loading...
فرهنگی
فرهنگی بازدید : 315 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

رمز گشایی خط میخی


رمزگشایی میخی هخامنشی و اهمیت آن در شرقشناسیخط میخی هخامنشی به خاطر سادگی اولین نوع خط میخی بود که رمزگشایی شد. به طور خلاصه روند خوانش مجدد به صورت زیر بود. از میان شاهان هخامنشی تنها کسی که پدرش شاه نبود داریوش بود. بنابراین ابتدا کلمه‌ٔ شاه از روی تکرار به فواصل نسبتاً برابر (فلان شاه فرزند بهمان شاه فرزند ...) حدس زده شد. از روی این دوقرینه نام داریوش خوانده شد و به کمک منابع یونانی و اسم شاهان هخامنشی سایر نویسه‌ها نیز خوانده شدند. گروتفند آلمانی و راولینسون بریتانیایی نقشی کلیدی در این فرایند داشتند. پژوهشگران و زبانشناسان با خواندن کتیبه‌های میخی ملاحظه‌کردند که با زبانی که شباهت بسیاری با سانسکریت (زبان باستانی هند) دارد مواجهند. سانسکریت زبانی کاملاً شناخته‌شده در آن زمان بود. به این ترتیب کتیبه‌های هخامنشی خوانده شدند.در سال ۱۶۲۱م. سیاح ایتالیایی به نام پیترو دلاواله از کتیبه‌های تخت‌جمشید چند علامت میخی نقاشی کرد و با خود به اروپا برد و به حدس خود گفت که این خط باید از چپ به راست خوانده شود. شاردن جهانگرد فرانسوی در سال ۱۶۷۴م. یکی از کتیبه‌های ایرانی را در سیاحتنامه خود ترسیم کرد و کنت کای لوس در ۱۷۶۲ م. تصویر گلدانی از مرمر را که بر روی خود کتیبه‌هایی از سه خط میخی و یک خط مصری داشت انتشار داد و زمینه را برای تحقیق باز کرد. در سال ۱۷۶۵م. کارس تنس نی‌بور دانمارکی کتیبه‌هایی از پاسارگاد کپی برداشت و معلوم کرد که خطوط این کتیبه‌ها از سه نوع است و ساده‌ترین آنها مرکب از چهل و دو علامت می‌‌باشد. عالم دانمارکی دیگر به نام مون‌تر نوع دوم خط میخی را در سال ۱۸۰۲م. خط سیلابی یا هجایی اعلام کرد و گفت هر علامت آن نمایندهٔ یک هجاست و خط سوم نیز ایدئوگرامی است یعنی هر علامت نمایندهٔ یک مفهوم یا کلمه است. بعدها عالم مزبور گفت در جاهایی که کتیبه به سه نوع خط نوشته شده هر سه از حیث مضمون راجع به یک مطلب‌اند و هرکدام از خط‌ها متعلق به یک زبان است.
به عقیدهٔ او خط اول باید متعلق به زبانی باشد که متن در ابتدا به آن زبان نوشته شده و بعد آن را به دو زبان دیگر ترجمه کرده‌اند و چون زبان اهالی پارس، که تخت‌جمشید در آن واقع است، زبان پارسی بوده پس جای اول را باید به زبان پارسی داد. پس از آن او بخواندن خط اول که ساده‌تر بود پرداخت. او با این مجاهدت‌ها توانست دو حرف را که عبارت از «آ» و «ب» باشند معلوم کند و نیز متوجه شد که چند علامت خط میخی در ایران باستان همیشه با هم و به یک ترتیب تکرار می‌شوند ولی گاه آخر این چند علامت تغییر می‌کند. در ادامهٔ تلاش‌های مون تر, محقق دیگری به نام گروت فند به این نتیجه رسید که این چند علامت که به یک ترتیب و با هم تکرار می‌شوند باید کلمه شاه باشد و کلمه‌ای که قبل از آن آمده و در دو کتیبه مختلف است اسم شاه. بالا خره بعد از مجاهدت و تلاشهای فراوان محققین راولین سن موفق شد راز کتیبهٔ بیستون داریوش اول را که با سه زبان نوشته شده بود (پارسی قدیم، ایلامی، آسوری) فاش کند. و این باعث شد تا الفبای زبان پارسی باستان معلوم شود و چهارصد واژه از این زبان بدست آمد. علامات خط میخی دوم نیز به کوشش راولین سن در سال ۱۸۵۵ م. کاملاً معلوم شد و محقق شد که زبان آن زبان ایلامی یا زبان شوشجدید است. بعد از این به خواندن خط سوم پرداختند در اینجا کار با اشکالات بسیار همراه بود زیرا این خط کمتر از دو خط دیگر جا گرفته بود. «مون تر» در ۱۸۰۲ م. گفت که بعضی علامات خط سوم شبیه علاماتی است که بر آجرهای بابل نوشته شده و از خرابه‌های این شهر قدیم بدست آمده است. بر اثر اکتشافات الیاردا و ابت تاا در نینوا ثابت گردید که خط سوم کتیبه‌های هخامنشی همان خط آسوری وبابلی است و دیگر شکی نماند که شاهان هخامنشی بعد از زبان پارسی قدیم و زبان ایلامی به خط و زبان آسور و بابل، که زبان و خط نخستین مردم متمدن آسیای پیشین بود توجه داشته و آن را بکار می‌‌برده‌اند. بر اثر کوشش صدوپنجاه‌سالهٔ این پژوهندگان ما امروزه از هر جهت به زبان و خط رایج زمان هخامنشیان آگاهیم.

نکته‌ٔ جالب توجه اینست که همان طور که گفته شد کتیبه‌ٔ بیستون و اکثر کتیبه‌های تخت جمشید (پارسه) به سه زبان ایلامی، بابلی(اکدی) و پارسی باستان نوشته شده‌اند. از این رو پس از رمز گشایی خط میخی هخامنشی، خط بابلی و پس از آن خط ایلامی(به طور ناقص) رمز گشایی شدند. باید توجه داشت که حجم لوحهای گلی و کتیبه‌ها به این دو زبان چند هزار برابر کتیبه‌های فارسی باستانی‌است. به علاوه این دوخط حتی در زمان هخامنشیان سابقه‌ای چندهزار ساله داشتند! پس باید گفت دانشهای نوین آشورشناسی و سومرشناسی و عیلام‌شناسی همه مدیون خط میخی هخامنشی‌اند.

روندی که در بالا به آن اشاره شد تا حدی گویای طنزی تاریخی ‌است. چون زبان و خط میخی هخامنشی در میان مردمان و تیره‌های گوناگون شناخته شده نبود، پادشاهان هخامنشی از دو زبان و خط دیگر نامبرده در بالا نیز استفاده می‌کردند تا عده بیشتری از مردمان امپراتوری قادر به خواندن آنها باشند. اما همین خط گمنام باعث رمزگشایی دو خط معروف آن زمان شد.

فرهنگی بازدید : 24 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

حاتمی کیا در "حلقه سبز"انتظارات مخاطبین را بر آورده نساخت.


معززی نیا:پیش‌بینی می‌شد که مجموعه تلویزیونی حلقه سبز بتواند در ادامه کار خود جذابیت‌های داستانی ایجاد کند، اما موفق نشد و پس از چند قسمت داستان افت کرد و مسیر دراماتیکی پیدا نشد تا ادامه داستان و ایده‌ها از آن عبور کنند تا مخاطب عام سریال به آن جذب شود.
وی افزود: این سریال مشکل ریتم داشت و این گونه نبود که نویسنده که حاتمی کیاست، متوجه این مشکل نبوده، احتمالا او فکر می‌کرده در ادامه داستان و در اجرا و کیفیت بازی‌ها کار درست می‌آید که متاسفانه این گونه نشد.
وی در ادامه درباره رجوع حاتمی کیا به سریال سازی نیز گفت: طبیعی است که حاتمی کیا بخواهد برای تجربه‌گرایی وارد فضای جدیدی شود. حلقه سبز از جهت تداوم فضا و حس معنوی که در سایر کارهای حاتمی کیا نیز وجود دارد و به لحاظ معنوی و شکل حرکت شخصیت‌ها و نوع پرداخت شخصیت‌ها با سایر کارهای او تفاوت بسیاری داشت و تجربه جدیدی بود ولی به نظر من خیلی نتیجه خوبی نداشت زیرا یکی از ویژگی‌های بارز فیلم‌های سینمایی حاتمی کیا تاثیرگذاری شدید بر مخاطب و ارتباط برقرار کردن مخاطب با آن است که این اثر فاقد این ویژگی‌ها بود و مخاطبان بسیاری را از دست داد.
وی تصریح کرد: مجموعه تلویزیونی «حلقه سبز» در نهایت تجربه‌گرایی است که ناموفق از آب در آمد و می‌توان در آینده از آن به عنوان یک تجربه که مسیر فیلم‌سازی حاتمی کیا را متنوع کرد یاد کرد. البته سریال خاک سرخ نیز با توجه به دلایل خودش تجربه خوبی نبود و بعید است که حاتمی کیا در سریال سازی توفیقی بدست آورد.
معززی نیا ادامه داد: حاتمی‌کیا در قالب فیلمسازی از این جهت که می‌تواند یک تاثیر حسی را در لحظه ایجاد کند و تا پایان هدایت کرده و تماشاگر را درگیر کند، موفق است. اما او در پخش این حس در سریالی با تعداد قسمت‌های زیاد ناتوان است و به نظر می‌رسد که روش‌هایی که به نظرش می‌رسد تا این مسیر حسی را در طولانی مدت حفظ کند، موفق نیست و از پس این کار بر نمی‌آید.
وی افزود: حاتمی کیا قصه‌گویی در قالب سینما را بلد است و نمی‌تواند مانند فیلم سینمایی مخاطب را درسریال درگیر کند البته بیشترین مشکل حلقه سبز به داستان و فیلمنامه آن برمی‌گردد و از حیث کارگردانی به معنای بازی گرفتن، حرکت دوربین‌ها، فضاسازی و ... کار ایرادی نداشت و ما شاهد بازی‌های روان و یکدستی از سوی بازیگران در این مجموعه بودیم.

فرهنگی بازدید : 22 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

هنر سنتی بازگشت به خویشتن



هنر سنتی به انسان و طبیعت چگونه می‌نگرد؟ آیا این هنر می‌تواند مبین گفتمان استعلایی انسان با فطرت او باشد؟ آیا هنر سنتی در عصر حاکمیت نگرش‌های دیجیتالی و تنومندی بیش از پیش معرفت تجربی – برهانی، در عصر بحران هویت و برهوت معنویت و رشد سرانه ماشین‌های محاسباتی، می‌تواند دمی اسباب نیل انسان ِ خسته از تکنولوژی ِسرعت‌طلب را به مصاحبت با فطرت خویش فراهم آورد و پیام‌آور آرامش باشد؟ به راستی مهمترین آبشخورهای فکری هنر سنتی کدام است؟
هنر سنتی که بخش قابل‌توجهی از آن هنر روستایی است، مانند سایر ابعاد و جنبه‌های دیگر هنر عامیانه در تاریخ‌های رسمی هنر، چندان جایی ندارد و اگر ازآن به سخافت یاد نشود، کمتر نامی از آن به عزت و احترام برده می‌شود. اما محققان واقعی تاریخ هنر، یعنی آنان که پیش و بیش از آن‌که عرصه‌های تاریخی هنر را تبیین مقداری و کمی کنند، می‌کوشند تا به تبیین غایی هنر و هنرها بپردازند، معتقدند که در طول تاریخ هنر و به موازات هنر رسمی، هنر سنتی جریانی بس آرام و در عین حال بسیار درون‌گرا و ژرف داشته است و لحظه‌ای از تپش و تعالی بازنایستاده است.
عموم مردم همان کسانی هستند که چرخ عظیم معیشت جامعه را در شئون و شقوق مختلف می‌گردانند و برخلاف خواص که نوعاً به زندگی بسیار مرفه و عاری و خالی از هرگونه دغدغه‌های معاش دلخوشند، با تلاش‌گری و کار فراوان، روز را به شب و شب را به روز می‌رسانند. در میان عموم مردم، روستاییان بیش از طبقات متعارف مردم در شهر به تلاش مشغولند. از این روست که چون نیک بنگریم درخواهیم یافت که چون جریان اندیشه اینان وابسته به عمل است، هنرشان نیز - که جلوه‌گاه روح جمعی ایشان است – در فرآیند عمل شکل می‌گیرد و مکمل عمل است. از این روست که همواره هنر سنتی را در آوردگاه عمل می‌یابیم. هنری که وسیلة ترمیم و تکمیل زندگی واقعی است و درونمایه‌هایی مبارزه‌گونه دارد. برخلاف هنر خواص – هنری که به دنبال لذت‌بخشی صرف به گروه بسیار اندک برخوردار از مواهب زندگی مادی است – هنر سنتی برای یاوری انسان‌هایی دامن همت به کمر زده است که فارغ از اوهام مرفهان بی‌درد، در پی آرمیدن در سایه‌سار حقیقت زندگی‌اند؛ انسان‌هایی که معنای سرورانگیز و انسانی زندگی را می‌جویند و با خوش‌بینی بسیار فزاینده به فرجام هستی، درصدد بهره‌رسانی به دیگرانند و راحت خود را در راحت همگان و همگنان می‌جویند.
هنر سنتی بر این اساس، خوشبین، امیدوار و دلپذیر است و «از بازترین پنجره با مردم این ناحیه سخن می‌گوید.» «متل»ها، شوخی‌ها، روایت‌ها، اسطوره‌ها، افسانه‌ها و ترانه‌های عامیانه، شاهدی بر این مدعا هستند. به طور کلی هنر سنتی برای بیان درون‌داشت‌های ذوقی و تبیین عاطفی جهان انسان‌های همین نزدیکی‌ها، سبک کردن بار کار و تخفیف فشارهای اجتماعی پدید می‌آید و از سوی همة مردم با اقبال فزاینده‌ای مواجه می‌شود؛ این مهم تا به آنجاست که مردم جوامع نسبتاً سادة قدیمی، فرهنگی جز فولکلور نمی‌شناسند. چندان که بین اعراب پیش از اسلام امثال و حکم، جانشین فلسفه و روایات در حکم تاریخ است.
آثار هنرهای سنتی همیشه ساده، صمیمی و بی‌پیرایه است؛ زیرا از متن و بطن مردم ساده، صمیمی و بی‌پیرایه‌ای برخاسته است که دنیای نظر را تنها برای دنیای عمل می‌خواهند. مردمی که به راستی از اهالی «صدق» هستند و آن حسب آموزه‌های دینی ما چیزی جز تطبیق همه‌جانبه نظر و عمل نیست. مردم عادی هنگام سخن گفتن به غایتی جز بیان اصل مطلب نمی‌اندیشند و به بیانی دیگر باید گفت که میان آنچه می‌اندیشند و آنچه می‌گویند، تمایز و تفارفی وجود ندارد. معیشت آنان از راه‌های ساده و روشنی تأمین می‌شود. در روستاها نوع اقتصاد، دامی یا زراعی و یا آمیزه‌ای از این هردوست. چنین نیست که همچون شهرنشینان، به‌خصوص شهروندان کلان‌شهرها، معیشتشان از راه اقتصاد مبتنی بر تجارت و یا صنعت پدید آید و لذا حسب شیوه‌های اکتساب معیشت، ناگزیر باشند که به گونه‌ای چندلایه زندگی کنند و سخن بگویند. هنر سنتی ساده است، اما این سادگی بیانی نباید سبب شود که درونمایه‌ها و نظام فکری هنر سنتی را ساده و خام تلقی کنیم. کسی که ذهن ساده‌ای دارد با آن که درونمایه‌ها و منظر فکری و ذهنی خود را به سادگی بیان و اشعار می‌دارد، بسیار با هم متفاوتند.
کاش ای دوست بی‌ریا بودیم
ساده، مانند بوریا بودیم
ساده، مانند روشنایی‌ها
باصفا، مثل آشنایی‌ها

مردم عادی، ساده سخن می‌گویند، یعنی تنها وتنها به بیان غرض و مقصود می‌اندیشند و هرگز بر آن نیستند تا با استفاده از زیورها و آرایه‌های کلامی و پیچاندن مقصود در لفافه‌ای پرزرق و برق، به فتح مخاطب دست یابند.
متأسفانه در بسیاری از جنبه‌های هنر مدرن، به روشنی شاهد این گرایش هستیم که هنرمند از رهگذر تولید هنر می‌کوشد تا مراتب شگفتی مخاطبان خود را به وسیله ایجاد فرم‌هایی غریب و گاه اشکالی مشوش برانگیزد و بر این همه شگفتی‌سازی فخر بفروشد.
از دیگرسوی، از آنجا که هنر و ادبیات فولکلور به طریق شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، اگر دشوار و پیچیده باشد به درستی بر زبان جاری نمی‌شود و به سهولت از یادها نمی‌رود و فراموش می‌گردد. البته سادگی فولکلور، گاه با اندکی خشونت هم همراهی می‌شود؛ چراکه زندگی مردم عادی به خصوص روستاییان، سخت به طبیعت وابسته است و به ناگزیر وقار ساده و درشت طبیعت را انعکاس می‌دهد.
هنرهای سنتی از زیبایی و دلارایی طبیعت زنده و انسان سرزنده سرشار است و به همین خاطر هرچه را که برای زندگی مفید است «زیبا» می‌دانند. این زیبایی همچنین می‌باید مورد وفاق‌نظر همه باشد نه همچون هنر مدرن که در فرآیند بیگانه‌سازی‌های خود، از نوعی زیبایی یاد می‌کند که تنها در عرصه خلوت‌های فردی هنرمند بروز و ظهور پیدا می‌کند؛ چندان که گفته‌اند: «المعنی فی بطن الشاعر»!
هنر سنتی پیوسته به مخاطبان خود خاطرنشان می‌سازد که با شناخت واقعیت این جهان و کار شرافتمندانه است که می‌توان شاهد توفیق را در آغوش بخت کشید. ترانه‌های عامیانه در هر نقطه‌ای از جهان که باشد، پیام‌آور واقعیت زندگی است؛ برای همین است که به وسیله مردم زندة تلاشگر، ترنم می شود. این ترانه‌ها از شور حیات عملی سرشارند.
هنر سنتی گویای امید و خوش‌بینی انسان‌هاست و قهرمانان آن با کار و تلاش و پشتکار به مقصود می‌رسند؛ همچنان که عموم مردم در زندگی خود با کار و تلاش، موانع را از سر راه خود بر می‌دارند. در هنر سنتی هرگاه که فعالیت عملی از نیل به پیروزی کوتاه آید و بازماند، صورت‌های خیالی پا به میدان می‌گذارند. در این عرصه، هرگز توقف و ایستادن وجود ندارد. همه‌جا سخن از حرکت و کوشش و جوشش است. اما خیال‌پروری هنر سنتی، از سنخ و جنس «سورئالیسم» و «رمانتیسیسم» غربی نیست که خیال در آنجا عنصری لجام‌گسیخته و پرنده‌ای بی‌صاحب است که می‌تواند بر سر هر بوم و برزنی بنشیند؛ خیال که عنصری شریف در فرآیند آفرینش هنری است، می‌تواند به بار تصویری اثر هنری و از آنجا به ماندگاری و تثبیت پیام، مددی فراوان کند. برای همین است که در ادراک جوهرة باطنی هنر، فهم غنی خیال از اهم واجبات است. اساساً دو عنصر ذوق و خیال، کارکردهای بسیار زیبایی در هنر سنتی دارد:
ذوق: حسی است که مزه‌ها را از قبیل تلخی، شوری، تندی و شیرینی درک می‌کند. وسیلة این ادراک، اعصابی است که در زبان پراکنده است. معنی این لغت را توسعه داده و بر هر تجربه‌ای اطلاق کرده‌اند. همچنین ذوق به معنی قوه ادراکی لطیفی است که اختصاص به ادراک سخنان ظریف و حُسن‌های لطیف و رقیق دارد و نیز به میل انسان به بعضی اشیا اطلاق می‌شود. مثل ذوق مطالعه و ذوق شنیدن سخنان زیبا. ذوق به این معنی، حُسن قبول (نیوشیدن) و شدت انتباه و کثرت همدلی است که چنان‌که گفته آمد، هنر سنتی، مشحون از آن است.
به بعضی قوای دیگر نفس هم، ذوق اطلاق می‌شود؛ مثل قوه‌ای که انسان را از جهت کمالی - که این قوه بر حسب فطرت در انسان وجود دارد - برای کسب علم مهیا می‌کند؛ یا مهارت انسان در ارزیابی ارزش‌های اخلاقی و هنری؛ مانند توان تشخیص روابط و معانی پنهانی در روابط انسانی؛ یا قدرت انسان در خصوص صدور حکم در مورد آثار هنری از طریق احساس شخصی و بدون توسل به قواعد معین.
قدرت تشخیص هنر را «طبع» می‌گویند. مانند اینکه بگویند فلانی دارای طبع دقیق است، یعنی دارای ذوق لطیف است.
گاهی منظور از ذوق، مطلقاً ذوق سلیم است که عبارت است از حکم صادق و دقیق در مورد اشیا.
در حکمت افاضی و انسی، ذوق، نوری عارفانه است که خداوند از طریق تجلی خود آن را به دل ِدوستانش می‌تاباند و ایشان به وسیلة آن (موهبت) بین حق و باطل و زیبایی و زشتی تمیز می‌دهند.
به هر تقدیر، هرچه در عالم حس (شهادت) ظاهر می‌شود، صورت معنایی غیبی است که به تعبیر نیاز دارد. در واقع اهل ذوق کسانی هستند که از این ظواهر عبور می‌کنند و از خیالی به خیال دیگر گام برمی‌دارند تا آن زیبایی پنهان (ملاحت) ‌عالم وجود را فهم کنند. چنین است که کسانی که اهل ذوق نیستند و تنها نگاه ساختارگرایانه را در معرفت‌شناسی آثار هنری لحاظ می‌کنند، نمی‌توانند زیبایی پنهان اما سیال و شناور مستتر در باطن هنرهای سنتی را فهم کنند.
شخصیت‌های هنر سنتی موجوداتی هستند سرشار از مهر زیستن. به عنوان مثال در سنت هنرهای نمایشی یونان باستان «پرومته
prometheus نماد توان خلاقة نیروهای انسانی است که علیرغم مخالفت نگهبانان ناسوت و دوستداران عالم خاک که زئوس را به جان می‌پرستند، آتش را از خدایان می‌رباید و به انسان هدیه می‌دهد؛ آتشی که در زندگی آدمی گرما و نور را به ارمغان می‌آورد. «هه راک لس» یا همان هرکول herakles با تهور و شهامتی تمام غیرممکن را ممکن می‌سازد.
در هنر سنتی، همواره انسان برتر از طبیعت مادی است و به یمن این برتری است که برتر از طبیعت را می‌آفریند. طبیعت و همة نیروهای طبیعت رام و آرام انسان هستند و اوست که پیوسته باطبیعت گفتمانی استعلایی دارد. اما این تفوق بر طبیعت چنان نیست که او بخواهد از آن تنها به قیمت سودمندی شخصی خود از آن بهره گیرد و جیب نفس خود را پرسازد. آدم‌های هنر و ادبیات سنتی، فلک را سقف می‌شکافند و طرحی نو برای انسان د رمی‌اندازند؛ همان انسانی که پیوسته در حرکت و تلاش‌گری است و برای نیل به مراد خویش، آنی از پای نمی‌نشیند، حتی اگر قدرت‌های قدر قهری در ظاهر بر او چیره به نظر آیند. به عنوان مثال در قصه‌های سنتی چین می‌بینیم که انسان کوه را می‌جنباند و دریا را پر می‌کند. غولی به نام «تی سین»
tsin tien به منازعه با خدایان مستبد می‌شتابد و حتی هنگامی که سرش را هم می‌برند، او همچنان در راه وصال به هماوردطلبی و جنگ ادامه می‌دهد. «کوآفو» kuafu قهرمان دیگری است که در مسابقه بر خورشید غالب می‌آید و چندین رودخانه خروشان را به تسخیر خود درمی‌آورد؛ ولی خود حتی آب هم نمی‌نوشد تا عطش فرو کشد. سراجام عزم خود را جزم می‌کند که به سوی اقیانوس شرقی رود و آب آن را بنوشد. اما پیش از رسیدن از تشنگی می‌میرد، ولی نه بیهوده که او کار خود را کرده است.
مبارزه درنگ‌ناپذیر عوام رنجبر ستم‌دیده با خواص برخوردار از مواهب متعدد مادی، اما ناسپاس و ناسازگار، در عرصة هنرهای سنتی آهنگ دیگری به خود می‌گیرد.
سرگذشت خیاطان دروغینی که می‌خواهند برای سلطان لباسی نامریی بدوزند و در افسانه‌های آندرسن
Andersen نیز آمده است، حاکی از اعتقاد راستین هنر سنتی به رستاخیز نهایی خویش است:
دوشیاد: به ادعای خود برای پادشاه لباسی می‌دوزد که به چشم نادرستان و نااهلان نمی‌آید. پادشاه و درباریان ابله و متملق او، با آنکه لباسی نمی‌بینند، اما از بیم آنکه نادرست و نااهل شمارده نشوند وانمود می‌کنند که آن لباس را می‌بینند و حتی در مراتب زیبایی و وجاهت و وزانت لباس مذکور، تحسین‌ها می‌کنند و قصه‌ها سرمی‌دهند. اما سرانجام کودکی ساده‌دل (که نماد مردم بی‌پیرایه و شفاف‌سینه است) بانگ برمی‌دارد که لباسی در کار نیست و بدین ترتیب و پس از افشاگری‌های اوست که دیگران هم جرأت پیدا می‌کنند و به بیان حقیقت می‌پردازند.
در قصه‌های سنتی آفریقا نیز از این دست موارد بسیار است. در یکی از این قصه‌ها آمده است که: در روزگاران بسیار دور، خروس‌ها بر گربه‌ها حاکمیت داشتند. خروس‌های دغل‌پیشة حیلت‌ساز، گربه‌ها را اغفال کرده بودند و آنان را از تاج روی سرِ خود، می‌ترساندند. آنان به گربه‌ها چنین القا کرده بودندکه تاج آنها از آتش است و بر این اساس، هر گربه‌ای که فرمان آنان را نبرد و برایشان مورچه‌های فراوان جمع‌آوری نکند، لاجرم به وسیله تاج آتشین روی سرِ خروس‌ها سوخته خواهد شد. سال‌های بسیاری گربه‌ها در اطاعت و انقیاد فرمان خروس‌ها بودند. تا اینکه شبی از شب‌های سرد زمستان، در کلبة سرد یکی از گربه‌های بیچاره، اتفاقی بروز پیدا می‌کند و آن اینکه گربه کوچک ساده‌دل جرأت پیدا می‌کند تا برای افروختن هیزم در خانة سرد خود و آوردن آتش به سراغ تاج آتشین خروس همسایه برود. او زمانی که خود را با رنج بسیار به بالای سر خروس می‌رساند و هیزم اندک دستش را به تاج خروس می‌زند، درمی‌یابد که نه‌تنها تاج خروس‌ها از آتش نیست، بلکه بسیار سرد هم می‌باشد. در این هنگامه است که گربه کوچک بر علیه ظلم خروس‌ها فریاد عدالت‌خواهی سر می‌دهد و همة گربه‌های ستم‌دیده را به جدال با خروس‌های ستمگر فرا می‌خواند. در این قصه‌ها آمده است که از آن زمان به بعد و تاکنون، هر جا که خروسی گربه‌ای را می‌بیند از او می‌گریزد.
قصة امیرارسلان و حسین کُرد، نشان‌دهندة آن است که مردم آرزومند رفع بیدادگری‌ها هستند و به غلبة نهایی خود بر ستم و شرارت سخت امیدوارند.

گرد آوری:گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
منبع: www_rugart_org
فرهنگی بازدید : 35 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

سالروز درگذشت چکامه سرای معاصر گرامی باد



مهدی اخوان ثالث م.امید
در سال 1307 در مشهد چشم به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند و در سال 1326 دوره هنرستان مشهد رشته آهنگری را به پایان برد و همان جا در همین رشته آغاز به کار کرد سپس به تهران آمد آموزگار شد و در این شهر و پیرامون آن به تدریس پرداخت.
اخوان چند بار به زندان افتاد و یک بار نیز به حومه کاشان تبعید شد.
در سال 1329 ازدواج کرد در سال 1333 برای بار چندم به اتهام سیاسی زندانی شد.
پس از آزادی از زندان در 1336 به کار در رادیو پرداخت و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
در سال 1353 از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو وتلویزیون ملی ایران به کار پرداخت در سال 1356 در دانشگاه های تهران ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر روی آورد .
در سال 1369 به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ 4 تا 7 آوریل برای نخستین بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در شهریور ماه جان سپرد وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد از او 4 فرزند به یادگار مانده است.


دفترهای شعر
ارغنون تهران 1330
زمستان زمان 1335
آخر شاهنامه زمان 1338
از این اوستا مروارید 1344
منظومه شکار مروارید 1345
پاییز در زندان روزن 1348
عاشقانه ها و کبود جوانه 1348
بهترین امید روزن 1348
لرگزیده اشعار جیبی 1349
در حیاط کوچک پاییز در زندان توس 1355
دوزخ اما سرد توکا 1357
زندگی می گوید اما باز باید زیست ...... توکا 1357
ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم مروارید 1368
گزینه اشعار مروارید 1368
کتیبه
فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
و با زنجیر
اگر دل می کشیدت سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن ، لیک تا آنجا که رخصت بود
تا زنجیر
ندانستیم
ندایی بود در رویای خوف و خستگیهامان
و یا آوایی از جایی ، کجا ؟ هرگز نپرسیدیم
چنین می گفت
فتاده تخته سنگ آنسوی ، وز پیشینیان پیری
بر او رازی نوشته است ، هرکس طاق هر کس جفت
چنین می گفت چندین بار
صدا ، و آنگاه چون موجی که بگریزد ز خود در خامشی می خفت
و ما چیزی نمی گفتیم
و ما تا مدتی چیزی نمی گفتیم
پس از آن نیز تنها در نگه مان بود اگر گاهی
گروهی شک و پرسش ایستاده بود
و دیگر سیل و خستگی بود و فراموشی
و حتی در نگه مان نیز خاموشی
و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود
شبی که لعنت از مهتاب می بارید
و پاهامان ورم می کرد و می خارید
یکی از ما که زنجیرش کمی سنگینتر از ما بود ، لعنت کرد گوشش را
و نالان گفت :‌ باید رفت
و ما با خستگی گفتیم : لعنت بیش بادا گوشمان را چشممان را نیز
باید رفت
و رفتیم و خزان رفتیم تا جایی که تخته سنگ آنجا بود
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود ، بالا رفت ، آنگه خواند
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
و ما با لذتی این راز غبارآلود را مثل دعایی زیر لب تکرار می کردیم
و شب شط جلیلی بود پر مهتاب
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
هلا ، یک ... دو ... سه .... دیگر پار
عرقریزان ، عزا ، دشنام ، گاهی گریه هم کردیم
هلا ، یک ، دو ، سه ، زینسان بارها بسیار
چه سنگین بود اما سخت شیرین بود پیروزی
و ما با آشناتر لذتی ، هم خسته هم خوشحال
ز شوق و شور مالامال
یکی از ما که زنجیرش سبکتر بود
به جهد ما درودی گفت و بالا رفت
خط پوشیده را از خک و گل بسترد و با خود خواند
و ما بی تاب
لبش را با زبان تر کرد ما نیز آنچنان کردیم
و سکت ماند
نگاهی کرد سوی ما و سکت ماند
دوباره خواند ، خیره ماند ، پنداری زبانش مرد
نگاهش را ربوده بود ناپیدای دوری ، ما خروشیدیم
بخوان !‌ او همچنان خاموش
برای ما بخوان ! خیره به ما سکت نگا می کرد
پس از لختی
در اثنایی که زنجیرش صدا می کرد
فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد
چه خواندی ، هان ؟
مکید آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آرویم بگرداند
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود

فرهنگی بازدید : 23 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

سلام بر حسین و اربعینش


سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
و اربعین از رازهای هستی است و اربعین حسین (ع) روز بسط لطف اوست بر پیروان و دوستدارانش. و در مقام حسین (ع) همین بس که در زیارت اربعینش خطاب به جدشان محمد مصطفی (ص) و پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) و مادر گرامیشان فاطمه (س) میگوییم که خداوند عزاداری شما را در رثاء حسین (ع) فبول فرماید.

اربعین در فرهنگ عاشورا
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود بر پا میکنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا میکنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اسرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را با مظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرو نخواهد بود.

نخستین اربعین
در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.

اربعین و عرفان
اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن براى ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگى ‏هاى انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوى و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند مى ‏شود. در فرهنگ اسلامى هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه اى دارد. چله نشینى براى رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگى، دعا براى چهل مؤمن، از این نمونه هاست.
آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسی اربعین لیله »
پیامبر حکیم (ص) فرمود:
« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه على لسانه»: هر کس چهل روز فقط براى خداوند تعالى اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش بر زبانش جارى مى‏ سازد.»
صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: "و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست." چنانکه در حدیث صحیح آمده است:
ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک.
و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیار است."

فرهنگی بازدید : 30 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

باز این چه شورش است که در خلق عالم است.


در میان شاعران شیعه و مدیحه سرای خاندان امامان شیعه، محتشم کاشانی به عنوان نام آورترین شاعر عاشورایی به شمار می‌رود.
بی‌شک محرم با نام محتشم کاشانی در هم آمیخته است، کتیبه‌های منقش به ترکیب بند معروف این شاعر بلند آوازه در هیبت بیرقهای سرخ و سیاه، حال و هوای تکیه‌ها و حسینیه‌ها را عاشورایی می‌کند.
مطلع باز این چه شورش است ... که از محتشم کاشانی است در میان هواداران شیعه جایگاه ویژه‌ای دارداو فنون شاعری را از صدقی استرآبادی ( ساکن کاشان) فرا گرفت و خود شاگردانی مانند تقی‌الدین محمد حسینی صاحب خلاصه‌الشعار، صرفی ساوجی، وحشتی جوشقانی و حسرتی کاشانی را پرورش داد.

وی با سرودن دوازده بند در مرثیه کشتگان کربلا که بند اول ترکیب بند وی با بیت باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ / باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است ؟ آغاز می‌شود، مقام والایی در مرثیه سرایی کسب کرد.

وی‌ در جوانی‌ به‌ دربار شاه‌ طهماسب‌ صفوی‌ راه‌ یافت‌ و به‌ مناسبت‌ قصیده‌ و غزلهای‌ زیبایش‌ مورد لطف‌ شاه‌ قرار گرفت‌; محتشم‌ پس‌ از مدتی‌ در زمره‌ شعرای‌ معروف‌ عصرخود جای‌ گرفت‌ ولی‌ نظر به‌ معتقدات‌ دینی‌ خود و احساسات‌ شیعی‌ دربار شاهان‌ صفوی‌ که‌ در صدد تقویت‌ این‌ مذهب‌ (در مقابل‌ مذاهب‌ اهل‌ سنت‌) بودند به‌ سرایش‌ اشعارمذهبی‌ و مصائب‌ اهل‌ بیت‌ که‌ در نوع‌ خود تازه‌ و بی‌ بدیل‌ بود پرداخت‌. محتشم‌ پس‌ از چندی‌ به‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ شعرای‌ ایران‌ در سبک‌ اشعار مذهبی‌ و مصائب‌ ائمه‌ اطهارشیعه‌ بدل‌ گشت‌ و اشعارش‌ در سرتاسر ایران‌ معروفیت‌ خاصی‌ یافت‌، بطوری‌ که‌ می‌ توان‌ وی‌ را معروف‌ترین‌ شاعر مرثیه‌ گوی‌ ایران‌ دانست‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار سبک‌ جدیدی‌ درسرودن‌ اشعار مذهبی‌ به‌ وجود آورد. اولین‌ اشعار مذهبی‌ محتشم‌ در سوگ‌ غم‌ مرگ‌ برادرش‌ بود که‌ ابیات‌ زیبائی‌ در غم‌ هجر او سرود و پس‌ از آن‌ به‌ سرایش‌ مرثیه‌هایی‌ در واقعه‌ جانسوز کربلا، عاشورای‌ حسینی‌ و مصیبت‌ نامه‌ های‌ مختلف‌ پرداخت‌.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهی کنار رسول خدا حسین

کشتی شکست خوردهی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار به رو زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهی سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهی برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
آن انتقام گر نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهی دهر چون شد
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند

برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهی انبیا زد
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
بس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک مجرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهی ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهی خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنهی او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهی ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط که ارکان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهی رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهی آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهی محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت بباد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهی هذا حسین زود
سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشتهی فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهی عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهی کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهی طاقت خراب شد
خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که ازین شعر خونچکان
در دیدهی اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که ازین نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زاده زیاد نکرداست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند

فرهنگی بازدید : 38 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

تعزیه استقبال هنر ایرانی از اسلام



کربلا تنها یک مکان نیست. کربلا به واسطه عاشورای حسین است که کربلا می‌شود و باز به خاطر وی است که فرهنگ تعزیت عاشورایی ادامه پیدا می‌کند. بی گمان از ریشه دارترین مناسک مذهبی و فرهنگی ما، دهه اول محرم است.
پدیده ای که مردم نه در آن سرما و گرما می‌شناسند و نه مصایب و سختی. پدیده ای که از دل جامعه بیرون می‌آید و بی هیچ برنامه ریزی حکومتی سالهاست که باشکوه اجرا می‌شود به گونه ای که دیگر عاشورا بخشی از فرهنگ دیرینه ماست.
ذهن خلاق ایرانی هر دم بازآفرینی خلاقانه ای دارد. تعزیه دلیلی بر این مدعاست، سوگواری نمایشی که در نوع خود بی بدیل و دارای ویژگی های درخشانی است. کمااینکه فاصله گذاری که از تکنیک های نوین نمایشی بوده، از بسیاری گذشته در تعزیه رواج داشته است. بیان اغراق آمیز و یکسره نمایشی که از ذهن بکر و بدوی و بدون الهام گرفتن از منبعی خاص بوده از ویژگی های این نوع خاص نمایشی است. تلفیق موسیقی و حرکات موزون لحظات احساسی تعویض پرده ها همه و همه دنیایی است بیکران که درک آن در هر دوره خود زمان می‌طلبد.
شبیه گردانی یا شبیه خوانی یا تعزیه نمایشی بوده است در اصل برپایه قصه ها و روایات مربوط به زندگی و مصائب خاندان پیامبر اسلام و خصوصا وقایع و فجایعی که در محرم سال 61 هجری در کربلا برای حسین(ع) و خاندانش پیش آمد. ولی بزودی گسترش یافت و همه جنبه های داستانی و تفننی فرهنگ مردم را شامل شد.
در تاریخ ابن کثیرشا می‌آورده است که معزالدوله احمدبن بویه در بغداد در دهه اول محرم امر کرد. تمامی‌بازارهای بغداد را بسته، سیاه عزا پوشیدند و به تعزیه سیدالشهدا پرداختند. بعد از آن هر ساله تا انقراض دولت دیالمه شیعیان در ده روز اول محرم در جمیع بلاد رسم تعزیه به جای می‌آوردند و در بغداد تا اوایل دولت سلجوقی برقرار بود. (جلد سوم کمبریچ صفحات 31 و 30 از Brown این 2 یادداشت یکی به فارسی و دیگری به آلمانی از رابینیو گرفته شده است).
اما نمی‌توان به ضرس قاطع اعلام کرد که از همین زمان نمایشی شدن آن آغاز شده است بلکه در طی هفت قرن پس از دسته های عزاداری و سینه زدن و کوبیدن سنج و نشانه ها و نوحه سرایی ها وشاید در آخرین نیم قرن دوره صفویه، تعزیه تحول نهایی خود را طی کرد و به آن شکلی که می‌شناسیم درآمد.
تاورنیه یک سیاح اروپایی در سفرنامه خود با ترجمه ابوتراب نوری یکی از مراحل تحول را در یادداشت هایش نشان داده است. او در محرم 1046 خورشیدی در حضور شاه صفی دوم در اصفهان شاهد مراسمی‌بود که پنج ساعت پیش از ظهر شروع و تا ظهر طول کشید. «در بعضی از آن عماری ها طفل‌هایی شبیه نعش خوابیده بودند و آنهایی که دور عماری را احاطه کرده بودند گریه و نوحه و زاری می‌کردند. این اطفال شبیه دو طفل امام حسین هستند که بعد از شهادت امام، خلیفه بغداد، یزید آنها را گرفت و به شهادت رسانید.به دلیل حرمت ها این دسته ها را فقط مردان می‌گردانیدند و زنان به هیچ روی در آنها جایی نداشتند، نقش های زنان را جوانان تازه سال و نازک صدا بازی می‌کردند.
اما در نوشته ویلیام فرانکلین این نمایش را در یکی از مراحل نهایی‌اش می‌بینیم. وی در کتاب مشاهدات سفر از بنگال به ایران در فصل «از بنگال به شیراز »که در محرم 1166 یعنی در عهد زندیه دیده است می‌آورد: یکی از جالب ترین نمایش های این سوگواری عروسی قاسم جوان پسر امام حسن(ع) است با دختر عمویش که دختر امام حسین (ع) باشد. این عروسی هیچ گاه تحقق نیافت چون قاسم در یکی از نبردهای کنار فرات در هفتم محرم شهید شد. پسر جوانی نقش عروس را با همه تزئینات یک عروس بازی می‌کند. این عروس همراه زن‌های خانواده‌اش است و با لحنی اندوهبار شعری راجع به پایان غم انگیز شوهرش که توسط کفار نابود شده می‌خواند. نمی‌توان دقایق جداشدن آنها را فراموش کرد، وقتی که شوهر نامزد جوانش را ترک می‌کند تا به جنگ برود با او لطیف ترین وداع ها را می‌کند و جامه سوگواری به او می‌دهد و دختر هم جامه را به روی شانه های خود می‌اندازد.
درنتیجه در اواخر سلطنت زندیه تعزیه شکل خود را پیداکرده و کمی ‌بعد در ابتدای دوره قاجاریه تعزیه به دلیل حمایت شاهان و نیز طبقه جدید مرفه بازرگان و سیاسی دامنه دارتر شد. این پشتیبانی تنها یک حمایت خالص از نمایش نبود، بلکه وسیله ای برای به دست آوردن وجاهت ملی بود. زیرا بسیاری هم در اثر تفسیرهای مخالف علما، از حمایت تعزیه روی گرداندند و به ساختمان مسجد و محراب پرداختند.
بی گمان استناد به سفرنامه های سیاحان خارجی که فارغ از تفکرات قومی ‌هستند سند بسیار خوبی است برای پی بردن به روند تعزیه، در سفرنامه دروویل ترجمه جواد محبی در 1200 شمسی وی می‌گوید: در تهران شاهد تعزیه ای بودم که مهمترین مرحله نمایش آن روز دهم محرم بر صحنه می‌آید. در این روز یکی از درباریان که ایفای نقش حسین بن علی به وی محول شده است. با سوارانی به تعداد همراهان حسین به هنگام عزیمت به کوفه، به میدان می‌آید. ناگهان عبید زیاد در راس چندین سرباز سر می‌رسد، اما امام حسین(ع) از تسلیم و بیعت سر باز می‌زند و با وجود همراهان معدود خویش با شجاعت و شهامت به جنگ ادامه می‌دهد. من از دیدن این صحنه جاندار که چیزی از واقعیت کم نداشت به حیرت افتادم. حیرتم وقتی بیشتر شد که دیدم پس از پایان نمایش از آن 4 هزار تن که بدون رعایت نظم و احتیاط به جان هم افتاده بودند حتی یک تن نیز زخمی‌ نشده است.
تعزیه در حین جستجوی شکل نهایی خود فراوان از مایه و سبک نقالی کمک گرفت. جالب است که هنوز هم می‌توان دو روش مشخص نقالی را در تعزیه تشخیص داد. بیان غمناک آوازی در دستگاههای معین موسیقی ایرانی که مظلوم خوانها به کار می‌برند بازمانده نقالی حماسی است.
اما این تعزیه ها در تکایا به ادامه کار خود پرداخت. مانند تکیه دولت، تکیه ولی خان سرچشمه، عزت الدوله، نوروزخان، رضا قلیخان، سرتخت، اسمعیل بزاز، چهل تن، سید ناصرالدین، حیاط شاهی و غیره که در حدود سه هزار نفر جا داشت. تعزیه تنها نشان دهنده یک قصه مذهبی ساده نیست، محور اصلی این نمایش ها ماجرای تسلیم و زندگی در برابر پایداری و نابودی است. جنگ خیر و شر یا حق و ناحق و ایستادگی به خاطر اعتقاد به عدالت آسمانی مطرح است، و قهرمانان نمایش نابودی را بر زندگی در زیر سلطه غاصبان و جابران ترجیح می‌دهند.
مهمترین ویژگی تعزیه همان طور که گفته شد فاصله گذاری و آگاهی شخصیت های قصه از سرنوشتشان است. آگاه بودن اشقیا نسبت به شقی بودن خود و معصوم بودن خاندان پیامبر.
واقعه را تماشاچی از قبل می‌داند و نویسنده نحوه وقوع را توصیف می‌کند. ادیبانه نبودن شعر و استفاده از کلمات کوچه و بازار و نزدیکی به بیان محاوره همه و همه تعزیه را نمایشی با خصیصه های خاص خود می‌کند.

فرهنگی بازدید : 24 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

عوامل فیلم سنتوری مجبور به عکس العمل شدند.



فرازمند: حاضریم نسخه DVD و پشت صحنه «سنتوری» را منتشر ‌کنیم
تهیه کننده فیلم «سنتوری» با بیان اینکه هر کس این فیلم را منتشر کرده، قصد داشته به دولت و فیلمساز همزمان ضربه بزند، اظهار داشت: برای مبارزه با موج قاچاق این فیلم، حاضریم نسخه DVD و پشت صحنه «سنتوری» را منتشر ‌کنیم.فرامرز فرازمند در گفت‌وگو با خبرنگار سینمایی فارس گفت: تا عصر دیروز (دوشنبه 6 اسفند) چیزی حدود 94 میلیون ریال توسط مردم به حساب مشترک من و داریوش مهرجویی توسط مردم ریخته شده است و البته این رقم هنوز در شهرستان‌ها مشخص نشده و به دست ما نرسیده است.
وی در واکنش به انتشار برخی اخبار نسبت به مسدود شدن شماره حساب کمک به فیلم «سنتوری» گفت: مهرجویی از این ایده استقبال کرد و به نظر او و من، این همدلی سینمادوستان و سینماگران نسبت به فرهنگ را نشان می‌دهد و ما به خاطر تمام زحمات‌شان از آنها قدردانی می‌کنیم.
فرازمند به فارس گفت: ما هیچ مخالفتی با وجود این شماره حساب نداریم و حرف‌های مطرح شده از قول ما واقعیت ندارد. البته باید این را هم بگویم این یک حمایت مردمی از طرف مردم است و اینجا موضوع مهم، مبلغ و رقم واریز شده به این حساب مهم نیست.
این تهیه‌کننده سینما با اشاره به نام سایتی که فیلم سنتوری را منتشر می‌کند، گفت: این سایت به اسم «ایران پرادا» تمام محصولات فرهنگی را بدون هیچ حق رایتی برای دانلود منتشر می‌کند و تمامی فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی روی این سایت قابل کپی شدن است که به نظرم باید با دست‌اندرکاران این سایت و امثال آن برخورد شود که تمامی فیلم‌های ایرانی را بدون اجازه صاحبانشان در اختیار مردم قرار می‌دهد.
وی ادامه داد: ما از ابتدا قرار نبود که نام این سایت را اعلام کنیم اما به این نتیجه رسیدیم که برای پیگیری این ماجرا آن را مطرح کنیم.
وی در ادامه گفت: متاسفانه به جز وجود CD، سایت‌های اینترنتی هم در خارج از کشور فیلم «سنتوری» را برای برای دانلود گذاشته‌اند که این ضربه بزرگ‌تری را به فیلم زده است و امیدوارم که بخش حقوقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برعلیه این سایت‌ها شکایتی را تنظیم کند چون آنها تمام داشته‌های فرهنگی ایران را رسما به تاراج گذاشته‌اند.
فرازمند در پیشنهادی برای مبارزه با قاچاق «سنتوری» گفت: ما حتی اگر این فیلم اکران نشود آمادگی داریم که با موافقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسخه کامل DVD فیلم را به همراه پشت صحنه «سنتوری» را منتشر کنیم تا بتوانیم با این موج قاچاق فیلم مبارزه کنیم.
وی در پایان گفت: هر کس این فیلم را منتشر کرده، قصد داشته به دولت و فیلمساز همزمان ضربه بزند و امیدوارم با کمک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بتوانیم با این ضربه مقابله کنیم.
منبع:www.farsnews.com
فرهنگی بازدید : 19 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

عید نوروز جهانی می شود.




قائم مقام سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور گفت:به دنبال "ثبت جهانی نوروز " قبل از فرارسیدن عید نوروز هستیم.
" حمید بقایی" یکشنبه شب در مراسم تودیع و معارفه سرپرست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان‌اصفهان افزود: نوروز میراث معنوی ماست که قدمت طولانی دارد و ما در صدد ثبت آن در میراث جهانی می‌باشیم.
وی همچنین از میدان " نقش جهان" اصفهان به عنوان یکی از بزرگترین میراث فرهنگی شیعیان از ‪ ۴۰۰‬سال پیش تاکنون یاد کرد وافزود: یکی از رویدادهای مهم‌اصفهان درسال‪ ۸۶‬حفظ و نگهداری این میراث فرهنگی در فهرست ثبت آثار جهانی می‌باشد که در این میان سهم مردم، دولت و مطبوعات، ستودنی است.
وی گفت: مدیریت استان اصفهان ضرورت توجه به میراث فرهنگی و گردشگری را درک نموده و شاید بتوان گفت در دولت جدید رسیدگی به فرهنگ و میراث فرهنگی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
بقایی افزود: در سال ‪ ۸۶‬از جمعیت ‪ ۷۵‬میلیونی کشور ‪ ۲۵‬میلیون نفر اقدام به سفر کردند که نشان از رشد گردشگری در دولت جدید است.
"محسن نیلی" معاون پشتیبانی استانداری نیز در این جلسه گفت:دربحث صنایع دستی و توسعه صنعت گردشگری نیازمند سرمایه‌گذاری می‌باشیم.
وی تصریح کرد: زمینه اشتغال در دو بخش صنایع دستی و گردشگری بسیار زیاد است‌و سرمایه‌گذاری دراین بخش را می‌طلبد اما سرمایه‌گذاران به‌دلیل عدم حمایت از سوی دولت ، راغب به سرمایه‌گذاری در این بخش نیستند.
در پایان این جلسه از خدمات "حسن روانفر" به عنوان سرپرست سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان تقدیر و" احمد امین پور" به عنوان رئیس این سازمان معرفی شد.
"احمد امین پور" دارای دکترای معماری است و یک دوره عضو شورای اسلامی شهر اصفهان بوده و کرسی استادی دانشگاه هنر اصفهان را نیز در سوابق کاری خود دارد.منبع: ایرنا‬
فرهنگی بازدید : 23 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

به بهانه بزرگداشت حکیم بزرگ ایرانی خواجه نصرالدین طوسی



خواجه نصیرالدین طوسیپنجم اسفند ماه، روز بزرگداشت حکیم بزرگ ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی است، این حکیم ازدوران جوانی در علوم ریاضی، نجوم و حکمت سرآمد زمانه خود بود تا اینکه از تأثیرگذارترین دانشمندان ایرانی شد.زندگینامه خواجه نصیرالدین طوسیسرزمین طوس ناحیه‌ ای از خراسان بزرگ است که خاستگاه دانشورانی بزرگ و تاریخ ساز بوده است. گفته می شود زمانی «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن» که از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستای «جهرود» از توابع قم زندگی می کرد به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش در یکی از محله ‌های شهر طوس مسکن گزید. او پس از چندی به درخواست اهالی محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادی الاول سال 598 قمری درخشنده ‌ترین چهره حکمت و ریاضی در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد. پدر با تفأل به قرآن کریم نوزاد را که سومین فرزند بود «محمد» نامید که بعدها کنیه ‌اش «ابوجعفر» شد و به القابی چون «نصرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت یافت.
زندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینه‌های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند. از معروفترین آثار او به پارسی، "اساس الاقتباس" و "اخلاق ناصری" را می‌توان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان‌ها را در "سعادت نفسانی"، "سعادت بدنی" و "سعادت مدنی" می‌‌داند و این نکته نشان می‌دهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بوده است.
خواجه نصیرالدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه ای و گروهی او را عقل حادی عشر(یازدهم) نام نهاده اند. علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیرالدین طوسی است در باره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیرالدین طوسی افضل عصر ما بود واز علوم عقیله و نقلیه مصنفات بسیار داشت او اشراف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح او را. در خدمت او الهیات، شفای ابن سینا و تذکره ای در هیات را که از تالیفات خود آن بزرگوار است قرائت کردم. پس او را اجل مختوم دریافت و خدای روح او را مقدس کناد .
قسمت اعظم 150 رساله و نامه های طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات و نفوذ او با ابن سینا قابل قیاس است جز آن که ابن سینا پزشک بهتری بود و طوسی ریاضیدان برتری، از 5 کتابی که در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوکوس، آرستارخوس، اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس، هوپسیکلس، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت از جمله مهمترین آثار اصیل اصیل وی در حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافیه و اثر معروفش کتاب شکل القطاع است که به نوشته های رگیومونتانوس اثر گذارده است.
نصیرالدین زمانی پیش از سال 611 در مقال پیشروی مغولان به یکی از قلعه های ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد این کار به وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین کتابش اخلاق ناصری را به رشته تحریر درآورد وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان در سال 635 پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در مراغه ایجاد کند که شروع آن از سال 638 بود برای کمک به رصدخانه، علاوه بر کمکهای مالی دولت اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه گذاره شده بود که از عشر«یک دهم» آن جهت امر ««رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می نمود در نزدیکی رصدخانه کتابخانه بزرگی ساخته شده بود که حدود 400000 جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و فضلا قرارداده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یک سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه ای جهت استفاده طلاب دانشجویان. این کارها مدت 13 سال به طول انجامید تا اینکه ایلخان هولاکوی مغول در سال 663 درگذشت. لیکن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد و کوشش بسیار نمود که آن رصدخانه و کتابخانه از بین نرود.
در مورد تحصیل وی می توان گفت که ایام کودکی و نوجوانی محمد در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی، معانی و بیان و حدیث را نزد پدر آموخت. مادرش نیز وی را در خواندن قرآن و متون فارسی کمک می ‌کرد. پس از آن به توصیه پدر، نزد دایی خود «نورالدین علی بن محمد شیعی» که از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت. عطش علمی محمد در نزد دایی چندان برطرف نشد و بدین سبب با راهنمایی پدر در محضر «کمال الدین محمد حاسب» که از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهی نگذشته بود که استاد قصد سفر کرد و آورده ‌اند که وی به پدر او چنین گفت: من آنچه می‌دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اکنون سؤالهایی می‌کند که گاه پاسخش را نمی‌دانم!
پس از چندی که آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بی ‌بهره شده بود دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» که تبحر ویژه ‌ای در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد که هر لحظه، عطش علمی ‌اش افزون می شد نزد او به کسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونه‌ ای که به او توصیه کرد تا به منظور استفاده‌ های علمی بیشتر به نیشابور مهاجرت کند. او در شهر طوس و به دست استادش « نصیر الدین عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دین را بر تن کرد و از آن به « نصیرالدین» ملقب شد . سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابوری از شاگردان امام فخر رازی کتاب «اشارات ابن سینا» را فرا گرفت.
پس از مباحثات علمی متعدد فرید الدین با خواجه، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزی نمایان شد و فریدالدین او را به یکی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی کرد و بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست کتاب «قانون ابن سینا» را نزد «قطب الدین مصری شافعی» به خوبی بیاموزد. وی علاوه بر کتابهای فوق از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی 627) نیز بهره ‌مند شد.
خواجه که در آن حال صاحب علوم ارزشمندی شده و همواره به دنبال کسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از آن به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام برهان الدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی آشنا شد. او سپس قصد سفر به اصفهان کرد اما در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی به شهر قم رفت. محقق طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا نیز به عراق رفت.
او علم «فقه» را از محضر «معین الدین سالم بن بدران مصری مازنی» ( از شاگردان ابن ادریس حلی و ابن زهره حلبی) فرا گرفت و در سال 619 قمری از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت کرد. آن گونه که نوشته ‌اند خواجه مدت زمانی از «علامه حلی» فقه و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموخته است. «کمال الدین موصلی» ساکن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود که علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان کرد.
فعالیتهای خواجه را بدین گونه می توان بیان کرد که:
اسماعیلیان فرقه ‌ای از شیعیان بودند که اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را جانشین آن حضرت دانسته بر او توقف کردند. این گروه پس از مدتها در سال 483 قمری به دست حسن صباح در ایران رونقی دوباره یافتند و پس از چندی، گرایشهای شدید سیاسی پیدا کرده، فعالیتهای خود را گسترش دادند. قلعه الموت در حوالی قزوین پایتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه های متعدد و استواری داشتند که جایگاه امنی برای مبارزان سیاسی به شمار می‌رفت و دستیابی بر آنها بسیار سخت بود.
خواجه نصیرالدین پس از چند ماه سکونت در قائن، به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» که حاکم قلعه قهستان بود و نیز مردی فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی کرد. او در مدت اقامت خود کتاب «طهاره العراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربی ترجمه کرد و نام آن را «اخلاق ناصری» گذاشت. وی در همین ایام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت، به زبان فارسی نگاشت. ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وی را بر آن داشت تا برای کمک گرفتن، نامه‌ ای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد.
در این میان حاکم قلعه از ماجرای نامه باخبر و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی شد.پس از چندی خواجه به قلعه الموت منتقل شد ولی حاکم قلعه که از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا کرده بود با او رفتاری مناسب در پیش گرفت. نصیر الدین طوسی حدود 26 سال در قلعه ‌های اسماعیلیه به سر برد اما در این دوران لحظه‌ ای از تلاش علمی باز ننشست و کتابهای متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و « اخلاق ناصری» و چند کتاب و رساله دیگر را تألیف کرد.
از آنجا که وجود اسماعیلیان حاکمیت و قدرت سیاسی مغولان را به خطر می‌انداخت هلاکوخان در سال 651 قمری با اعزام لشکری به قهستان آنجا را فتح کرد.حاکم قلعه پس از مشورت با خواجه نصیر، علاوه بر تسلیم کامل قلعه، از مغولان اطاعت کرد و چندی پس از آن در سال 656 قمری تاج و تخت اسماعیلیان در ایران برچیده شد و بدین سان خواجه نصیر بزرگترین گام را در جلوگیری از جنگ و خونریزی و قتل عام مردم برداشت، از این رو نزد خان مغول احترام و موقعیت ویژه ‌ای یافت.
خواجه که در آن ایام دارای مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعیت استفاده کرد و خدمات بسیاری به فرهنگ اسلام و کشورهای مسلمان روا داشت که می توان به برخی از آنها مانند، انجام کارهای علمی و فرهنگی و نگارش کتابهای ارزشمند؛ جلوگیری از به آتش کشیدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست مغولان؛ نجات جان دانشمندان و علمایی چون ابن ابی الحدید (شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاءالملک جوینی که بی‌ رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند؛ جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامی به دست خواجه، به گونه ‌ای که موجب شد مغولان به اسلام روی آورند؛ جلوگیری از تهاجم آنان به کشورهای مسلمان؛ تأسیس رصد خانه مراغه در سال 656 قمری با همکاری جمعی از دانشمندان؛ احداث و تجهیز کتابخانه بزرگ رصد خانه در مراغه اشاره کرد.
خواجه نصیر هجدهم ذیقعده سال 673 قمری وفات یافت و حاصل زندگی او سه پسر: صدرالدین علی، فرزند بزرگ او که همواره در کنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و ریاضی بهره کافی داشت. دومین فرزند وی اصیل الدین حسن نیز اهل دانش و فضیلت بود و در زمان حیات اغلب به امور سیاسی مشغول بود. فرزند کوچک خواجه فخر الدین محمد بود که ریاست امور اوقاف در کشورهای اسلامی را به عهده داشت.
خواجه نصیرالدین طوسی ستاره درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری که پا گذارد آنجا را به نور حکمت و دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب واعجاز بود.
علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی است درباره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیر الدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت. او اشرف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح او را.
داستانی کوتاه از شیخ طوسی
می‌گویند که وقتی خواجه نصیرالدین طوسی به شهر مراغه رسید، تصیم‌گرفت که رصد خانه‌ای بسازد. به هلاکوخان گفت که می‌خواهم چنین کاری را بکنم و از تو کمک می‌خواهم.
هلاکو از خواجه پرسید: این کار چه فایده‌ای دارد؟
خواجه پاسخ داد: فایده رصد خانه آن است که آدمی می‌داند درآینده کیهان چه واقع می‌شود.
هلاکو گفت: آگاهی از حوادث آسمان چه فایده‌ای دارد؟
خواجه گفت: آنچه من می‌گویم انجام دهید تا معلوم شود چه می‌گویم. فرمان دهید کسی بر بالای این خانه برود- البته کسی جز من و تو نداند چه می‌خواهد بشود- آنگاه طشت مسی بزرگی از بالای بام به میان سرا پرتاب کند.
هلاکو قبول کرد. به فرمان او یکی از خدمتگزاران به بالای بام رفت و طشت مسی بزرگی را به پائین پرتاب کرد. همه مردمی که در آن اطراف بودند بسیار وحشت کردند و حتی عده‌ای به حالت غش افتادند ولی خواجه و هلاکو چون از افتادن طشت با خبر بودند نترسیدند و تغییری در حالشان رخ نداد.
در این هنگام خواجه گفت: منفعت رصدخانه این است که کسانی بدین وسیله از وقوع حوادث پیش از وقت آگاه می‌شوند و بقیه مردم را آگاه می‌سازند. در نتیجه هیچ کسی دچار هول و هراس نمی‌شود. هلاکوخان نظر خواجه نصیرالدین طوسی را قبول کرد و فورا دستور داد وسائل بنای رصد خانه را فراهم کنند و در کنار مراغه در دامنه کوهی که امروزه به رصدداغی معروف است رصد خانه را بسازند.آثار شیخ طوسیزندگی او بر پایه دو هدف اخلاقی و علمی بنا نهاده شده بود. او در بیشتر زمینه‌های دانش و فلسفه، تالیفات و رسالاتی از خود به یادگار گذاشته که بیشتر عربی هستند. از معروفترین آثار او به پارسی، "اساس الاقتباس" و "اخلاق ناصری" را می‌توان یاد کرد. وی در اخلاق ناصری رستگاری راستین انسان‌ها را در "سعادت نفسانی"، "سعادت بدنی" و "سعادت مدنی" می‌‌داند و این نکته نشان می‌دهد که خواجه در مسائل مربوط به بهداشت جسمانی و روانی هم کارشناس بوده است.آثار فراوانی از خواجه به یادگار مانده که به برخی از آنها اشاره می‌گردد:۱ تجریدالعقاید
۲ شرح اشارت بو علی سینا
۳ قواعد العقاید
۴ اخلاق ناصری یا اخلاق طوسی
۵ آغاز و انجام
۶ تحریر مجسطی
۷ تحریر اقلیدس
۸ تجریدالمنطق
۹ اساس الاقتباس
۱۰ ذیج ایلخانی
۱۱ آداب البحث
۱۲ آداب المتعلمین
۱۳ روضةالقلوب
۱۴ اثبات بقاء نفس
۱۵ تجرید الهندسه
۱۶ اثبات جوهر
۱۷ جامع الحساب
۱۸ اثبات عقل
۱۹ جام گیتی نما
۲۰ اثبات واجب الوجود
۲۱ الجبر و الاختیار
۲۲ استخراج تقویم
۲۳ خلافت نامه
۲۴ اختیارات نجوم
۲۵ رساله در کلیات طب
۲۶ ایام و لیالی
۲۷ علم المثلث
۲۸ الاعتقادات
۲۹ شرح اصول کافی
منبع: سوره مهر

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 88
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 119
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 121
  • بازدید ماه : 135
  • بازدید سال : 956
  • بازدید کلی : 8,134