سال 311 و در سن 74 اتفاق افتاده بنابریان 51 سال از عمر او در ایام غیبت صغری صرف شده است .

غیبت صغری چیست؟

" غیبت صغری " یعنی : دوره ای که طایفه ی امامیه منتظر پایان غیبت و ظهور امام غایب بودند و زمام اداره ی دنیوی ایشان در دست نائبان و وکیلان بود . در دوره ی بروز این هنگامه که از عهد معتمد تا زمان خلافت مقتدر طول کشید و در آن مدت فرقه ی امامیه از هر طرف در معرض آزار و تعرض قرار گرفتند، خاندان امامی نوبختی همه وقت به واسطه ی داشتن املاک و ثروت و اعتبار شخصی و مقامات اداری و علمی در بغداد نفوذ کلی داشتند . چشم امید فرقه ی مذکور در رد مخالفان و دفاع از خود به ایشان بود . ریاست آل نوبخت و هدایت طایفه ی امامیه را در قسمت بیشتر این عصر متکلم و شاعر و ادیب معروف ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی ( 237-311ه.ق) داشت ، که به شهادت مورخان، از صاحب نظران بزرگ به شمار می رود .

ابوسهل که بخش عمده ی زندگانی خود را در تحصیل علم و احتجاج و مناظره با مخالفان فرقه ی امامیه گذرانده ، و مردی زیرک و فهیم بود ، البته نمی توانست در چنان موقع پر خطری ساکت بنشیند ، در حالی که هر کس در خصوص غیبت امام رأیی از خود اظهار می داشت ، و باعث تشتت گروه دوازده امامی می شد عقیده ای را که حق می دانست ، ابراز نکند . در همین احوال ، حسین بن منصور حلاج بیضایی صوفی ما در مراکز عمده ی شیعه به ویژه در قم و بغداد به تبلیغ و انتشار آراء و عقاید خود می پرداخت و در نتیجه چند سال مسافرت و وعظ ، عده ای از شیعیان امامیه و رجال درباری خلیفه را به عقیده ی خویش در آورده بود .

به شرحی که نویسندگان امامیه نقل کرده اند ، حلاج در ابتدا خود را رسول امام غایب و وکیل و باب آن حضرت معرفی می کرده و به همین نیز ایشان ذکر او را در شمار " مدعیان با بیت " [ طوسی ، غیبت ؛ 262 چاپ نجف ] آورده اند . در مواقعی که به قم پیش رؤسای امامیه آن شهر رفته بوده ، ایشان را به قبول عنوان فوق می خوانده است ، رأی خود را در باب ائمه اظهار داشت ، همین گونه مقالات باعث دوری شیعیان امامی قم از او و طرد حلاج از آن شهر شده است .

دعوی حلاج به منزله ی اعلان خصومت با ابوسهل نوبختی بود ، زیرا هر دو مدعی عنوان " بابیت " بودند ، ولیکن حلاج مصمم شد که ابوسهل نوبختی را در زمره ی یاران خود در آورد و به پیروی او هزاران هزار شیعی را که در قول و فعل تابع اوامر او و خاندان او بودند به عقاید خود معتقد سازد، به خصوص که جماعتی از درباریان خلیفه نسبت به حلاج حسن نظر نشان داده بودند و جانب او را گرفته بودند و اگر دودمان نوبختی هم از این جماعت پیروی می کردند ، دیگر برای حلاج مشکلی در پیشبرد مقاصد و دعاوی خود نمی ماند .

لیکن " ابوسهل که پیری تجربت افتاده و سرد و گرم چشیده ی روزگار ، و عالمی زیرک و فعال بود نمی توانست ببیند که یک نفر داعی صوفی با مقالاتی تازه از یک طرف مذهب شبعه را که خاندان وی با خون دل تأیید و تأکید کرده اند ، پایمال کند و از طرفی ریاست فرقه ی مذکور را از دست این خاندان بگیرد "

به هر حال ابوسهل شروع به فاش کردن کار حلاج در بغداد کرد و کوشید تا عامه را از او برگرداند و دروغ بودن دعاوی او را نقل مجلس صغیر و کبیر کند .

از این گذشته ، وقتی حلاج به سال 296 به بغداد بازگشت و به دعوت عموم آغاز کرد ، رؤسای امامیه به ابوبکر محمد بن داوود امام ظاهریه متوسل شدند و او را به صدور فتوایی که در سال 297- یعنی اندکی پیش از فوت خویش - داد ، واداشتند که در آن قتل منصور حلاج به صراحت آمده بود و در این امر نیز دوستی ابوسهل نوبختی با ابوالحسن علی بن الفرات ، که در این تاریخ وزیر مقتدر خلیفه بود ، نیز طرفداری این وزیر از امامیه کار قتل حلاج را ، به دسیسه و تدبیر ابوسهل آسان کرده است .

ابوسهل نوبختی ، همچنین دوبار با منصور حلاج مناظره کرده است و در این دوبار حلاج ، ابوسهل را به پیروی از خود خوانده و مطابق روایات باقیه ، ادعای معجزه کرده است . ابوسهل با جواب های قاطع و دندان شکن و تقاضاهایی که حلاج از انجام آنها عاجز آمده ، او را از دعوت خویش منع و خوار و رسوا ساخته است و گویا به همین علت کار او رونق نگرفته است . در کتاب های تاریخ رجال عین این دو مناظره آمده ؛

"... جماعتی از پیروان جاهل حلاج چنین عقیده داشتند که او از نظر ایشان غایب می شود و اندکی بعد از هوا آشکار می گردد . روزی حلاج در میان گروهی که ابوسهل نیز در میان ایشان بود . دست خود را حرکت داد و از آن مقداری درهم در جمع مردم پراکند . ابوسهل ، حلاج را مخاطب ساخت و گفت : از این کار درگذر و مرا یک درهم بده که بر آن نام تو و پدرت نقش باشد ، تا من و گروه زیادی که با منند به تو ایمان آوریم . حلاج گفت : من چگونه چیزی که ساخته نشده به تو بنمایانم . ابوسهل گفت: کسی که چیز غیر حاضر را حاضر می سازد ، باید با ساختن چیز ساخته نشده نیز قادر باشد "

از قراین چنین معلوم می شود که این مناظره ی اخیر حلاج و ابوسهل در حدود سال های 298 و 301 در اهواز و حوالی آن اتفاق افتاده ، چه در همین ایام ، حلاج در اهواز و دیه های اطراف آن جهت مردم طعام و شراب حاضر می ساخته و میان آنان درهمی که آنها را " درهم القدره " نامیده بود ، می پراکنده است . در این تاریخ یک شخص دیگر که غیر از نو بختی در کشف حیله های حلاج پرداخته و او را به تر ک اهواز مجبور ساخته ، متکلم معتزلی معروف ابوعلی جبایی ( 235-303 ه.ق) است ، که در اهواز با ابوسهل نیز ملاقات هایی داشته است .

به هر حال ، برخی از عرفا و صوفیه او را قبول داشتند . بعضی او را به سحر نسبت دادند و برخی از اصحاب ظاهر او را به کفر منسوب کردند و برخی گفتند :" او از اصحاب حلول بود " جماعتی گفتند " تولی به اتحاد داشت " و " او را در تصوف قدمی نیست "

بعضی گویند " حسین منصور حلاج دیگر است و " حسین منصور ملحد " دیگر و او استاد محمد زکریا بود ، و رفیق ابوسعید قرمطی و این حسین ساحر بوده است و اما جماعتی از عارفان و صوفیان بزرگ او را قبول داشتند . ابوعبدالله خفیف شیرازی و شیخ ابوسعید بن ابی الخیر ، شیخ ابوالقاسم گرگانی ، شیخ ابوعلی فارمدی ، امام یوسف همدانی ، شیخ فریدالدین عطار ( 629ه.ق) ومولوی ( وفات 672ه.ق) وی را ستودند . ابوعبدالله بن خفیف گفته است :" حسین بن منصور عالمی ربانی است " و شیخ شبلی گفته است :" من و حلاج هم مشربیم، اما مرا اظهار دیوانگی خلاص ساخت و او را عقل در بلا انداخت و هلاک کرد "

جماعتی هم در کار او متوقف ماندند . از این جماعت یکی استاد ابوالقاسم قشیری (465-376 ه.ق) بود که در حق او گفت :" اگر مقبول بود ، به رد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود به قبول خلق ، مقبول نگردد "

نگارنده به این نظرات کاری ندارد ، همین اندازه می داند که اگر هم حلاج در تصوف راستین ، قدمی راسخ داشته ، مرد ظاهر نبود و این مطلب در مورد بیشتر عارفان و صوفیان و حتی کسانی که خود حلاج را مردود دانسته و ملامتش کرده اند نیز ، صادق است . خواجه عبدالله انصاری ، ابوسعید ابی الخیر ، عطار ، مولانا فخر الدین عراقی و دیگران مزه ی طعن و لعن و تکفیر ظاهر پرستان را چشیده اند . اگر حلاج نسبت به اظهارات مردم در حق خویش بی اعتنا بوده و از نسبت کفر و جنون و غیره پروا نداشته ، در مسائل دینی و عقیدتی هم ترسی به دل راه نداده و آنچه دریافته بوده و راست می پنداشته می گفته است :

"... نقلاست که در پنجاه سالگی گفت : هنوز هیچ مذهب نگرفته ام ، اما از هر مذهبی اختیاری کرده ام . تا امروز که پنجاه ساله ام ، نماز کرده ام و به هر نمازی غسلی کرده " [ عطار ، تذکره الاولیا ، 586]

چون در کار او حیران ماندند ، و ای بسا سخن او را در نیافتند ، منکران بسیار پدید آمدند و زبان دراز کردند و سخن او به خلیفه رسانیدند که می گفت :" انا الحق " : من خدایم . از جنید پرسیدند :" این سخن که حسین منصور می گوید تأویلیدارد ؟" گفت:" بگذارید بکشندش ، که امروز روز تأویل نیست ! " و چون او را بردند تا بکشتند ، صد هزار آدمی گرد آمدند و او چشم گرد همه گردانید و می گفت :" حق ، حق، حق ، و انا الحق "

عطاراین ادعا را گزاف نمی داند و می گوید :"... مرا عجب آید از کسی که روا دارد از درختی آواز انی انا الله برآید و درخت در میان نه ، چرا روا ندارد که از حسین انا الحق بر آید ؟ و حسین در میان نباشد ؟ چنانکه در آنجا حلول و اتحاد نیست اینجا هم نیست "[ عطار ، تذکرة الاولیا، 584، قرآن مجید ، طه، آیه 14]

روا نباشد انا الحق از درختیروا نبود چرا از نیک بختی ؟

[ گلشن راز ، 19، چاپ دکتر صمد موحد]

آورده اند که چون حسین منصور را به سبب همین سخن حبس کردند ، شیخ کبیر ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی پیش او رفت و گفت :" از این سخن که گفته اند باز آی تا خلاص یابی " گفت:" آنکه گفته ، خود عذر خواهد " و فریاد کشید :" ای دوستان مرا بکشید زیرا که زندگی من در مردن است ! آری : مرگ من در زندگی ، و زندگیم در مردنم است "

برخی از پژوهشگران اروپا گفته اند : حلاج شهودی مذهب بود، یعنی به توحید شهودی و دریافت باطنی اعتقاد داشت ، برخلاف ابن عربی ، که وجودی مذهب بود و به توحید وجودی اعتقاد داشت . و محمد اقبال فیلسوف مسلمان هند او را نظیر نیچه ی آلمانی (1900-1844) و پرومته ی یونانی که در ادب مغرب زمین مظهر عصیان بر مرسومات شمرده می شود ، دانسته است .

۩ عارفانه ها

۞ نقل است درویشی در آن میان از او پرسید که " عشق چست ؟" گفت :" امروز بینی و فردا و پس فردا" آن روزش بکشتند، دیگر روز بسوختند و سیوم روزش بر باد دادند . به قول خواجه ی شیراز :

حریم عشق را درگه بسی بالتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

۞ پرسیدندکه" طریق " به خدا چگونه است؟ گفت:" دو قدم است و رسیدی ؛ یک قدم از دنیا برگیر و یک قدم از عقبی ، اینک رسیدی به مولا "

۞ بزرگی گوید :" چون حلاج را به دار زدند ، آن شب تا روز زیر آن دار نماز می کردم . چون روز شد ، هاتفی آواز داد که :" او را به یکی از رازهای خود آگاه کردیم و او فاش کرد ؛ پاداش کسی که راز مردم فاش کند ، این است " به قول حافظ :

گفت آن یار کزو گشت سردار بلند عیبش این بود که اسرار هویدا می کرد

ولی اخلاف او به این نکته عمل کردند چنانکه مولوی گفت:

هر که اسرار حق آموختند&njQuery.post( "http://seemorgh.com/includes/increase_hits.php", {option:"com_content",view:"article",id:"3395"}, function(data,status){jQuery("#article_hits").html(data);},"text" );

فرهنگی بازدید : 35 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

برنامه 1400 دهه‌فجر با اجرای «رضا رشیدپور» روی آنتن می‌رود


رضا رشیدپور با اعلام این خبر در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: برنامه "1400" یک تاک شو به سبک برنامه‌هایی است که قبلا اجرا کرده‌ام ولی محتوای آن، متفاوت با برنامه‌های قبلی است و مضمونی جدید دارد.
وی با بیان اینکه "1400" از روز 11 بهمن‌ماه تا 21 بهمن ماه هرشب پخش خواهد شد، افزود: مدت زمان این برنامه 60 دقیقه است و خلاف برنامه‌های قبلی که مسئولین و هنرمندان مهمان برنامه بودند، مردم از هر قشری به این برنامه خواهند آمد و وضعیت حال حاضر جامعه را بررسی خواهند کرد.
وی در ادامه گفت: ترسیم ایران در سال 1400شمسی، یکی دیگر از بخش‌های برنامه است و ما از مهمانان خود می‌خواهیم که اوضاع ایران را در این سال ترسیم کنند.
رشید‌پور همچنین افزود: البته در خلال این توصیفات و نقدها، آمادگی این را داریم که مسئولان از طریق شماره‌ای که مختص آنهاست با برنامه تماس بگیرند و درباره نقد و بررسی مهمانان پاسخگو باشند.
وی تصریح کرد: این برنامه در ایام دهه مبارک فجر به‌صورت زنده پخش خواهد شد و امیدوارم بتواند مخاطبان را راضی نگه دارد.
به گزارش فارس، از دیگر فعالیت‌های تازه «رشید پور» می‌توان به انتشار مجله‌ای جدید اشاره کرد که پیش‌تر قرار بود با نام «گلدون» منتشر شود اما بر اساس آخرین اخبار با عنوان «رویش» از فردا روی دکه‌ها خواهد بود.
وی در یادداشتی به مناسبت انتشار «رویش» نوشته است:
«من- رضا رشیدپور- مهمان مجری شاید آشنایی تلویزیون- اینک با کمک دوستان هنرمندم اولین شماره مجله «رویش» را آماده انتشار کرده ایم. امیدوارم که تنهایم نگذارید و کمک کنید تا من هیچ در کنار دستان حقیقت نگار صدها همکار شریف مطبوعاتی مشق سادگی بنویسم...».
فرهنگی بازدید : 177 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

حرف‌های شنیدنی آزیتا حاجیان درباره «مش دریا»ی «ساعت شنی»


آزیتا حاجیان بازیگر نقش مش دریا در سریال «ساعت شنی» در گفت و گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس درباره این نقش و دلیل پذیرفتن آن، گفت: این نقش را برای اینکه هم سریال سناریوی زیبایی داشت و هم نقش مش دریا بسیار خوب بود و من آن را دوست داشتم، پذیرفتم. در مرحله نگارش «مش دریا» کاملا شخصیت‌پردازی و ساختار آن مشخص شده بود، فقط باید کمی آرایش و پیرایش می‌شد که آن هم انجام شد و به این مرحله که در حال حاضر می‌بینید رسید.

لهجه‌ای که «مش دریا» با آن حرف می‌زند
----------------------------------------------------
وی درباره لهجه‌ای که «مش دریا» با آن حرف می‌زند به فارس گفت: این شخصیت به زبان لری حرف می‌زند و خودم آن را انتخاب کردم چون بر آن تسلط داشتم. البته در ابتدا کامل نبود. یک پس‌زمینه داشتم و بعد فکر کردم که وقتی قرار است یک نقش را با همین لهجه ارائه بکنیم باید خیلی رویش متمرکز شوم و الان که به آن نگاه می‌کنم، می‌بینم از لحاظ شنیداری کاملا طبیعی و واقعی شده است.شخصیت مش دریا هم یک بازی خیلی خاص و شخصیت خاص داشت و هم لهجه‌اش باید آن طور که شایسته بود درمی‌آمد چون من دوست داشتم لهجه این شخصیت به دل آدمهایی که آن لهجه را دارند، بنشیند.
آزیتا حاجیان در ادامه درباره علت مرد نمایی این شخصیت نیز گفت: وقتی مش دریا تظاهر به مردانگی را انتخاب می‌کند، از زنانگی‌اش حمایت می‌کند و به‌دنبال دور از دسترس و دور از تعرض نگه داشتن جنسیت خود است. مش دریا سعی می‌کند که با جنسیت مردانه در جامعه حضور پیدا کند، چون از نگاه او مرد در جامعه شرایط امن‌تری دارد، به خصوص این که مش دریا یک فالوده فروش و یک زن دوره‌گرد است و قطعا با مردهایی سر و کار دارد و همکار است که اگر بفهمند او زن است، به هر حال دردسرهایی برایش ایجاد می‌کنند. در کل نوعی عدم امنیت در شکل زن بودن مش دریا وجود دارد که در شکل مردانه‌اش آن عدم امنیت را دیگر ندارد یا حداقل برایش کمتر اتفاق می‌افتد.
وی افزود: اگر سکانس‌های مش دریا حذف نشود، مشخص می‌‌شود که چه روزگاری داشته و از کجا به کجا رسیده است. او حرفه فالوده‌فروشی را از اوایل جوانی برای اینکه بتواند خودش بعد از مرگ پدرش خرج خود را در بیاورد انتخاب و یاد گرفته و بعد همین شغل را ادامه داده و کارهای دیگری را که بلد بوده، بنا به دلایلی کنار گذاشته است.

شیر بی یال و دم و اشکم
-----------------------------------
وی در ادامه درباره علت حساسیت‌ها روی سریال ساعت شنی و حذف بخش‌هایی از این مجموعه گفت: من تمام وحشتم از این است که این همه کار و زحمت با این ممیزی‌ها یکدفعه سریال را به شیر بی‌یال و دم و کوپال تبدیل کند، این سریال با یک انرژی زیاد شروع به زدن حرف‌هایش کرد و با مهارت‌های دراماتیکی که به کار گرفته بود، مخاطب خود را جذب کرد. حالا که به وسط ماجراها و به گره‌های اصلی رسیده‌ایم و قرار است گره‌گشایی‌ها صورت بگیرد، سریال بی سرو ته می‌‌شود و یکدفعه مردم می‌گویند ای بابا این سریال هم که مزخرف از آب درآمد. مثل اینکه وانی پر از آب کنیم و یکدفعه درش را بردایم و آب‌ها هدر برود.
حاجیان ادامه داد: «ساعت شنی» در حال رفتن به این سمت است، یعنی حتی در مضمون ممکن است یکسری مشکل به‌وجود بیاورد و در بخش گره‌گشایی بدون تشریح گره‌گشایی‌ها انجام شود و برای سریالی که پر از انرژی است، این یک خطر است که یک به یک انرژی‌هایش حذف شوند...
وی گفت: مثلا نقش مهشید که یک نقش محوری است تقریبا 2 الی 3 قسمت از کارش حذف شده. بخش‌های مربوط به تنهایی‌هایش، رنج‌هایش، حرف‌هایی که به بچه‌اش می‌زند و اینکه چرا تصمیم می‌گیرد که بچه را نگه دارد و بعد تصمیمش عوض می‌شود که باید آن را پس بدهد. شخصیت مهشید پرداخت‌های بسیار زیبای روحی، روانی بعنوان یک آدم سالم دارد که به موازات آن بخش‌هایی به‌عنوان یک فرد ناسالم هم داشت که اصلا بخش سالم حذف شد و آنچه از شخصیت مهشید باقی مانده، بخش ناسالم آن است! اینها مردم و مخاطبان تلویزیون را گیج می‌کند.
حاجیان تصریح کرد: حذفیات مجموعه، بازیگر را وادار می‌کند تا برای مخاطبش ناراحت شود. مخاطب هشیار گیج می‌شود و اعصابش به هم می‌ریزد. ما عادت کرده‌ایم که برای حل مسئله صورت مسئله را کلا پاک کنیم.
به گفته وی بحث کانالیزه کردن مسائل اجتماعی در این مجموعه به‌طور شفاف عنوان می‌شود و ما عادت داریم عنوان کنیم که چنین شخصیت‌هایی مانند مینا راضی وجود ندارد، دختری مانند مهشید در این سن و سال با این شرایط بدبخت نیست، دختران و پسران کم سن و سال که گل و چسب زخم می‌فروشند وجود ندارند، اعتیاد، نازایی، روان پریشی و ... وجود ندارد.
بازیگر نقش مش دریا با رد تفسیرهای شبه سیاسی در تحلیل این مجموعه و مجموعه‌های مشابه اجتماعی در ادامه گفت و گو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: این سریال قصد ایجاد تزلزل در جایی را ندارد. در نهایت حسن نیت ساخته شده و مرحله به مرحله توسط ناظر کیفی ارزیابی شده است و حالا پس از این همه هزینه، زحمت و انرژی نگران چه هستیم؟

گمانه‌زنی‌های هندی درباره پایان ماجرا
-------------------------------------------------
وی درباره حضور خود و دخترش در یک سریال و گمانه‌زنی‌های برخی از مخاطبان مبنی بر اینکه در انتهای داستان مشخص می‌شود مهشید دختر مش دریا است، گفت: اصلا چنین چیزی وجود ندارد و جذابیت ماجرا برای انتخاب مهرآوه در نقش مهشید از طرف من و بقیه این است که این سریال به هیچ وجه شبیه فیلم‌های هندی نیست که در پایان ماجرا او دختر من از آب درآید. من و مهراوه دو فرد غریبه هستیم که من در سریال به او پناه داده‌ام، همانطور که به افراد زیاد دیگری پیش از این پناه داده‌ام. مش دریا سجایای اخلاقی پسندیده‌ای دارد و در یک مقطع کوتاه دختری را از اینکه زیر پل بخوابد و یا با فواحش در توالتهای پارک بخوابد نجات می‌دهد. مهشید در این مقطع حساس از زندگی‌اش به فردی پناه می‌برد که علی‌رغم نداری‌اش آدم درستی است بعد هم تمام می‌شود.

تحلیل شخصیت «مش دریا»
---------------------------------
وی در ادامه در توضیح بیشتر شخصیت مش دریا و اینکه چرا او با توجه به عوام بودنش زبان همه مخاطبانش را درک می‌کند گفت: شخصیت مش دریا می‌تواند خود را با همه وفق بدهد و دید بسیار بازی دارد.علت آن هم این بوده که پدر این شخصیت شاهنامه خوان و پرده خوان بوده و مش دریا مرتب با شاهنامه و شخصیت‌های اسطوره‌ای در ارتباط بوده است.در حقیقت از طریق یک جریان فرهنگی، او آدمها، رفتارها و ارتباطات را در سطح عالی و اسطوره‌ای شناخته است.
حاجیان ادامه داد: مش دریا بی‌سواد است ولی یک دانش لدنی دارد که کاملا مرتبط با جایگاه فرهنگی است که در آن رشد کرده. این شخصیت بی‌پول و بدبخت است اما از لحاظ فرهنگی پدری داشته که به او غنا بخشیده و او کاملا غنی است و جای پای این جریانات حالا در زندگی اوست. البته اگر بخش‌های مربوط به مش دریا حذف نشود مخاطب بیشتر با شخصیت او آشنا خواهد شد.
وی در ادامه درپاسخ به این سوال که در حال حاضر چقدر با مش دریایی که از تلویزیون پخش می‌شود ارتباط برقرار کرده گفت: تمام کارها و نقش‌هایم را مانند فرزندم دوست دارم. چون برایشان زحمت کشیده‌ام، غذایشان را داده‌ام، مراقب روح و روانشان بوده‌ام، مواظب ظاهر و باطنشان بوده‌ام، حال در جامعه چگونه رفتار می‌کنند؟نقش‌هایم را همیشه با این دید دیده‌ام و الان هم دلم برای مش دریا تنگ می‌شود. شاید شخصا ایرادهایی به بازی‌ام بگیرم، ولی مردم دوستش داشته‌اند.

باید رده بندی سنی را در تلویزیون جا بیندازیم
---------------------------------------------------------
وی در پایان درباره اینکه چقدر با تقسیم بندی سریال‌ها برای قشرهای مختلف سنی موافق است، گفت:در دنیا این اتفاق افتاده است و فکر می‌کنم کم‌کم ما هم باید یاد بگیریم که خوراک فرهنگی گروه سنی بچه، نوجوان، میانسال و سالخورده فرق می‌کند. اما از آنجائیکه بچه‌های ما یاغی و کنجکاو هستند ممکن است این سریال کاملا جذبشان کند اما بالاخره ما باید یک روزی شروع کنیم و به فرزندانمان بگویم که فلان برنامه را فلان گروه برای شما تهیه می‌کند که آنقدر جذاب است که دیگر احتیاجی نیست شما این برنامه را تماشا کنید. اما همه این قضایا منوط به این است که تغذیه فرهنگی بچه‌های زیر 16 سال را واقعا قوی کنیم که آنها خوراک خودشان را بخورند. اما وقتی خوارکی برای بچه‌ها نباشد، آنها به خوراک بزر‌گ‌ترها رجوع می‌کنند و این دلیل نمی‌شود که ما برای پدر و مادرها خوراک نسازیم. این یک جریان فرهنگی است که باید راه بیفتد و قطعا اول هر جریان فرهنگی کمی چون و چرا وجود دارد.
فرهنگی بازدید : 23 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

انتقاد مشاور احمدی‌نژاد در امور زنان از صداوسیما


تصویر زن ایرانی در تلویزیون واقعی نیست جام جم آنلاین: مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری زن اسلامی را آگاه و دارای بصیرت فرهنگی و موثر در عرصه اقتصاد و اجتماع دانست و از ارائه تصویر وارونه و غیرواقعی از خانواده ایرانی در سینما و سیما انتقاد کرد.
زهره طبیب‌زاده نوری درباره برنامه‌های فرهنگی مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری به خبرنگار مهر گفت: "همایشی تحت عنوان "خانواده کلان و راهبرد دولت اسلامی" در نیمه دی‌ماه برگزار و در آن مباحث خوبی در زمینه نظام خانواده و نقش زن در جامعه مطرح شد."
مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری افزود: "در حاشیه همایش مذکور میزگردی با رویکرد نقادانه برای بررسی کارنامه دستگاههای فرهنگی در زمینه ارتقاء منزلت زن و تقویت جایگاه خانواده در اجتماع برگزار شد و عملکرد وزارت ارشاد، صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی با حضور محمدرضا جعفری جلوه، رضا پورحسین و حسن بنیانیان مورد بررسی قرار گرفت."
طبیب‌زاده نوری با بیان اینکه دستگاههای فرهنگی از نگاه دولت نهم رسالت خود را درباره خانواده و تبیین ویژگی‌های خانواده خوب ایفا نمی‌کنند، متذکر شد: "در همایش خانواده کلان و راهبرد دولت اسلامی موضوعاتی چون جایگاه زن در اسلام و فضای فرهنگی موجود و آسیب‌های تهدیدکننده نظام خانواده با حضور غلامحسین الهام سخنگوی دولت و حسن رحیم‌پور ازغدی استاد دانشگاه بررسی شد."
وی ادامه داد: "صدا و سیما در 28 سال گذشته در بسط و نشر ارزش‌های اسلامی در جامعه فعالیت مثبت داشته و هیچ منصفی نمی‌تواند تحولات و توفیقات این دستگاه عظیم فرهنگی را نسبت به رژیم گذشته انکار کند. صدا و سیما که امام خمینی (ره) از آن به دانشگاه تعبیر فرمودند، بسیاری از ارزش‌های دینی و اسلامی را که جامعه شناخت زیادی از آنها نداشت، به خوبی تبیین کرد، اما این سازمان به دلیل محدودیت‌ها و مشکلات در انجام ماموریت خود نتوانست در این عرصه چندان نقش‌آفرین باشد."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری با تاکید بر اینکه نباید در نقادی از دایره انصاف خارج شد و رعایت انصاف بررسی کارنامه هر فرد و دستگاه با در نظر گرفتن مشکلات است، تصریح کرد: "رسانه ملی در استفاده از عناصر دارای اطلاعات فرهنگی و دینی کافی در ردای تهیه‌کننده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان با محدودیت مواجه است."
مشاور رئیس جمهور بر همین اساس از شورای سیاستگذاری صدا و سیما خواست از توجه بیشتر به دغدغه‌های دینی و هنری و اشراف بر تولیدات در حوزه خانواده غفلت نکند تا تصویری که از زن ایرانی مسلمان در رسانه ملی ارائه می‌شود، با واقعیت انطباق داشته باشد.
طبیب‌زاده نوری اظهار داشت: "تصویری که عموما از زن ایرانی در اکثر سریال‌های تلویزیون ارائه می‌شود، عمومیت ندارد و بعد از 28 سال انتظار این است که صدا و سیما در این زمینه کنترل‌شده‌تر و اصولی‌تر حرکت کند. در حال حاضر تصویری از زنان ما در سریال‌های طنز ارائه می‌شود که گرچه همه سریال‌ها را دربر نمی‌گیرد، اما غالبا آنها را افرادی خرافاتی و کم‌مایه، بی‌محتوا و سطحی‌نگر و منتظر یافتن همسر نشان می‌دهد."
وی در همین رابطه به سریال طنز "چارخونه" اشاره کرد و گفت: "در این سریال از مادر خانواده در برابر دختران وی تصویری مقتدرانه و بی‌منطق به نمایش درآمده که همواره با آنها در کشمکش و تضاد است و به طور مستمر همسر خود را تحقیر و از موضع تهاجمی با اطرافیان برخورد می‌کند."
چهره‌ای مغایر با یک زن مسلمان‏طبیب‌زاده همچنین در خصوص سیمای زن در سریال "بیصدا فریاد کن" اظهار داشت: "در این سریال چهره‌ای از زن ایرانی ترسیم می‌شود که اصلا تراز یک زن مسلمان نیست و با وجود آنکه معتقدیم نیروی انتظامی نیازمند یاری زنان برای برقراری نظم و امنیت است، اما این مسئله لزوما نباید در قالب فمینیستی و بر مبنایی غیرواقعی که حتی در فیلم‌های غربی تصویر نمی‌شود، پیگیری شود."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری با تاکید بر اینکه سینما و سیما مطلقا بر محیط اجتماعی اثرگذارند و ارائه تصویر غیرواقعی از زن به ویژه در سریال‌های جدی ناپسند است، افزود: "در سریال "میوه ممنوعه" نیز شاهد خانواده‌ای مذهبی سنتی هستیم که به یکباره دچار مشکلات اجتماعی و تزلزل می‌شود و تا آستانه فروپاشی پیش می‌رود."
مشاور رئیس جمهور این نکته را نیز گوشزد کرد که دستگاههای فرهنگی دیگر نیز در انجام وظایف خود نسبت به جایگاه زن و خانواده به وضعیتی نسبتا مشابه با صدا و سیما مبتلا هستند و تصاویری که از زن ایرانی در سینما ارائه می‌شود، افراطی و تفریطی است.
وی متذکر شد: "در برخی فیلم‌های سینمایی زن ایرانی را انسانی حقیر و تحت ستم و خشونت و کم‌مایه و فال‌بین و بی‌اراده نشان می‌دهند و در برخی فیلم‌های فمینیستی فضای خانواده‌های ما زنسالارانه با تصویر زنی با کارکرد مردانه ارائه می‌شود که هیچیک با واقعیت انطباق ندارد."
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری تاکید کرد: "سیمای واقعی زن مسلمان ایرانی سیمای انسانی آگاه از نظر سیاسی و دارای بصیرت فرهنگی و موثر در عرصه اجتماع و اقتصاد است، بدون اینکه حضور او در صحنه کار و فعالیت به نقش محوری وی در نظام خانواده لطمه بزند."
طبیب‌زاده نوری ادامه داد: "اسلام فعالیت زنان را در عرصه اجتماع تا آنجا تجویز می‌کند که به ساحت و حیات کانون خانواده و رابطه عاطفی و صمیمانه اعضاء این نظام کوچک اجتماعی آسیب نرسد و آنچه برای مرکز زنان و خانواده اصل است، حفظ ثبات و امنیت درونی خانواده است."
وی تاکید کرد: "تصویر خانواده مسلمان ایرانی در صدا و سیما و سینمای ایران باید به گونه‌ای باشد که زن را شخصیتی اجتماعی و سیاسی و عالم و به درجات بالا رسیده نشان دهد و ارائه تصویری از یک فرد بی‌تدبیر، ناآگاه و بدون مسئولیت و شناخت از شرایط پیرامونی درست نیست."
مشاور رئیس جمهور گفت: "مرد ایرانی وظیفه دارد در کنار تلاش برای معاش و انجام مسئولیت‌های اجتماعی به تکالیف خود در قبال نظام خانواده عمل کند و زن ایرانی نیز دارای مسئولیت‌های مشخص در خانواده است که باید به آنها عمل کند و در این زمینه باید از افراط و تفریط پرهیز کرد."
طبیب‌زاده با اعلام اینکه مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در آینده نیز برنامه‌هایی برای بررسی راههای ارتقاء جایگاه خانواده و نقش زن در اجتماع دارد، از برگزاری نشست مشترک مسئولان مرکز با مدیریت و کارشناسان موسسه آموزشی امام خمینی (ره) در آینده نزدیک خبر داد.
رئیس مرکز زنان و خانواده نهاد ریاست جمهوری در پایان در خصوص ورود این مرکز به حوزه اجرایی امور مربوط به زنان و خانواده گفت: "مرکز زنان و خانواده یک مجموعه ستادی است و وارد حوزه‌های اجرایی نمی‌شود و از طریق توافق با دستگاههای مختلف عملیاتی شدن ایده‌ها و طرح‌ها و برنامه‌های مورد نظر خود را پیگیری می‌کند."
فرهنگی بازدید : 21 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

شگفتی‌های ادب حضرت اباالفضل(ع)


سالهای سال پای این سروها نشسته است. هر چهار را به خون جگر آب داده است، پرورده است، بزرگ کرده است برای امروز.

و امروز هر چهار را یکجا تقدیم میدان کرده است.

از میان این چهار، عباس سر آنهاست؛ گل آنهاست و ماه آسمان آنهاست.

و اما عباس تنها ماه آسمان خانهام البنین نیست. ماه آسمان بنی هاشم است؛ بنی هاشمی که همه به زیبایی شهره اند و به رشادت مشهور.

ابروانشان پیوسته است، چشمانشان درشت، مشکی، سرشار از صلابت و جذبه و محبت، با سایه بانی بلند از مژگانی سیاه.

بدنها همه متناسب و تنومند، قدها همه رشید، دستها همه استوار و اجزای اندام همه موزون و بی عیب و نقص و در میان این همه، برتری یافتن، ممتاز شدن و چون ماه نو مشار الیه همگان قرار گرفتن، کاری سخت است و چیزی افزون می طلبد.

و عباس دارنده این افزونی است؛ آن قدر که به هنگام عبور او از کوچه و بازار مدینه، همگان واله و شیدا و خیره می مانند و بعضی بی اختیار "و ان یکاد" می خوانند.

"ماه بودن" بی همانند عباس، دوست و دشمن را هماره به تواضع واداشته است. دوست را از سر محبت و دشمن را از سر صلابت، خویش را از سر جمال و بیگانه را از سر جلال.

مادرش افتخار زنان بنی هاشم، ام البنین و پدرش برترین پدر عالم علی(ع) است

بنابراین عباس برادر حسین (ع) است و هر دو فرزند علی مرتضایند (ع) و طبیعی است که یکدیگر را برادر خطاب کنند و حسین (ع) همیشه او را برادر می خواند و حسن (ع) نیز و زینب و ام کلثوم هم - علیهما السلام.

اما عباس هیچ گاه حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند و نه آن سه دیگر را برادر و خواهر.

در مقابل حسین (ع) بال می گسترد و هر بار او را به الفاظی چنین می خواند:

- سید من! آقای من! مولای من! امام من! فرزند رسول من!

و در مقابل زینب:

- بانوی من! سرور من! پیامبرزاده من!

و این یکی از ظرایف و شگفتی های "ادب" عباس است در مقابل حسین برادر، حسین رهبر و اهل بیت پیامبر علیهم السلام.

و همیشه در توجیه این ادب ظریف، پاسخی مودبانه تر و ظریف تر در آستین دارد:

حسین (ع) - جانم به فدایش - فرزند فاطمه (س) است، دختر پیامبر؛ و من فرزند فاطمه (س) نیستم. اگرچه مفتخرم به فرزندی علی(ع) اما مادر او برترین زن عالم امکان است، فاطمه (س) است. من چگونه او را برادر بخوانم؟!

یا باید او را تا خودم پایین بیاورم یا خود را تا او بلند بشمرم و برادر خطابش کنم، حاشا که این دو هر دو خلاف ادب است و جسارت به ساحت مقدس حسین (ع). راستی فرزندان حسین (ع) سکینه و رقیه هم او را عمو خطاب می کنند و او بال در می آورد از شنیدن این لفظ آن قدر که از فراز دشمنان تا فرات پرواز می کند... ولی او حسین (ع) را برادر خطاب نمی کند.

اما در تمام طول عاشوراو در همه ارض کربلا فقط یک جا هست، یک لحظه هست که ناگاه لفظ برادر بر زبان عباس جاری می شود:

- "اخی! ادرک اخاک"

برادر! برادرت را دریاب!

اینجا کجاست؟ این لحظه چه لحظه ای است؟!

این درست است که عباس در این لحظه در نهایت استیصال است. دشمن او را محاصره کرده و فهمیده است که او قصد جنگیدن ندارد؛ فقط می خواهد مشک آب را با امید به مقصد خیمه ها برساند و این به دشمن جسارت بخشیده است؛ آن قدر که هر دو دست او را بریده اند، عمودی آهنین بر فرقش فرود آورده اند، مشک امیدش را متلاشی کرده اند، سر و رو و چشم و اندام او را غرق تیر و نیزه ساخته اند و او را از اسب به زیر افکنده اند.

اینها همه درست ولی هیچ کدام سبب نمی شود که عباس از آن ادب معهود خود عدول کند و حسین (ع) را برادر بخواند.

تنها یک چیز می تواند در آن لحظه غریب، عباس را مجاز یا وادار به ادای لفظ برادر کرده باشد و آن اینکه:

فاطمه - سلام الله علیها - در آن لحظه غریب، در آن محاق مظلومیت با سر و موی آشفته حضور یافته باشد، سر عباس را پیش از آن که به زمین بیفتد بر دامن گرفته باشد و گفته باشد:

- فرزندم ! پسرم! عباسم!

مادری فاطمه، فرزندی عباس... جواز ادای لفظ برادر...

- برادر! برادرت را دریاب!

------------

سیدمهدی شجاعی (ادب در کربلا - موسسه همشهری)


فرهنگی بازدید : 23 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

امان‌نامه کفر در اطراف خیمه‌ها


عصر روز نهم محرم است، شب عاشورا. شهادت یاران و همراهان امام حسین (ع) مسلم و قطعی است.

امام حسین (ع) در این ساعات اخیر به بهانه های مختلف، همدلان و همراهان را فراهم آورده و همه را مطمئن کرده است که:

"پایان این مسیر بی تردید شهادت است"

اکنون این که با نامه ای در دست، در اطراف خیمه های امام حسین (ع) پرسه می زند، شمر است. تردید در طرح آنچه در دل و در دست دارد، او را کلافه کرده است.

قدم می زند، دندان می ساید، چشم نازک می کند، گیجگاهش را با انگشت می فشارد، چنگ در موهایش می زند... اما صدا نمی کند.

او - شمر - از قبیله بنی کلاب است و ام البنین نیز از همین قبیله است، دختر حزام بن ربیعه کلابی شاعر.

پس شمر با ام البنین و پسران او عباسو عبدالله و جعفر و عثمان رابطه خویشاوندی دارد.

شمر فرزندان ام البنین را خواهرزاده می داند و می خواند.

او نه به دلیل خویشاوندی بلکه به این علت که دور حسین (ع) را از چهار دلاور، به خصوص اسوه شهامت - عباس - خالی کند، رفته است و از ابن زیاد امان نامه برای این چهار خویش خود گرفته است.

و اکنون امان نامه در دست در اطراف خیمه ها پرسه می زند و دنبال راهی برای طرح این ماجرا می گردد.

آنچه باعث رخنه تردید در ذهن و دل او می شود این است که اطمینانی به شنیدن پاسخ مثبت ندارد و از خفت و سرافکندگی می هراسد.

اما عاقبت دل یکدله می کند و فریاد می کشد:

- آی خواهرزاده های من کجایید؟ عباس! عبدالله! جعفر! عثمان! کجایید؟ من شمرم. حرفی با شما دارم.

این چهار دلاور در محضر حسین (ع) اند. دو زانو نشسته اند و آخرین جامهای عشق و معرفت را از دستهای حسین (ع) می نوشند. هر کس باشد وقتی صدایی می شنود که او را به نام می خواند، بی اختیار از جا برمی خیزد و با مهر یا عتاب به هر حال پاسخی می دهد.

اما ادب آن چنان بر این چهار دلاور و به خصوص بر سر آنها - عباس - سایه افکنده که هیچ کدام از جا تکان نمی خورند، سر نمی گردانند و حتی مژه می زنند.

فریاد دوباره و سه باره تکرار می شود و این بار حسین (ع) - جان عالمی به فدایش - به حرف می آید و می فرماید:

عزیزان من! پاسخ دهید. اگرچه فاسق و فاجر است اما به هر حال خویش شماست، ببینید چه می گوید. اگر اقتضای ادب تاکنون پاسخ نگفتن به شمر بود، اکنون اطاعت امر امام و پاسخ گفتن به شمر ادب است. هر چهار دلاور برمی خیزند و شمر را در مقابل خیمه می یابند. هر چهار با عتاب و بی نرمشی در کلام می پرسند:

- آمده ای که چه؟ چه می خواهی؟

- خواهرزاده های من! برایتان امان نامه آورده ام. خود را با حسین (ع) به کشتن ندهید، بیایید...

هر چهار دلاور از خشم، چشم می درانند و دندان می سایند و عباس فریاد می کشد:

- "تبت یداک یا شمر"!

بریده باد دو دست تو ای شمر. لعنت بر تو و امان نامه ات. تو اگر خویش ما بودی، ما را به جهنم نمی خواندی.

ما در امان باشیم و برادرمان، مولا و آقایمان و امام مان حسین (ع) - فرزند زهرا (س) - در امان نباشد؟ ما حسین (ع) را رها کنیم و سر در مقابل ملعونین و ملعون زادگان فرود آوریم؟ شمر اگر بماند بیش از این باید خوار و حقیر باشد.

ذلیل و درمانده سر خود را می گیرد و خود را در سیاهی لشگر کفر گم می کند.


فرهنگی بازدید : 23 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

استاد سیدجعفر شهیدی درگذشت!


به گزارش «تابناک»، سیدجعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به‌شمار می‌رفت، در سال1297 هجری شمسی در شهر بروجرد به دنیا آمد.
وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در بروجرد و سپس ادامه آن را در تهران به پایان رسانید.


شهیدی قبلا به نام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.
وی چند سالی را برای خواندن درس طلبگی در قم سپری و محضر آیت‌الله بروجردی و بسیاری از مراجع و بزرگان دینی را درک کرده بود. برخورد با شادروان محمد معین باب آشنایی و معرفی وی را به حضور استاد علامه، مرحوم دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل سازمان لغت‌نامه دهخدا، معاونت سازمان را به‌عهده گرفت.
اخذ درجه دکتری با امتیاز والا و استادی دانشکده ادبیات در فاصله سال‌های 1340 به بعد جزو مرحله دوم زندگانی استاد شهیدی بود.
بعد از مرگ مرحوم معین، شهیدی مسئولیت اداره سازمان لغت‌نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینه‌های ادب عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و مجالست با استادانی نظیر بدیع الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال همایی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.
تألیفات و مقالات علمی و ادبی این استاد بزرگ فراوان است که از جمله آنان می‌شود به این آثار اشاره کرد: زندگینامه ابوذر غفاری، انقلاب بزرگ، زندگی حضرت سجاد (ع)، زندگانی حضرت فاطمه (س)، زینب (س) شیرزن کربلا، محدودیت در اسلام، جنایتکاران چه می‌اندیشند، تصحیح و حاشیه بر کتاب دره نادره، میرزا محمد خان استر آبادی که از نثرهای مصنوع متکلف است و تعلیقات شهیدی بر آن و بررسی دقایق و مشکلات تنها با خامه قدرتمند وی توانست مقبولیت عامه پیدا کند.

شهیدی تا پیش از بیماری‌اش در مقطع دکتری ادبیات فارسی چند ساعتی را به افاضه علمی مشغول بود و بقیه اوقات را در سازمان لغت‌نامه دهخدا به نظارت و مدیریت سپری می‌کرد.

 

فرهنگی بازدید : 20 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

«مهران مدیری» سریال جدید خود را کلید‌زد


به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس، «مهران مدیری» مجموعه جدید خود را که هنوز نامی برای آن انتخاب نکرده است در لوکیشنی در خیابان ملاصدرای تهران کلید زد.
بنابر این گزارش، این مجموعه جدید در 15قسمت برای پخش در ایام نوروز1387 ساخته خواهد شد و «مهران مدیری» در آن نقش اول را بازی خواهد کرد.
تا به حال حضور بازیگرانی چون سیامک انصاری، هادی کاظمی، شقایق دهقان، بهنوش بختیاری و الیکا عبدالرزاقی در آن قطعی شده و احتمالا بازیگران سرشناس دیگری مانند «امین حیایی» و «خسرو شکیبایی» نیز در دو قسمت آن حضور خواهند داشت.
داستان‌های این مجموعه که قرار است از شبکه سوم سیما پخش شود توسط «محراب قاسم‌خانی» و «پیمان قاسم‌خانی» نوشته شده و لوکیشن‌های اصلی آن نیز در تهران هستند.
داستان این مجموعه تلویزیونی که در آن مهران مدیری بازیگر نقش «مهران» خواهد بود درباره فردی است که بی‌گناه به کلاهبرداری متهم می‌شود و به دلیل این اتهام هربار درگیر ماجرایی تازه می‌شود.
داستان‌های این مجموعه جدید که به صورت اپیزودیک ساخته خواهد شد، به هم پیوسته است و بازیگران این بار در داستان‌ها حضوری کوتاه خواهند داشت.
فضای کار جدید «مهران مدیری» آپارتمانی است و داستان آن هیچ شباهتی به کارهای قبلی او ندارد.
آخرین ساخته تلویزیونی «مهران مدیری» مجموعه «باغ مظفر» بود که سال گذشته از شبکه سوم سیما پخش شد و آخرین کار غیرتلویزیونی ساخته شده توسط او، مجموعه «گنج مظفر» است که در قالب مجموعه سی دی ساخته شده و به زودی روانه بازار خواهد شدمنبع:http://shad23.dorblog.com/
فرهنگی بازدید : 30 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

ترکیه برای هشتصدمین سال تولد ملانصرالدین آماده می‌شود.


به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از دیار ادبیات ترکیه، "مصطفی بال اوغلو" شهردار "آک شهیر" با اعلام این خبر گفت: در حال حاضر خودمان را برای برگزاری مراسمهای مختلفی درسالگرد تولد ملا نصرالدین آماده می کنیم.

وی ادامه داد: از جمله کارهایی که برای این مراسم انجام داده ایم طراحینشانه (لوگو) مختص هشتصدمین سالگرد تولد ملا نصر الدین و تهیه تقویم سالنامه با ایننشانه است.

وی در تشریح ویژگیهای ایننشانه گفت: نشانه به این صورت طراحی شده که ملا نصرالدین روی خر خود برعکس نشسته و تصویر بدن خر نیز از کلمه ترکی "yil"(به معنی سال) تشکیل شده و خود ملا به شکل عدد 8 که قسمتی از عدد 2008است بر روی خر نشانده شده است؛به طوری که اگراین تصویر را به صورت برعکس نگاه کنید عدد 800که نشانگر سالگرد تولد اوست دیده می شود.

ملانصرالدین بنا به روایتی در سال 1208 در خراسان و در زمان حکومت سلجوقیان متولد شد.او شخصیتیفکاهی و بذله‌گو در فرهنگ‌های عامیانه ایرانی، افغانی، ترکیه‌ای، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی است که در یونان هم محبوبیت زیادی دارد و در بلغارستان و روسیه هم شناخته ‌شده است؛ به گونه ای که بر سر ایرانی و ترک و افغان و... بودن او همواره مناقشه وجود داشته است.

درباره وی داستان‌های لطیفه‌ آمیز فراوانی نقل می‌شود و این موضوع که وی شخصی واقعی بوده یا افسانه‌ای، مشخص نیست. برخی منابع او را واقعی و هم عصر تیمور لنگ (فوت در ۸۰۷ ق) یا حاج بکتاش (فوت در ۷۳۸ ق) دانسته‌اند. نکته دیگر اینکه در نزدیک آق‌شهر از توابع قونیه محلی است که با قفلی بزرگ بسته شده و می‌گویند که قبر ملانصرالدین در آنجاست. ضمن اینکه در مسکو نیز مجسمه ای از او ساخته شده که در محوطه مقابل ایستگاه مترو "مالادوژنایا" واقع در غرب مسکو نصب شده است.

فرهنگی بازدید : 18 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

چرا باید به ایران افتخار کنیم ؟


آیا میدانید : اولین مردمانی که سکه را در جهان ضرب کردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که عطر را برای خوشبو شدن بدن ساختند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که کشتی یا زورق را ساختند ایرانیان بودند به فرمان یکی از پادشاهان زن ایرانی.
آیا میدانید : اولین ارتش سواره نظام در دنیا توسط سام ایرانی اختراع شد با 115 سرباز .
آیا میدانید : اولین مردمانی که حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پیش در جنوب ایران ، ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایراینان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی که قاره آمریکا را کشف کردند ایراینان بودند و کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتادند .


تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 91
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 123
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 125
  • بازدید ماه : 139
  • بازدید سال : 960
  • بازدید کلی : 8,138